مترجم کتاب «رسانه و سیاست در دنیای در حال جهانیشدن» مطرح کرد:
سرگرمیسازی خبر برای اثرگذاری بیشتر به ابتذال سیاسی دامن زده است
محسن گودرزی میگوید: اینکه همه چیز را با مولفههای سرگرمی ببینیم یکی از کژکارکردهای شبکههای اجتماعی است که در عصر جدید رسانهای میتواند تاثیرات منفی داشته باشد چراکه سرگرمی بیش از حد هم باعث ابتذال و سطحینگری مخاطبان میشود.
محسن گودرزی (مترجم کتاب و دانشاموخته رسانه و علوم ارتباطات) در گفتوگو با ایبنا از تاثیر به اصطلاح جهانیسازی و شبکههای اجتماعی بر تغییر تئوریهای کلاسیک حوزه رسانه گفته و اینکه چگونه با شفافیت بیشتری که به واسطه شبکههای مجازی محقق میشود بیشتر و بیشتر شاهد خشونت اجتماعی خواهیم بود. گودرزی در صحبتهایش همچنین به سوالاتی درباره چگونگی مقابله با پدیدهای به اسم سرگرمیسازی خبر پاسخ داده است.
جهانیشدن چقدر ماهیت رسانه و روزنامهنگاری را به یک روزنامهنگاری خنثی سوق داده است؟ روزنامهنگاریای که در دنیای واقعی مداخلهای ندارد و نهایتا واکنشهایی در فضای مجازی را باعث میشود؟
کتاب درواقع رویکرد اصلیاش فعالان و کنشگران عرصه رسانه است و تعریفی هم که خود خانم رابرتسون از رسانه ارائه داده که اعم از افراد و سازمانها و تکنولوژیهای درگیر میشود بیشترش ناظر بر فعالان و کنشگرانی است که در این حوزه فعالیت میکنند؛ از جمله روزنامهنگاران. یکی از نکاتی که مهم هم هست و کتاب هم روی آن تاکید داشته و کنشگران حوزه رسانه هم باید به آن توجه کنند همین است که عملا جهانیشدن با تعریفی که مدنظر غربیهاست تحقق پیدا نکرده و این جهانیشدن نهایتا در حال رخ دادن است و اینکه بالاخره قرار است چه اتفاقی بیفتد. از دید خیلی از کارشناسان مسئلهای است که هنوز نمیتوانیم نظر قطعی درباره آن بدهیم. روزنامهنگاران و کنشگران مختلف عرصه رسانه هم به عنوان یکی از اصلیترین عناصر جهانیشدن و فرآیند مربوط به آن باید تلاش خودشان را برای ارتقاء و توسعه جامعه و هرچه بهتر معرفی شدن سیاست و فرهنگ بردارند.
اتفاقا خانم رابرتسون هم در این کتاب معتقد است که روزنامهنگاران به هیجوجه نباید یک کنشگری خنثی داشته باشند و خیلی از این مفاهیمی که به عنوان تئوریهای کلاسیک حوزه رسانه میشناسیم مثل اینکه روزنامهنگاری باید خنثی و واقعگرایانه باشد توسط خانم رابرتسون و آنهایی که واقعبینانه به عالم رسانه و کنشگری در عرصه جهانیشدن نگاه میکنند نقد و حتی رد میشود. درواقع مفاهیم بیطرف بودن و هرآنچه در تئوریهای کلاسیک مطرح شده صرفا یک توهم است و به هیچوجه در جهان واقع رخ نمیدهد و ما در عمل هیچ رسانه خنثی و رسانه بیطرفی نداریم. اتفاقا خود روزنامهنگاران به جهت اینکه از تجریبات زیسته متعددی برخوردار هستند و در بافتهای اجتماعی متعددی زیست میکنند به هیچوجه نمیتوانند خنثی باشند.
یکی از موضوعاتی که الکسا رابتسون در این کتاب به آن پرداخته مسئله تاثیر اینترنت و فضای مجازی بر تعریف حوزه عمومی است؛ واقعا تکنولوژی تا چه میزان حوزه عمومی را به یک حوزه یک مجازی و خنثی مملو از غر تقلیل داده و به نوعی انجام و عمل کنش را از سطح واقعیت دور کرده است؟
به فعالیت کنشگران اجتماعی در فضای مجازی باید یک نگاه جامع و کلان داشت و نباید صرفا روی نکات مثبت با منفی آن تاکید کرد. اساسا رسانه به طور کلی و شبکههای اجتماعی که ما با آنها سرو کار داریم به مثابه یک چاقو عمل میکنند. یعنی هم میتوانند به شما خدمت ارائه بدهند و به شما کمک کنند و از آن طرف هم میتوانند حتی باعث قتل و جنایت شوند.
نگاهی که رابرتسون در این کتاب دارد یک نگاه واقعبینانه است و میگوید رسانهها به طور کلی و فضای رسانههای اجتماعی به طور مشخص الزاما هم خدمت دارند و هم خیانت. در علوم ارتباطات نظریهای داریم تحت عنوان «تنبعآلیت» که از لفظ انگلیسی slacktivism از ترکیب تنبلی و فعالیت آمده و ناظر به کنشگرانی در فضای مجازی هست که احساس میکنند با هشتگزدنها و مطلبنوشتنها در فضای مجازی میتوانند در دنیای واقعی و عرصه اجتماع تاثیرگذار باشند.
خانم رابرتسون هم در کتاب به این نظریه پرداخته و عملا آمده این کنشگران را از این توع کنشگری نهی کرده است. کنشگریای در عرصه فضای مجازی میتواند موثر واقع شود که خروجیاش را در عرصه واقعی و دنیای واقعی و توسط کنشگرانی که در عالم واقعیت فعالیت میکنند هم ببینیم. از آن طرف هم الزاما نباید فضای مجازی یکی رسانه بیحاصل درنظر گرفته شود. خیلی از شاهد مثالهایی که در این کتاب معرفی میشود و ما هم در کشور خودمان میتوانیم به دنبالش بگردیم ناظر بر این است که فضای مجازی میتواند مثمر ثمر باشد و خیلی از محدودیتهایی که رسانههای جریان اصلی با آن موجه هستند را بشکند و خیلی از افرادی را که پیش از این در حاشیه جامعه قرار داشتند و جزو اقلیتهای رسانهای بودند از طریق فضای مجازی تنوانستهاند خودشان را معرفی کنند و حرفشان را به گوش مخاطب برسانند.
درواقع از طریق رسانهای مثل اینستاگرام و تلگرام ما دیگر شاهد ملت رسانهای هستیم و از رسانه ملی فاصله گرفتهایم. هرکدام از ما و کاربران این شبکههای اجتماعی میتوانند از طریق آنها یک تلویزیون؛ رادیو یا رسانه مولتیمدیا در اختیار داشته باشند.
بهطورکلی نگاهی که باید به رسانهها و شبکههای اجتماعی داشت باید یک نگاه واقعبینانه باشد. یعنی از طرفی ما باید این رسانهها را تقویت کنیم چراکه محدودیت بر رسانههای حاکم را میشکنند و از طرف دیگر باید با سواد رسانهای مانع از ابتذال جنبشهای اجتماعی، پخش شایعه و تهمتها بشویم و مانع این بشویم که شبکههای اجتماعی صرفا کارکرد تنبعآلیتی داشته باشند و کاربران احساس کنند همینکه به واسطه شبکههای اجتماعی حرفی میزنند کفایت میکند و دیگر نیازی نیست در دنیای واقعی مشارکت سیاسی و اجتماعی و فرهنگی داشته باشند و به نوعی حتی شاهد بیتفاوتی اجتماعی شویم. اینها همه جزو کارکردهای منفی شبکههای اجتمای مدرن است که باید به آنها هم توجه داشته باشیم و با سواد رسانهای از آنها دوی کنیم.
رسانههای نمایشی مدرن که از آنها صحبت میکنید خود به دلیل همین نمایشی بودن به نوعی به کالایی شدن امور مرتبط با خبر و رسانه و وقایع اجتماعی دامن میزنند، مسئلهای که شاید از شکلگیری بنگاههای بزرگ رسانهای با ماهیت تجاری آغاز شد و امروز با استفاده از ابزار تکنولوژی شدت گرفته است، یعنی عملا فضای مجازی و شبکههای اجتماعی تبدیل شدهاند به بستری برای عرضه نمایشی رویدادها.
این جزو مسائلی است که خیلی از صاحبنظران مثل بودریار به آن تاکید داشتهاند. نکته این است که رسانهها هرچقدر توسعه پیدا میکنند و هرچقدر جدیدتر میشوندو با توجه به ماهیت رسانههای اجتماعی و فضای افقی که در عرصه ارتباطات حاکم کردهاند و ماهیت تکنولوژیکی که دارند ما هر روز شاهد هستیم که ابزارهای جدید رسانهای ظهور و بروز میکنند. خب این شبکههای رسانهای و ارتباطی جدید متکثر که به وجود میآیند باعث میشوند ما با فزونی اطلاعات روبرو شویم.
یکی از کژکارکردهای فزونی اطلاعات هم تخدیر مخاطبان و بیتفاوت شدن آنها به خبر است و کارکرد خبر و اطلاعات آنچنان که ما در رسانههای سنتی مثل رادیو و تلویزیون سراغ داشتیم در رسانههای جدید اتفاق نمیافتد و این کارکرد تغییر ماهیت میدهد. اینجا موضوع سواد رسانهای مطرح میشود و آگاهیبخشی به مخاطبان و این بحث به میان میآید که باید الگوی صحیح مصرف رسانهای و مواجه انتقادی با محتوای رسانهها را آموزش بدهیم و بیاموزیم. درواقع تکنیکهایی که سواد رسانهای به مخاطبان میدهد اینکه در عصر شبکههای اجتماعی چگونه با پیام مواجه بشوند کمک میکند که پیام و اطلاعات هرچه بیشتر به سمت کیفی شدن و کاربردیشدن و الگوی توسعهای سوق پیدا کنند.
اینکه صنایع رسانهای حصر شدند هم درست است و امروز همه میتوانیم در تلگرام یک کانال ایجاد کنیم و یک صفحه اینستاگرام داشته باشیم و پیام های ویدیویی مختلفی را منتشر بکینم و عملا قدرت رسانهای به یک قدرت چندوجهی تبدیل شده و از دست رسانههای سنتی و بنگاههای رسانهای خارج شده است. به موازات این مهم هم لزوم تغییر و تحول در ماهیت اطلاعارسانی و کیفیت اطلاعرسانی از سوی نهادهای سنتی مد نظر قرار میگیرد که آنها هم خودشان را با متناسب با شرایط جدید و عصر رسانههای اجتماعی تطبیق بدهند و خبرسانی خود تغییر و تحول ایجاد کنند.
در بخشی از کتاب رابرتسون میگوید که فناوریهای جدید یعنی شفافیت و در نتیجه یعنی خشونت اجتماعی بیشتر؛ چرا که احتمالا در این بستر ما هرچه بیشتر تبعیضها و شکافهای اجتماعی و خشونت زیر پوست جامعه را میبینیم که در نهایت منجر به خشونت اجتماعی بیشتر میشود؛ واقعا شفافیت و خشونت اجتماعی چه ارتباط معناداری با یکدیگر پدا میکنند که رسانه مدرن میتواند آن را تسهیل کند؟
یکی از اصلیترین کارکردهای شبکههای اجتماعی این است که مخاطبان را مجهز میکند به داشتن یک رسانه، تولیدهای زیاد پیام و فزونی اطلاعاتی که حرفش شد باعث میشود انواع و اقسام پیام با محتواهای متعدد و تنوع بدون اینکه فیلترهای سنتی که پیشتر در رسانههای سنتی وجود داشته روی آنها اعمال شود منتشر شوند و به مخاطبان عرضه شود و خب اینجا بحثهایی مثل سوءتفاهمهای اجتماعی، ترویج شایعه و دروغ به وجود میآید که میتوانند زمنیهای باشند برای شکلگیری خشونت و تعارضات اجتماعی. شکی نیست که تعارضات اجتماعی در عصر جدید خیلی بیشتر از عصر رسانههای سنتی بوده چون هر یک از کاربران این رسانههای مدرن قادر هستند به راحتی هر حرفی را بزنند و آزادی رسانهای به معنی افراطی آن در عصر جدید محقق شده است.
اینجا لزوم سیاستگذاری از سوی نهادهای حاکمیتی مطرح میشود و لزوم ارتقاء سواد رسانهای کاربران و حاکمیت یک فضای چند بعدی در عرصه جهانی تا ابزاری باشند برای مدیریت ذائقههای رسانهای و هدایت آنها به سمت مطلوب تا از سوءتفاهمها و تعارضات اجتماعی کاسته شود.
شاهد مثالهای زیادی وجود دارد از کمک رسانههای اجتماعی در جامعه خودمان برای شفافیت رسانهای و این رسانهها کمک کردند خیلی از موضوعات که پیشتر به نوعی جزو خطقرمزها بوده شکسته شوند و در مورد آنها اظهارنظر عمومی شکل بگیرد. این فضا هرچقدر مبتنی بر الگوی کارکردگرایانه باشد و شکلدهی به نظم تاثیرگذاری بیشتری خواهند داشت.
واقعیت این است که رسانههای اجتماعی باعث شدهاند که ما از کارکردگرایی اجتماعی رسانهها فاصله بگیریم و بینظمیها را در سیاست و فرهنگ و اجتماع رقم زدهاند. البته این مسئله با توجه به ماهیت این تکنولوژی اجتنابناپذیر است و نمیتوان آنها را محدود و فیلترگذاری کرد. اساسا این تکنولوژی ماهیتی پویا دارد و هرچه بیشتر آن را محدود یا فیلتر کنیم سریع آلترناتیو ارائه میکند و الگوهای جدیدی از رسانه اجتماعی شکل میگیرد. دوباره اینجا به لزوم سواد رسانهای و ارائه الگوهای جدید سیاستگذاری برای مدیریت این فضا به میان میآید.
تبدیل خبر و اطلاعات به سرگرمی در رسانههای مدرن و شبکههای اجتماعی حتی مرز سیاست و سرگرمی را مخدوش کرده است و به واسطه همین سرگرمیسازی امر سیاسی به اصطلاح نخبگان سیاسی نظمدهی مطلوب سیستم برای حفظ مشروعیت آن را محقق میکنند؛ گرفتن زهر و نقد محتوای رسانهها و خبرها با سرگرمی عملا رسانههای نوین را خالی از وجه تاثیرگذاری اصیل کرده است؛ مرز میان سرگرمی و اطلاعات را کجا باید خطکشی کرد و آیا اساسا امکان چنین خطکشیای وجود دارد؟
بحث سرگرمی که یکی از کارکردهای اصلی در عصر رسانه جدید بوده و هست و حالا بحث اطلاعات و سرگرمی را داریم. کتاب هم میگوید نه تنها سیاستمداران برای آنکه بتوانند اثرگذاری حداکثری را داشته باشند به سمت سرگرمی سوق پیدا میکنند بلکه خود کاربران این شبکهها هم برای آنکه بتوانند حرفشان را برای عده بیشتری بگویند به سمت سرگرمی گرایش پیدا میکنند.
اساسا بحث سرگرمی در رسانههای یکی از موضوعات مهم و پر چالش علوم ارتباطات است. اینکه شما برای اینکه بتوانید اثرگذاری خود را حداکثری کنید باید از چه عناصر اطلاعاتی بهره ببرید و ادبیاتتان باید چگونه باشد یکی از سرفصلهای مهم این حوزه است که الزاما هم خطاب به سیاستگذاران نیست و برای همه کاربران گفته میشود و صد البته سیاستگذران هم از این مباحث برای پیشبرد اهداف خودشان و جذب مخاطب بیشتر استفاده میکنند. خیلی از این برنامههای مشارکتی که در صداو سیما پخش میشود از همین قابلیت سرگرمی استفاده میکند برای اینکه یک مسئله سیاسی و اجتماعی و فرهنگی را در ذهن مخاطب بکارد و ماندگاری اطلاعات را افزایش بدهد. از آن طرف هم کاربران به واسطه رسانههای اجتماعی که اساسا رسانههایی سرگرمکننده هستند به قابلیتهایی دست پیدا کردهاند که بتوانند حرفشان را با تاثیر حداکثری بزنند.
این حرکت به سوی سرگرمی و اینکه همه چیز را با مولفههای سرگرمی ببینیم اتفاقا یکی از کژکارکردهای شبکههای اجتماعی است که در عصر جدید رسانهای میتواند تاثیرات منفی داشته باشد چراکه سرگرمی بیش از حد هم باعث ابتذال و سطحینگری مخاطبان میشود. منتها عملا چارهای جز حرکت به این سمت نداریم چون خود شبکههای اجتماعی رسانههای سرگرمکننده هستند. مضاف بر اینکه رسانههای سنتی هم کارکرد سرگرمی داشتند ولی از آنجایی که تعدادشان محدود بود چندان باز ابتذال را سنگین نمیکرد. اینجا دوباره بحث سواد رسانهای مهم میشود و اینکه یک رسانه در کنار کارکرد سرگرمی کارکردهای دیگری مثل انتقال میراث فرهنگی و اطلاعرسانی هم مد نظر قرار بگیرد و سرگرمی اصل و محور نباشد. اگر کاربران سعی کنند به سمت الگوهای جدید اطلاعرسانی مبتنی بر آگاهیبخشی حرکت کنند و سرگرمی را در اولویت بعدی خودشان قرار بدهند قطعا سیاستمداران و ... هم به این سمت سوق پیدا میکنند که مقوله سرگرمی را از الویت خود کنار بگذارند.
نظر شما