یک نشانه
محتوای یک نامه شاپرد را تحریک کرده تا آکیورد را به قتل برساند. آکیورد نامه را دریافت کرده و در حضور شاپرد آن را با صدای بلند میخواند اما وقتی به انتهای نامه میرسد سکوت میکند و میگوید دوست ندارد به خواندن نامه در حضور شاپرد ادامه دهد. شاپرد به ما میگوید: «وقتی که نامه را آوردند، ساعت بیست دقیقه به نه بود، درست در ساعت ده دقیقه به نه از جایم بلند شدم تا خارج شوم، جلوی در کمی تعلل کردم تا ببینم آیا کاری را ناتمام گذاشتهام یا خیر.»
کار ناتمامی باقی نمانده بود، این را بعدا حین خواندن کتاب متوجه میشویم. این عصبیکنندهترین بخش داستان است و بهراحتی میتواند پشت هیجان ناشی از شروع کتاب گم شود. بعد از قضیه مدارک همچنان همانجا هستند اما یافتن آنها نیازمند دقت بیشتری است. شخصا از گزارش تلفن فوری که پس از قتل به شاپرد زده شد، لذت بردم. این چیزی است که شاپرد از ماجرای تلفنی که به او شد میگوید:
گفتم: «چه؟ چه؟ حتما همین الان خودم را میرسانم».
بعد به سمت بالا دویدم و کیفم را جمع کردم و چند لباس اضافه نیز برداشتم. خطاب به کارولین گفتم: «پارکر تماس گرفته بود، ظاهرا جسد راجر آکیورد را پیدا کردهاند».
باید خیلی باهوش باشید که در نگاه اول به اهمیت این موضوع که شاپرد صرفا از دیالوگ خودش پشت تلفن میگوید توجه کنید. او دروغ نمیگوید اما حقیقت را مخفی میکند.
کریستی تردستیهای زیبا و متنوعی بلد بود تا در زمان کشف جنایتکار مخاطب را قانع کند که فریب نخورده است، اما حین داستان همچنان او را مردد باقی نگه دارد. من این کتاب را صد سال پس از انتشار نسخه اول آن خواندم- درست بعد از اتمام کتاب شب بیانتها که شباهتهای ساختاری زیادی به این کتاب داشت- اما این کتاب همچنان نثری تیز دارد.
این کتاب همواره منتقدان را تحت تاثیر قرار داده: در سال 1926 نیویورک تایم آن را بالاتر از یک کتاب معمایی دانست و observer با تیتر «یک نفس خواندن از ابتدا تا پایانی غیرقابل پیشبینی» ستود. اخیرا در سال 2013 مجمع نویسندگان جنایی، این کتاب را بهعنوان بهترین رمان جنایی نوشته شده، انتخاب کرد.
بهنظر میرسد که تی.اس الیوت دوست داشتنی، کارهای کریستی را بپسندد. نتوانستم نقدی پیرامون قتل راجر آکیار از الیوت پیدا کنم، اما مقالهای وجود دارد که میتوان آن را معیار قرار داد، الیوت در مقاله از ویژگیهای یک داستان جنایی خوب برایمان میگوید. وی تاکید میکند که تمام این قوانین در کتاب ماه الماس رعایت شدهاند:
- 1. داستان نباید براساس تغییرات جزئی یا ناگهانی نوشته شود.
2. سازماندهیهای جزئی یا استفاده از ماشینهای عجیب و غریب مردوداند.
3. شخصیت داستان و انگیزه قتل باید معمول باشند. در یک داستان جنایی ایدهآل مخاطب باید تا لحظه آخر به اینکه خودش بتواند معما را حل کند امیدوار باشد. اگر انگیزه قتل زیادی غیرمعمول باشد، مخاطب رنجیده خواهد شد.
4. داستان نباید براساس عنصری پشت پرده به پایان برسد، این چیزها حتی شامل اکتشافات جدید یک دانشمند تنها نیز میشود.
5.کارآگاه باید خیلی هوشمند باشد اما تادیب به تبر انسان نشود. ما باید بتوانیم استنتاجهای او را بفهمیم و یکجورهایی در حل معما سهیم باشیم.
همه این ایرادها به نظر الیوت بیاهمیت هستند. او تا سال 1955 همچنان همهجا از این کتاب تعریف میکرد. خب، میتوانیم بگوییم که کریستی به ما یک دستی زده است، اما حداقل بیخود و بیجهت فریب نخوردیم.
نظر شما