کتاب «شانزده سال بعد»، روایتی داستانی از زندگی، رشادت و شهادت، شهید محمدرضا شفیعی است که پیکرش بعد از 16 سال سالم و معطر به میهن بازگشت.
زهرا حسینی در مقدمه کتابش نوشته است: «آن روزها در میان آن هجمه فشار و دلزدگی، اگر حمایتها و دلگرمیهای حاج حسین نبود، اگر مشاور دلسوز و متعهدی چون آقای بابازاده در کنارم نبود، اگر قولی که به مادر محمدرضا داده بودم نبود، پای حرفم میماندم و نمینوشتم؛ ولی تمام اینها بود؛ بود و مجبورم کرد برگردم. برگشتم و به هر قیمتی بود نوشتم. اردیبهشت 1397 بود؛ کار در نیمه راه و من نگران خبری که زمزمههایش از این طرف و آنطرف به گوش میرسید. تمام بهانهام برای رفتن را برداشتم و راه افتادم؛ قوطی کنسروی که دورتادورش پوکه چسبانده بودند و دستساز شهید شفیعی بود و امانتی مادرش تا در ایامی که کتاب را مینویسم همراهم باشد.»
محمدرضا شفیعی در شب عملیات کربلای 4 با اصابت تیر به ناحیه شکم مجروح میشود و چون همرزمش نتوانسته بود او را به عقب برگرداند، به دست عراقیها اسیر میشود. 11 روز در اسارت بوده و در نهایت به دلیل جراحتش در زندان به شهادت رسیده و همانجا در کربلا دفنش میکنند. بعد از 16 سال، پیکر محمدرضا را سالم از خاک درآوردند. صدام گفته بود این جنازه نباید به این شکل به ایران برود. پیکر پاکش را سه ماه در آفتاب گذاشتند تا شناسایی نشود، ولی جسد سالم مانده بود. حتی روی جسد پودر مخصوص تخریب جسد ریختند که خاصیتش این بود که استخوانهای جسد هم از بین میرفت، ولی باز هم جسد سالم مانده بود. پیکر این شهید، پس از بازگشت به وطن، در سال 81 در گلزار شهدای قم به خاک سپرده شد.
نخستین چاپ کتاب «شانزده سال بعد» در 212صفحه با شمارگان 2هزار نسخه به بهای 15هزارتومان از سوی انتشارات حماسه یاران روانه بازار نشر شده است.
نظر شما