او در کتابش سه جنبش «هاردیم» از یهودیت، «اکثریت اخلاقی» از مسیحیت و «طالبان» از اسلام را از منظر اجتماعی و به عنوان جنبشی اجتماعی و نه سیاسی مورد بررسی قرار داده و درواقع بستر و زمینه اجتماعی بنیادگرایی را روایت میکند.
کتاب بخشی از پایاننامه دکترای احسان حمیدیزاده است و زمانی که این پژوهش انجام میشده داعش هنوز وجود نداشته و تنها زمزمههایی از تولد و ظهورش شنیده میشد. با این حال او در گفتوگو با خبرگزاری ایبنا ضمن پاسخ دادن به این پرسش که آیا بنیادگرایی به نوعی بازگشت امر اجتماعی یا گذار از امر سیاسی به امر اجتماعیست؛ از نقش جهانیسازی، نهیلیسم پستمدرن و جهانیسازی پول و سرمایه در حیات بنیادگرایی مخصوصا پدیده داعش گفته است.
در کتاب «جامعهشناسی بنیادگرایی» از جهانیشدن و شدتگرفتن بنیادگرایی صحبت کردهاید؛ اما واقعا تعارضات فرهنگهای ملی و محلی با فرهنگ نوین جهانیست که به رشد بنیادگرایی دامن زده و میزند تا تهیسازی نظم نوین جهانی از امر معنوی؟
اگر قرار باشد از منظر جهانیشدن به مفهوم بنیادگرایی نگاه کنیم؛ میتوان گفت که اساسا بنیادگرایی خودش به نوعی پاسخ به فرآیند جهانیشدن است. در واقع طبق نظریاتی که درباره جهان پساسکولار وجود دارد یکی از واکنشهایی که نسبت به سکولارسازی جهان رخ داده و میدهد همین واکنشیست که عملا در قالب بنیادگرایی ظهور پیدا میکند. اساسا یکی از شاخصهای اصلی در علتیابی بنیادگرایی همین توجه به واکنش به حاشیهسازی دین است که در فرآیند جهانیشدن به ویژه در دورههای اولش شدت میگیرد و دین را تا جایی که مقدور بوده به حاشیه رانده است. با چنین تفسیری رابطه جهانیسازی و بنیادگرایی میتواند معنادار باشد.
با این وجود ما شاهد جهانیشدن مذاهب هستیم. یعنی درست است که به قول شما دین از عرصه سیاسی و اجتماعی به حاشیه رانده شده و به نوعی خصوصیسازی و فردیسازی دین رخ داده است ولی نهایتا همین دین با حتی بعد اقتصادی هم ارتباط تناتنگی گرفته و مثلا ما برند غذای حلال میّینیم و این یعنی دین از دل همین نظم نوین هم خودش را بیرون کشیده است.
بله ما در دورههای بعد جهانیسازی خود دین به امری جهانی تبدیل میشود و صورتهای جهانی پیدا میکند. منتها باید در نظر داشته باشیم که درباره چه صورتی از دین صحبت میکنیم. آن صورتی که امروز در دنیای گلوبالایز شده به نام دین شناخته میشود و مظاهرش را هم در فرآیند جهانیشدن میبینیم؛ مطلقا دین مورد نظر بنیادگرایان نیست. به عبارت دیگر از خاصتر به این قضیه نگاه کنیم با اینکه ما میتوانیم بنیادگرایی را یک پدیده کاملا مدرن به حساب بیاوریم اما درواقع بنیادگراها افراد مدرنی هستند که خوانشی خاص نسبت به دین دارند و همین خوانش خاصشان نسبت به متون مقدس است که آنها را متفاوت میکند.
در فرآیند جهانیشدن آن ادیان و مسلکهای معنوی توانستهاند دوام بیاورند که خیلی پایبندی معنادار و مشخصی به متن مقدس معینی ندارند. درواقع داشتن متن مقدس و خوانش خاصی که از آن صورت میگیرد یکی از دلایل و عوامل به وجود آمدن بنیادگرایی در جهان جدید است.
آنطور که نام کتاب «جامعهشناسی بنیادگرایی» هم نشان میدهد شما درصدد بررسی و واکاوی پدیده بنیادگرایی از منظریک امر اجتماعی بودهاید. آیا میتوان گفت بنیادگرایی به نوعی بازگشت امر اجتماعی یا گذار از امر سیاسی به امر اجتماعیست. یعنی وقتی در دنیای جدید و در این مناسبات سیاسی نوین جایی برای مجادله و مبارزه سیاسی وجود ندارد دین سعی کرده خودش را با امر اجتماعی بازسازی کند؟
اول این را بگویم که شاید جهان اسلام درباره این مسئله که اشاره کردید تا حدی استثنا باشد. یعنی بنیادگرایان اسلامی هنوز هم امر سیاسی برایشان مهم است و نه تنها مهم است بلکه برایشان دستیافتنیست و بعضا هم به آن رسیدهاند. اتفاقا هم چون به آن رسیدهاند به راحتی از آن دست نمیکشند. ناامید شدن از امر سیاسی و تبدیل کردنش به امر اجتماعی در ادیان ابراهیمی غیر اسلام مشاهده میشود و همانطور که در کتاب درباره یهودیت و مسیحیت گفتهام این دو دین عملا قید حکومت و امر سیاسی را زدهاند و در زمین امر اجتماعی بازی میکنند. منتها درباره اسلام خیلی کم هستند بنیادگرایانی که از امر سیاسی نا امید شده باشند یا کنارش گذاشته باشند. اتفاقا یکی از مواردی که سعی کردم در کتاب روشن کنم همین مسئله بوده است.
البته ما در بنیادگرایان اسلامی هم شوریدن علیه رهبران دینی سنتی را میبنیم و انتقاد از اینکه آنها با ساختار سیاسی موجود همکاری میکنند. یعنی بنیادگرایی اینجا نهادهای سنتی دین را هم به چالش میکشد. این مسئله با امید داشتن بنیادگرایی اسلامی به امر سیاسی در تضاد نیست؟
این مقوله از دید من جزو ویژگیهای لاینفک بنیادگراییست. یعنی بنیادگرایی یا تفکر بنیادگرا؛ مخصوصا در بنیادگرایی اسلامی با سلفیگیری تفاوت معنادار دارد. چنانچه شما اگر غالب رهبران بنیادگرایان اسلامی را بررسی کنید میبنیید که عالم دینی نیستند. از اخوانالمسلمین گرفته تا القاعده و ملاعمر. فقط در داعش میبینیم که ابوبکر البغدادی تحصیلات دینی دارد. مابقی یا مهندس هستند یا پزشک و اصلا خیلیهایشان تحصیلات دینی نداشتهاند بلکه با وجود تحصیلات آکادمیک نوین خوانشی متفاوت از دین ارائه میکنند.
از قضا به همین دلیلی که با دنیای مدرن و آکادمیک هم آشنا هستند خوانش بنیادگرایشان از دین هم خوانشی نوین و مبتنی بر تکنولوژی است. اگر بیوگرافی این رهبران دینی بنیادگرا را هم پیگیری کنیم میبینیم که نه به واسطه تحصیلات دینی بلکه به دلیل بحرانهای اجتماعی که تجربه کردهاند برداشتهای مورد نظر خودشان را از سنت و دین داشتهاند و با این خوانش به تجربههایشان واکنش نشان میدهند.
کتاب به صورت موردی چندین نمونه گروههای بنیادگرا را از نظر گزینشگری و جذب نیرو بررسی کرده است. عضوگیری گروهی مثل داعش از دل خانوادههایی که مذهبی نیستند یا اصلا مسلمان نیستند، چقدر نشانگر نقش نهیلیسم پستتمدرن در نیرودهی به بنیادگراها و چالش ذهنی و معنایی آدمها با این دنیای مصرفزده گلوبالایزه شده است؟
پایگاه اجتماعی افرادی که جذب گروههای بنیادگرا میشوند در ادیان ابراهیمی شبیه هم نیست. بین اکثر جنبشهای بنیادگرای اسلامی و مسیحی و یهودی تا قبل از داعش میتوانیستیم بالاخره یک مدل و پترن درباره شکل عضوگیری و حتی پایگاه اجتماعی افراد این گروهها پیدا کنیم. منتها داعش واقعا در این مورد یک استثنا است و اصلا پروژه پسادکترای من درباره چگونگی زنان در داعش است. خود پدیده داعش یک پدیده خاص و منحصر به فرد در بین بنیادگراهاست و اتفاقاتی را که حول داعش شکل میگیرد را نمیتوانیم درباره خیلی دیگر از جنبشهای بنیادگرا صادق بدانیم.
داعش بعد از القاعده جزو معدود و شاید تنها گروه بنیادگراییست که توانسته نیروهایی را غیر از جهان اسلام جذب کند. افرادی که از خانوادههای غیرمسلمان جذب داعش شدهاند برای ما جای تعجب دارد؛ اما تعدادشان هم انقدر زیاد نیست که به کل سیستم داعش تعمیمشان بدهیم. جالب سوال است که چهطور این افراد چگونه از بستر یک خانواده مسیحی و شاید حتی سکولار یا ملحد جذب نیروهای جهادی شدهاند ولی تعدادشان کمتر از ۵ درصد تعداد نیروهای داعش است و قابل تعمیم نیستند. با این حال برای جذبشدن اینها به داعش هم دلایل مختلفی مجود دارد، مثل انواع سرخوردگیهای اجتماعی و فردی که در کشور خودشان تجربه کردهاند.
ما اینجا یک دسته مهم دیگری هم داریم از مسلمانان نسل دوم و سوم مهاجر در اروپا که تعدادشان در اعضای داعش قابل توجهتر از اعضای غیرمسلمان جذب شده در این گروه است. دلایل جذبشان با این نیروهای غیرمسلمان متفاوت است و خیلی راحت هم میتوان تبیینشان کرد. این افراد واقعا به عنوان یک مسلمان نسل دوم و سوم مهاجر در نظام اجتماعی اروپایی (البته بسته به کشورشان هم دارد) در حاشیه هستند و بعضا ممکن است در شهرهایی زندگی کنند که به دست آوردن گوشت حلال هم برایشان دشوار باشد، برپایی یک نماز جماعت معملی تقریبا ناممکن است و ... این افراد که عموما هم اهل سنت هستند و رعایت این شعائر دینی برایشان بسیار مهم است قطعا بعضی نسبت به آن جامعه پیدا میکنند و به راحتی جذب گروهی بنیادگرا و تروریستی مثل داعش میشوند.
شیوه عضوگیری داعش حتی با طالبان هم متفاوت است، طالبان برای جذب نیرو روی به اصطلاح نخبگان دینی دست میگذارد و کاری به عموم مردم ندارد ولی در مورد داعش میبینیم که مستقیم توده را مورد خطاب قرار میدهد و با مردم سروکار دارد. از کجا داعش به این سازوکار رسیده که انتخابش را از نخبگان دینی به تودهها مردم تغییر دهد؟ و اینکه چه ابزارهایی برای این کار در دست دارد؟
داعش یکی از پیشرفتهترین جنبشهای بنیادگرا در بحث عضوگیریست و استفاده از شبکههای مجازی کاملا قدرتش را در جذب نیرو چند برابر کرده است. شما همین حالا هم در هیچ جنبش بنیادگرایی نمیبینید که تا این اندازه فکر شده و تخصصی گزینشگری داشته باشد و از تکنولوژیهای روز برای این گزینشگری استفاده کند. درواقع بنیادگراها با اینکه با مدرنیته مخالف هستند اما علاوه بر اینکه خودشان یک پدیده مدرن هستند از مدرنیته برای رسیدن به اهدافشان به خوبی استفاده میکنند. داعش بهترین مصداق این مسئله است و برخلاف طالبان که از رسانه و تکنولوژی کمترین بهره را میّبرد و تا حدی ممنوعیت اعمال میکرد که تنها یک رادیو داشت؛ داعش به گشودهترین شکل ممکن از رسانههای جمعی و شبکههای اجتماعی استفاده میکند و از متخصصان تبلیغات هم بهره برده است.
حسابهای توییتر و فیسبوک اعضای داعش واقعا حیرتانگیز است و جای تعجب هم توانایی آنها در جذب زنان به عنوان عضو است. نکتهای که در جنبشهای بنیادگرای اسلامی پیشین ابدا وجود نداشته و حضور زنان داعشی در شبکههای اجتماعی برای جذب نیروهای جهادیست. یعنی ما زنان متعددی را میبینیم که عضو داعش هستند و با زبانهای مختلف تلاش دارند که زنان را در این گروه جذب کنند. داعش با تجربهای که از فعالیت القاعده داشته و چون اساسا از دل این گروه در آمده و این گروه هم تجربه استفاده ناقص از اینترنت و ماهواره و شبکههای اجتماعی را داشته و مثلا بیانیههای ماهوارهای بنلادن را داشتهایم در این حوزه به تکامل رسید.
اساسا بنیادگرایی برمبنای یک ایدئولوژی شکل گرفته است. ایدئولوژیای میتواند به جنبش درآید و سازمان و دولت تشکیل دهد. به همین دلیل بسیاری از جامعهشناسان معتقدند شکست داعش درواقع شکست بخش دولتی آن است و بخشهای سازمانی و ایدئولوژیک آن هنوز هم در منطقه جریان دارند و داعش اقتصاد را هم در دستش گرفته و حتی نفت میفروشد؛ واقعا اینکه مناسبات اقتصادی نوین در دست بنیادگرایی قرار گرفته چه معنایی میتواند داشته باشد. مخصوصا آنکه داعش از همین مناسبات اقتصادی موجود استفاده میکند و مثلا پدیده قاچاق نفت بنا به دلایل اقتصادی و سیاسی در عراق شکل گرفت و حالا داعش نیز بنا بر پایگاه مردمی که دارد از همان مناسبات بهره میبرد.
ما نمیتوانیم انکار کنیم و خامانگارانهست اگر در نظر نداشته باشیم که هیچ گروهی با هر تفکری به قدرت نمیرسد مگر اینکه پایگاه مردمی داشته باشد. داعش هم قطعا دارای پایگاه مردمی بوده؛ همانطور که طالبان دارای پایگاه مردمی بود. یکی از دلایلی که هنوز هم نتوانستهاند طالبان را سرنگون کنند همین است که در بخشهایی مرز پاکستان و افغانستان و قسمت پشتونشین افغانستان مردم از یک دلار تا میلیونها دلار به طالبان کمک میکنند، بدون اینکه طالبان دیگر در قدرت باشد. این یعنی طالبان پایگاه مردمی دارد و این مسئله در مورد داعش هم صدق میکند و حتما عدهای بودهاند که طرفدار داعش بودهاند و او توانسته با کمترین هزینه ممکن اعلام حکومت کند و برای مدتی که کم هم نبوده با این همه فشار و جنگ سرپا باقی بماند.
اینکه میگوییم داعش از بین رفته دقیقا منظور بعد سیاسی و دولت داعش است، اما این پایگاه مردمی از بین نرفته و هر زمان اگر بحرانی به وجود بیاید شاید نه به اسم داعش و به هر اسم دیگری میتواند سربربیاورد.
موافقم که داعش مناسبات جدید و پیچیدهای را شکل نداده و از همان مناسبات موجود استفاده میکند. چنانچه در مورد طالبان هم دیدیم ۵ سال توسط کل دنیا تحریم شده بود اما به واسطه همین مناسبات اقتصادی دوام آورد. نکته اینجاست که اگر روابط دلالهای نفتی را پیگیری کنیم ردپای عربستان سعودی را پیدا میکنید و حتی حمایت از سوی برخی شاهرادههای سعودی را میبینیم.
در این مناسبات چقدر جهانیسازی اقتصاد و جهانیشدن پول نقش بازی میکند؛ اینکه پول در سطح جهان در سیستمی محدود و مشخص میشود و اصلا هم مهم نیست یک حلقه زنجیر این سیستم داعش باشد یا طالبان یا هر گروه تروریستی دیگری.
این دقیقا جهانیشدن سرمایهداریست. یکی از پارامترهایی که جهانیشدن با خودش آورده غلبه پارادایم سرمایه بر جهان است و اینکه حرف و اول و آخر را پول میزند. گویا اصلا مهم نیست این پول از کجا بیاید و به چه شکلی خرج شود. یعنی این سیستم اقتصادی سرمایهمحور جهانیشده کار خیلی از گروههای بنیادگرای رادیکال را برای بقا راحت میکند.
نظر شما