ابراهیم اکبری دیزگاه که ابتداء در زمینه شعر فعالیت داشته، به فعالیتهای ادبیاش اشاره کرد و گفت: از سال 84 به طور جدی در زمینه ادبیات کار کردهام. چهار مجموعه شعر به چاپ رساندم اما احساسم این بود که شاعر موفقی نیستم. از سال 91 با مدرسه اسلامی هنر نزد اساتیدی همچون مستور و مرحوم سلیمانی کار داستان را شروع کردم، و نوشتن رمان را با آقای محمدحسن شهسواری که حق زیادی به گردن ما دارد، آغاز کردم. تاکنون 2 رمان از بنده منتشر شده است. 3 رمان در دست انتشار دارم که نزدیک به چاپ هستند و 2 رمان دیگرم مجوز نگرفتهاند.
نویسنده رمان «برکت» در مورد تجدید چاپ آثارش و پرطرفدار بودن آنها گفت: آثار من پرطرفدار نیستند. من نمیتوانم پرطرفدار باشم. نه اینکه بدم بیاید. اما پرطرفداری یک نوع نگاه به عالم میخواهد که شما آرا و نظرات و خواسته طرفدارهایت را برآورده یا تایید کنی. من نمیتوانم خواسته کسی را برآورده کنم و به نوعی آنها را بهم میریزم.
وی افزود: به نظرم نویسنده نباید برای چاپ شدن کتابش ذوق زده شود. من یک سیری در عالم ادبیات دارم و نهایتا میتوانم به هر کسی که این سیر و سلوک را دوست دارد پیشنهاد دهم چند قدمی با من همراه شود و در این مسیر قدم بگذارد. پرطرفداری و کم طرفداری را در عالم ادبیات و داستان ملاک نمیدانم، چون نویسندهای که به این سمت میلغزد به سمت سلبریتی شدن و نهایتاً پوچ شدن حرکت میکند. در مورد تجدید چاپ هم باید بگویم که «برکت» یک چاپ بیشتر نخورده است. دو سه چاپ بعدی که زده شد به کتابخانه و جاهای دیگر هدیه داده شد. من اسم اینها را چاپ بعدی نمیگذارم. «برکت» هنوز چاپ اولش در بازار تمام نشده است.
نویسنده رمان «شاه کشی» در پاسخ به سوال افسانه بختیارینژاد مجری برنامه که آیا کار پژوهش هم انجام داده یا نه بیان کرد: من یک دوره 6-5 ساله کار پژوهشی کردهام اما به معنای مصطلح و رایج خودم را پژوهشگر نمیدانم. اما از یک زاویه دیگر فکر میکنم پژوهشگرم. بنده اصیل ترین پژوهشگران را رمان نویسان وجود اندیش میدانم که به انسان خیره میشوند. پژوهش در ذات انسان، رفتار و معنای زیستی او.
رمان کتاب آینده و امروز است
وی در مورد نگارش رمان «شاه کشی» گفت: نوشتن رمان شاه کشی را از سال 91 آغاز کردم و چندین بار آن را بانویسی کردم. نهایتا سال 95 تمام شد. به نظرم کتاب نوشتن شبیه چاه کندن با بلیچه است. این اندازه امید و رنج و صبر میخواهد. ممکن است چند متری بکنی و استراحت کنی اما رمان نویس مدام در حال چاه کندن است تا به آب برسد. برای این اثر بالای 100 کتاب خواندم. در این آثار تامل کردم و خیره شدم. با آدمهایی که در آن زمان زندگی میکردهاند، حرف زده ام، رفتم منطقه تخت جمشید را دیدم، مصاحبهها و عکسهای متعددی را بررسی کردم؛ و به نوعی تاریخ صد ساله ایران را خواندم و فکر کردم. البته من رمان را کتاب تاریخی نمیدانم اما عصاره آنها را که یک صدم هم نمیشود در کتاب آوردم و این مطالعات باعث شد به نوعی شهود از تاریخ معاصر برسم و تاملات خودم را در این رابطه بگویم.
دیزگاه گفت: این نکته را هم اضافه کنم که رمان را هیچ وقت کتاب تاریخی نمیدانم، شاید رمان تاریخی باشد. بنده رمان را همیشه کتاب آینده و امروز میدانم و تفاوت یک اثر تاریخی با رمان همین جاست. تاریخ اگر به گذشته میپردازد رمان همیشه به امروز میپردازد و به آینده حواله میدهد.
وی ادامه داد:: همین حالا هم این پرسشها وجود دارد. انسان ایرانی دچار زوال شده و اصلیترین مساله زوال عقل است. در «شاه کشی» میخواستم برهه ای از زوال عقل ایرانی را نشان بدهم که در پرتو دیکتاتوری محمدرضا شاه شکل گرفت. سهراب – شخصیت داستان- میخواهد کار مهمی انجام دهد و شاه را بکشد اما عقلش زائل شده و نمیتواند تصمیم بگیرد. مدام در تردید است و همیشه میترسد. فکرش میلرزد و این نمونهای از زوال عقل ایرانی است. رمان باید به این سمت برود که عقل ایرانی را بازساری کند و انسان ایرانی را به یک وحدت و یکپارچگی برساند.
فردوسی و بعدها نظامی به انسان ایرانی هویت بخشیدند
اکبری دیزگاه نظرش را در مورد آثار انقلاب اینگونه بیان کرد و گفت: چون همه کارها را نخواندهام نظر من خیلی صائب نیست اما آنهایی را که خواندهام چنگی به دل نمیزند و طرحی در نمیاندازند. خیلی امیدی هم ندارم اتفاقی بیفتد چرا که افرادی را میبینم که نمیدانند رمان چیست و خاطره را به عنوان رمان جا میزنند. ولی تصورم این است با همه ناامیدی که در این حوزه دارم انسان ایرانی و شیعی که در انتظار فرج است این مسیر را خواهد گشود و ما را منتقل خواهد کرد به جایی که رمانی داشته باشیم که آیینه زندگی ما باشد و به ما وحدت ببخشد. همان کاری که فردوسی و بعدها نظامی انجام دادند و به انسان ایرانی هویت بخشیدند و باعث وحدت ملی، فکری و زبانی شدند.
در بخش دوم این نشست مهدی کفاش به نقد رمان «شاه کشی» پرداخت. وی در ابتداء با اشاره به نمایشنامه «مرگ یزدگرد» اثر بهرام بیضایی گفت: «شاه کشی» مرا به سالهای اول انقلاب برد. به متنی که آن وقت نوشته شده بود. آقای بیضایی یک سال بعد از انقلاب نمایشی را روی صحنه میبرد به اسم «مرگ یزدگرد». این نمایش چون بعد از انقلاب رخ داد مهم است و موضوعش هم اتفاقا شاه کشی است. ظاهرا این سنت در منش ایرانیان وجود دارد که گاهی ظغیان میکنند و کسی که شاه است را از میان بر میدارند. البته شیوه اجرا در این دو اثر متفاوت است. شخصیتی که در نمایشنامه است ملموس تر است، آن جا حرفهایی زده میشود که در رمان «شاه کشی» ما اجرایش را میبینیم. در آن اثر بیضایی پایان را باز میگذارد، زن آسیابان میگوید شاه این جا کشته نشده و پیش از این که این جا بیاید کشته شده بود.
«شاه کشی» در شیوه روایت و فضایی که انتخاب کرده شبیه به نمایشنامه برخورد میکند
او افزود: «شاه کشی» در شیوه روایت و فضایی که انتخاب کرده شبیه به نمایشنامه برخورد میکند. عمده داستان داخل یک آلاچیق در خانه ی دایی سهراب میگذرد. یک 12 ساعت تمام داستان «شاه کشی» را شکل داده و ما تماما دنبال این هستیم که آیا سهراب توانایی این را دارد که شاه را بکشد یا نه.
نویسنده رمان «وقت معلوم» به مردمان سودازده رمان پرداخت و بیان کرد: آن چه نویسنده ایرانی میخواهد روایت کند ذهنیت ایرانی است. راوی، ذهن سودازده و پراکنده ایرانی را که میخواهد کار بکند اما تنهاست و در چنبره ی باورهای ناقص و ناتمام گیر کرده روایت میکند. مردمی که بیش از آن که مستند حرف بزنند، یا خواب میبینند یا از خواب حرف میزنند.
کفاش با برخی المانها و نشانه گذاریهای متن اشاره کرد و ادامه داد: در تعبیر خواب ابن سیرین خوک به عنوان مظهر مردی توانگر معرفی شده که دون همت است و گفته است که خوک دنیا را نیکو میکند. این یکی از نشانهها است. با تعبیری که از خواب شده میگوید اگر دنبال دنیایید خوک میتواند کمکتان کند چرا که نشانه توانگری است، اما اگر دین را میخواهد بد است. این پیام ضمنی است که نویسنده با المانها و نشانه گذاری بیان میکند.
«شاه کشی» نقد جدی به حکام دارد
نویسنده «قرار مهنا» پایان رمان را دستمایه صحبتهای پایانی خودش قرار داد و گفت: تا صفحات 236 ما با یک رمان روبرو هستیم که قهرمان داستان تصمیم میگیرد شاه را بکشد، اما این کار را نمیکند. تا این جا هر باوری را که نویسنده نقد کرده بود گریبان شخصیت را میگیرد و او هم مثل همانها میشود و رفتار میکند. سرانجام فصلی داریم که یک نامه است. با توجه با نامه ظاهرا به شاه شلیک شده و شاه کشته شده است اما چون در فصل قبل تصمیم میگیرد شاه را نکشد این جهان ناقص میماند و باید دنبال نشانه ای دیگر بگردیم. در صفحه 175 سهراب در حال شلیک به سمت دایی خودش هست که کنار شاه ایستاده است و دارد به پیشانی و چشم او شلیک میکند. اگر این خواب را با صحنه آخرین صفحه مطابقت دهیم پایان واقعی رمان را کشف میکنیم. صفحه پایانی رمان، تعبیر به واقعیت شده ی همان خواب است. اما این بار برخلاف نمایشنامه «مرگ یزدگرد» شخصیت شاه کشته نمیشود بلکه یک خودی کشته میشود، خودی که اتفاقا شاه را مقدس میداند و او را تنزیه میکند. این کار ظریفی است که نویسنده انجام میدهد، چرا که خدشه ای به تاریخ وارد نمیکند و یک بازخوانی جدید هم از جشنهای 2500 ساله ارائه میدهد. به نظرم «شاه کشی» نقد جدی به حکام دارد و نقد جدی تر به مردمان سودازده که خوابند و نمیخواهند فکر کنند.
نظر شما