سینمای کیارستمی بهشدت بومی و لوکال است، اما از سویی زبانی جهانی دارد. به نظر شما این سینما چه مؤلفههای مشترکی با ادبیات کودک و نوجوان دارد؟
با ذکر یک خاطره به این پرسش پاسخ میدهم. چند سال پیش ناشر کانادایی کتاب «قطار آن شب» به من گفت: این کتاب شبیه آثار عباس کیارستمی است. این نکته برای من بسیار جالب بود و به او گفتم که عاشق کیارستمی هستم و حتی اگر تحتتأثیر کیارستمی باشم، اتفاق خوبی برای من بوده است؛ چون کیارستمی برایم فوقالعاده بزرگ است. اما در پاسخ به پرسش شما به نظرم نکته مشترک تمامی آثار کیارستمی، عزت نفسی است که او به کودک میدهد. کودک در آثار عباس کیارستمی حتی در قسمتهایی که حضوری کوتاه دارد، هیچگاه زیر نگاه بزرگسالانه و نگاه از بالا نیست.
و این نگاه سینمایی چه مؤلفههای مشترکی با ادبیات کودک و نوجوان دارد؟
مهمترین نکته درباره مؤلفههای مشترک سینمای کیارستمی با ادبیات کودک، آن است که در بسیاری از فیلمهای کیارستمی شخصیتهای کودک، فاعل قصه هستند. به این معنا که برخلاف دیگر فیلمهای کودک که معمولاً مشکلات کودکان با کمک پرسوناژهای بزرگسال حل میشود، در آثار کیارستمی خود کودک قهرمان است و مشکلاتش نیز به دست خود او حل میشود و این رویکرد از «نان و کوچه» تا «خانه دوست کجاست» ثابت است. مثلاً در خانه دوست کجاست، زمانی که کودک (احمد) دوستش را پیدا نمیکند که دفتر را به او برساند، باز هم انفعال ندارد و در دفتر او مشقاش را مینویسد. در حالی که در آثار دیگر فیلمسازان که تشخیص و شناخت درستی از ادبیات کودک ندارند، معمولاً همیشه بزرگسالان قیومیت کودک را بر عهده دارند و به کمک او میروند. درواقع همانند داستان کودک و نوجوان، در فیلمهای کیارستمی پرسوناژ کودک قهرمان فاعل و قهرمان است و منفعل نیست.
در واقع به نظر شما ارزش کار کیارستمی برای کودکان آن است که او زاویه دیدی متفاوت نسبت به کودکان را برمیگزیند.
من معتقدم جامعهای که نگاهی برابر به زنان و کودکان را دنبال میکند، جامعهای قابل احترام، ستایش و تقدیس است؛ نادیدهگرفتن زنان، از نوع نگاه مردسالار نشات میگیرد، اما اگر کودکان نادیده گرفته شوند، هم از نگاه مردسالار است و هم از نگاه زنسالار. در واقع لشکری از زنان و مردان، یا به تعبیر شازده کوچولو «لشکری از آدم بزرگها» در برابر کودک صف کشیده است. با این حساب بهرام بیضایی برایم قابل تقدیر است و عباس کیارستمی قابل تقدیس. کیارستمی در شرایطی به لشکر بیپناه کودکان میپیوندد که آنها حتی شرایط امروزی را ندارند. جدا از فیلمهایی از او که تماماً به کودکان اختصاص دارد، در دیگر فیلمهایش که سوژهای بزرگسال دارد، به محض حضور کودک نوعی دیگرگونه از برخورد با کودک را میبینیم که نمونه خیلی مشخص آن در فیلم «باد ما را با خود خواهد برد» است. کیارستمی البته خیلی پیشتر از رسانه سینما، با نوشتن و طراحی کتاب کودک همراهی خود را با این دنیای ساده و بیپناه نشان داده است. او با نویسندگی برای کودک شروع کرده است و این برای ما اهالی خاموش ادبیات کودک، بسیار میتواند شوقآفرین باشد. در نگاه کیارستمی به کودک، تفکر جای ترحم را گرفته است و به نظرم این نگاه یگانه، اکسیری است که او در پیچاپیچ تکنیکهای منحصربهفرد خود به آن دست یافته است. کیارستمی از زاویهای بالا به کودک نگاه نمیکند بلکه زاویه دوربین را با قامت کودکان طراز کرده است.
تأثیرپذیری کیارستمی از شعر و ادبیات کودک در آثار سینمایی او کاملاً مشهود است. آیا ادبیات کودک نیز از سینمای کیارستمی، و از زبان و نگاه او در فیلمهایش به کودک؛ تأثیر پذیرفته است؟
اتفاقاً من بعد از اشاره ناشر کاناداییام، به نظرم رسید که انگار ساختار قطار آن شب تا حدودی به «خانه دوست کجاست» شباهت دارد. از همینرو فکر میکنم کیارستمی بر من که عاشق کارهایاش هستم، تأثیراتی ناخودآگاه داشته است. با این حال معتقدم آثار سینمایی کیارستمی سبب شده است که دستکم مقداری از اقتدار نگاه بزرگسال به کودک کمرنگتر شود. من خودم را مثال زدم، چون در آثارم پرسوناژ بزرگسال هیچگاه سیطره نداشته است و همیشه کودکان، قهرمان کتابهایم هستند و شرایط را آنها ایجاد میکنند. نکته دیگر اینکه به نظرم کیارستمی بر منتقدان و مخاطبان جدی ادبیات کودک نیز تأثیری جدی گذاشته و سبب شده است که سطح نگاهشان بالاتر برود و دیگر هر کتاب متوسط و سطحپایینی را جدی نگیرند؛ به ویژه کتابهایی که با محوریت پرسوناژ بزرگسال است و به اسم کتاب کودک منتشر میشود.
ما سینماگرهای دیگری هم داریم که فیلمهایی درباره کودک و با محوریت کودک ساختهاند، اما آثار آنها در داخل و در خارج از کشور، مانند آثار کیارستمی مورد توجه قرار نگرفته است. به نظر شما فیلمی مثل «خانه دوست کجاست» چه مؤلفههای مشترکی با ادبیات کودک دارد که تبدیل به اثری جهانشمول میشود؟
دلیل این موضوع آن است که فیلمهای کیارستمی در عین سادگی، فضایی کاملاً پستمدرن دارد. ما فیلمسازهایی داریم که فیلمهایی درباره کودک و با محوریت کودک ساختهاند، اما هیچکدام از آنها شیطنتهای کیارستمی در فیلمسازی را ندارند. به این معنا که فیلمهای کیارستمی فاصلهگذاری دارد، مانند «زندگی و دیگر هیچ» که شیطنتهایی مثل یک صدای خارج از کادر و...، در عین سادگی اما به شدت تکنیکال در آن هست. اما شاید مهمترین تفاوت بزرگ کیارستمی با بقیه فیلمسازان، تفاوت در نوع نگاه کیارستمی به کودک است. من معتقدم دیگر فیلمسازان ما به کودک به شکلی ترحمبرانگیز نگاه میکنند، اما کیارستمی زاویه دوربینش را با قامت کودک تنظیم میکند و خودش هم رفتاری اینگونه با کودک دارد. یعنی نگاهاش به کودک از بالا نیست، چون نگاه از بالا به کودک یا تحقیرآمیز یا ترحمبرانگیز است. در حالی که وقتی زاویه دوربین با کودک برابر است، یعنی این نگاه را ندارید.
ما فیلمسازان خوبی در این زمینه داشتهایم، اما تفاوت عیار آنها با کیارستمی در این است که او برخلاف آنها، آن نگاه ترحمبرانگیز را ندارد. کیارستمی نمیخواهد از احساسات ما نسبت به کودک استفاده کند و فضایی سانتیمانتال خلق کند. در حالی که به عنوان مثال در فیلم «رنگ خدا»ی مجید مجیدی، پرسوناژ کودک در یک موقعیت کور سقوط میکند و آنجاست که دوستی یا ارتباط میان دو پرسوناژ شکل میگیرد. ارتباطی که بدون هیچ شناختی، و در یک فضای کاملاً احساسی برقرار میشود. در حالی که در سینمای کیارستمی ارتباط و موقعیت پرسوناژ کودک بر اساس شناخت و در یک فضای منطقی و به دور از نگاه از بالا صورت میگیرد و فیلم با رومانتیسم و سانتیمانتالیسم پیش نمیرود. از همینروست که کیارستمی با آنها متفاوت است.
نظر شما