چهارم اردیبهشت سالروز تاسیس رادیو در ایران
عروسک سخنگویی که نماد تنهایی دهشتناک آدمها در دورهای از تاریخ بود
مروری بر نقش رادیو در تفکر جمعی ایرانیان در تاریخ معاصر به مناسبت چهارم اردیبهشت سالروز تاسیس رادیو در ایران.
این را دختر کوچکی در قصه اولدوز و عروسک سخنگو، نوشته صمد بهرنگی روایت میکند، در این قصه، دختر که همان اولدوز باشد، یک عروسک سخنگو دارد که میتواند با او حرف بزند، او نماد تنهایی دهشتناک آدمها در دورهای از تاریخ است که از وجود رسانههای سمعی و بصری در زندگی خود محروماند.
بعدتر میخوانیم که این عروسک سخنگو، در قصه بهرنگی، به این خیال واهی که شاید نمادی باشد از نفوذ اجنه و از ما بهتران در خانه، سوزانده میشود این رویداد صرفنظر از نیت عاطفی نویسنده برای بازتابانیدن حس تنهایی و رنج در قهرمان کوچک قصه، میتواند به لحاظ مطالعه تاریخ اجتماعی، نمادی باشد از رویکرد آدمهای متعلق به فضا و گفتمان سنتی در برابر هر آنچه میتوانست در زندگیشان تغییر بیافریند، هر چیزی که از جهان متجدد میآمد و گویی بهرنگی با اشاره به سیمکشی خانه و صدای طنین رادیو در اتاقها میکوشد رادیو را تلویحا جایگزین عروسک سخنگو کند؛ رسانهای که در تنهایی نیز با تو حرف میزند، موسیقی مینوازد، اخبار جهان را میگوید.
وارد کردن چنین نمادی از جهان متجدد از سوی نویسنده از دیگر سو میتواند نوعی اشاره به تودهای شدن وسایل ارتباط جمعی در بطن زندگی طبقات فرودست باشد. رادیو از این منظر با اقبال فرودستان روبهرو شد که آنها به دلیل فقر دانش و سواد قادر به خواندن اخبار در روزنامهها نبودند و از دیگر سو روزنامهها نیز اساسا واجد آن ویژگیهای جذاب و تاثیرگذار رسانه صوتی و بصری نبودند؛ چنانچه ژرژداوی و بسیاری دیگر از جامعهشناسانی که درباره اهمیت رسانههای جمعی مطالعه کردهاند چنین نتیجه گرفتهاند که رادیو و تلویزیون دو وسیله ارتباطی یک جانبه اند و نسبت به کتاب و مطبوعات از خصوصیت قبولاندن شیوه های سمعی و بصری برخوردارند.»
او در ادامه چنین میافزاید که: «رادیو در عین حال که در برابر فرد، نشانی از اجتماع است، هم برای او چیزی از اجتماع را خلق میکند.» در نتیجه اولدوز قصه بهرنگی نیز که در تنهایی خود به عروسکی سخنگو نیاز داشت، میتوانست به تدریج آن تب و تاب نیازمندانه را در رادیوی کوچک روی طاقچه خانه پدری جستجو کند.
نخستین بار رادیو به عنوان یک ابزار ارتباط و رد و بدل کردن پیامهای مربوط به جبهههای جنگ جهانی اول به کار آمد از این منظر باید گفت رادیو در بدو تولد یک جنگافزار کمکی بود و نه یک رسانه ارتباط جمعی، اما انسان که همیشه در جنگ نمیزیست، کوشید از این ابزار نوپا برای تفریح و سرگرمی انسان تنها و سرگشته مشتاق ورود به جهان مدرن نیز بهره بگیرد.
ایرانیان نیز خیلی زود به این تکاپوی جمعی برای پناه بردن به ابزاری مدرن جهت پر کردن تنهایی دهشتناک خود پیوستند؛ بسیاری از آنها در خانههای خود گرامافون و صفحه موسیقی داشتند و کمکم حکومت وقت به بازرگانان اجازه داد که دستگاههای گیرنده رادیویی نیز با خود به ایران وارد کنند. به دنبال ورود این دستگاههای رادیویی کمکم کار احداث ساختمانی جهت تاسیس رادیو ایران هم آغاز شد.
آدمهای بزرگی در عرصه فرهنگ و قلم و تولید فکری از جمله سعید نفیسی، محمد حجازی، رشید یاسمی و غیره گرد هم جمع شدند تا اولین گامها برای تولید برنامههای فرهنگی برداشته شود. آنها از سوی سازمانی به نام سازمان پرورش افکار بدین ماموریت گماشته شده بودند؛ در ماده هشت اساسنامه این سازمان چنین آمده بود: «رادیو مامور است برنامه جامعی تنظیم و به تصویب دولت برساند که به ترتیب منظمی اخبار، نطقها، موسیقی و غیره برای پرورش افکار عمومی به وسیله رادیو پخش شود در مراکز کشور بلندگوهایی در امکنه عمومی برای شنیدن رادیو نصب خواهد شد.»
اینکه مردم صدای رادیو را از بلندگوهای شهر بشنوند، میتواند باز هم تداعیکننده کوشش بهرنگی و نویسندگانی نظیر او برای رهایی انسان از تنهایی باشد، چیزی که با خلق عروسک و کلاغ سخنگو در روایتهای داستانی او بازتاب پیدا میکرده است. از دیگر سو رادیو در نخستین گامها انگیزههایی حماسی نیز دنبال میکرد از جمله در یکی دیگر از بندهای همین اساسنامه تاکید شده بود که باید از رادیو آهنگهای مهیج و سرودهای میهنی و نوارهای فرحانگیز پخش شود تا روح نشاط و کار و کوشش در مردم تقویت شده باشد.
رادیو در روز چهارم اردیبهشت هزار و سیصد و نوزده با چنین بلندپروازیهایی در اهداف، کار خود را با روزی هشت و نیمساعت برنامه آغاز کرد. این برنامهها شامل اخبار به زبانهای مختلف فارسی و فرانسه و انگلیسی و آلمانی و عربی و ترکی و روسی همراه با موسیقی ایرانی و گفتارهای مختلف بود، گفتارهایی درباره تاریخ و جغرافیای ایران، کشاورزی، خانهداری، بهداشتی و غیره که ردپای کوشش و دانش حلقه روشنفکران پیشگفته را در آن میشد جست و یافت.
هرچند رادیو در ابتدا تنها جعبه موسیقی به نظر میرسد و مردم اقبال چندانی به آن نداشتند و بیشتر در قهوهخانهها و کافهها یافت میشد، اما کمکم به ابزاری برای ارتباط با اجتماع و حتی بروز احساسات جمعی تبدیل شد؛ جعبهای که حتی اخبار زندگی شاه کشور را میشد لحظه به لحظه و به طور مستقیم از آن پیگیر شد، گویی مردم فرودست کوچه و بازار نیز به لطف رادیو در جشن ازدواج شاه مملکت و دیگر اتفاقات ریز و درشت دربار شرکت داشتند؛ یکی از بازتابهای این موضوع و گزارش عکسالعمل مردم را میتوان در روایت علیاشرف درویشیان در کتاب سالهای ابریاش جستجو کرد:
«دکاندار پشت ترازو نشسته و با رادیو ور میرود. ناگهان از رادیو فریاد شادی و هلهله برمیخیزد: -شنوندگان عزیز هم اکنون اعلیحضرت همایونی، شاهنشاه ایران به مجلس عقد تشریف فرما میشوند. غوغای کف زدن، هلهله و ساز و آواز میآید: -هماکنون شاهنشاه در پای سفره عقد با دست مبارکشان تکهای از نان کیک میبرند و به دهان ملکه ثریا میگذارند. غوغای هلهله و آهنگ تند موسیقی مشتریها را ساکت میکند.-
شنوندگان عزیز توجه کنید... توجه کنید هماکنون بر سر عروس و داماد جوانبخت ایران نقل و سکههای طلا میپاشند. نان را روی سر میگذارم و با سرعت به طرف خانه میشتابم.-ننه... ننه... بدو ننه...! ننه میدود جلوی پله: -چه شده شریف؟ چه خبره؟-ننه... شاه... شاه... شاه دارد عروسی میکند. شاه زن گرفته. از رادیو... از رادیو... شنیدم. شاه با دست خودش نقل و کیک تو دهن عروس گذاشت.به خدا... خودم شنیدم. ننه لبهای سفید و بیخونش را جمع میکند. با نگاهی پر از تحقیر به من زل می زند. دستهای تازه پوستآوردهاش را به طرفم تکان میدهد:
-خب... همین... دیگر چه؟ ای بدبخت، شاه به تو چه داد؟ به تو چه داد که این طور نفس خودت را بریدهای. چه داد ببینم! دستهای خالیام را جلو میآورم و به آنها نگاه میکنم: -به من... به من... هیچ ... هیچ... نداد. -ای ننه مرده... به تو چه آخر. چرا نفس خودت را بریدی. ببین چه عرقی از سر و صورتت میریزد! نان را از روی سرم برمیدارد. وسط نان مثل کلاه فرو رفته. از سرم بخار بر میخیزد. ناگهان در حیاط به هم میخورد. طوطی خانم به وسط حیاط میپرد و داد میزند: -شاه دارد عروسی میکند... عروسی شاهانه، عید بزرگانه... و اشک شادی و شوق از دیدگان فرو میریزد. به سوی اتاق خود میدود و به بابا سلمان خبر میدهد:
-کجایی پیرمرد شاه دارد دوباره داماد میشود. باباسلمان فقط سرفه میزند.»
از این روایت کوتاه درباره کنش و واکنشهای مردم ساده در برابر اخباری که از رادیو منعکس میشد، میتوان به روشنی فهمید که حکومت تا چه پایه در تبدیل رادیو به ابزاری تبلیغاتی برای حکومت موفق بوده است به طوری که حتی گفتهاند رادیو نقش موثری در موفقیت برنامه اصلاحات ارضی و چیزی که شاه انقلاب سفید مینامیدش، داشته است اینکه چرا به جای مطبوعات که عمر دیرپا و سابقهای بیشتر از رادیو داشتند، از رادیو برای چنین اهداف ایدئولوژیکی استفاده شد را باید در روحیه جمعی جامعه تودهای ایران جستجو کرد، جامعهای که بیشترین یادگیری و ارتباط جمعیاش را از طریق فرهنگ شفاهی انجام میداد و سالهای سال بر اساس زیست مذهبی خود با سخنرانی و وعظ و تاثیر اجتماعی آن آشنا و مانوس بود و دقیقا از چهارم اردیبهشت هزار و سیصد و نوزده رادیو بود که بر فراز آن فرهنگ شفاهی نشست، درست بالای طاقچه هر خانهای...
نظر شما