دیدار با مترجمی که چوبک به احترامش کلاه از سر برمیداشت؛
چرا نجف دریابندری «تاریخ فلسفه غرب» را دو بار ترجمه کرد؟
سهراب دریابندری گفت: وقتی پدرم ترجمه «تاریخ فلسفه غرب» را در زندان تمام کرد، یکی از مدیران زندان کتاب را از او گرفت تا بخواند، اما دیگر کتاب را پس نداد. در نتیجه پدرم کتاب را دوباره ترجمه کرد.
احمد مسجدجامعی، در این دیدار خطاب به افراد حاضر گفت: نجف دریابندری اهل ترجمه، فلسفه، تالیف و آشپزی است. خودش میگفت اگر من بخواهم غذاهای جنوب را بنویسم حجم آن کتاب کمتر از «مستطاب آشپزی» نیست. نجف میگفت هر غذایی را که من در کتاب «مستطاب» نوشتهام خودم آن را تست کردهام.
وی با اشاره به قدرت ترجمههای نجف دریابندری گفت: آن زمان که ما میخواستیم زبان بخوانیم، به ما میگفتند که زبان را با ترجمههای نجف دریابندری بخوانید؛ چراکه به قدری خوب ترجمه میکند که با خواندن آثار او هم زبان انگلیسی و هم زبان فارسی تقویت میشود. در حوزه کودک و نوجوان هم آثاری دارد.
ایرج پارسینژاد، سیروس علینژاد، احمد مسجدجامعی و نجف دریابندری
این عضو شورای شهر تهران به سالهای زندان نجف دریابندری اشاره کرد و گفت: نجف دریابندری چند سالی هم در زندان بود. قبول دارم که فضای زندان سخت و دردناک است؛ اما زندان برای آدمهایی مثلا نجف یک فضای آرامشی بوده است.
در ادامه افراد حاضر در منزل دریابندری از کتابخانه شخصی او بازدید کردند. روی دیوار آن اتاق پرترهای از مصدق نصب شده بود که سهراب دریابندری در توضیح آن پرتره گفت: این پرتره را پدرم کشیده است. پدر حدود 30 – 40 پرتره دارد که من مشغول کار روی آنها هستم تا نمایشگاهی از این کارها را منتشر کنم. 90 درصد این پرترهها از مصدق است. سایر پرترهها نیز از خانلری، روحانی و حداد عادل و چند شخص دیگر است.
هارون یشایایی، صفدر تقیزاده
وی ادامه داد: در سالهای دهه 60 بابا بیکار شد و تقریبا کل روز در خانه بود. او در آن دوران احساس دین میکرد و تصورش این بود که جامعه به اندازه کافی به مصدق نپرداخته است. از این رو در خانه مینشست و دائم از مصدق پرتره میکشید. البته میگفت که چهره دکتر مصدق نیز خیلی برای کشیدن پرتره جذاب است.
نگاه به کتابی از شفیعیکدکنی در دل کتابخانه نجف دریابندری بهانهای شد تا صحبتها به سمت او برود. مسجدجامعی در تعریف خاطرهای از شیفعیکدکنی گفت: برای مراسمی من و شفیعیکدکنی و سهراب (دریابندری) به بهشت زهرا رفتیم. در راه شفیعی به قدری خوب آدرس میداد که ما دو نفر تعجب کرده بودیم. او وجب به وجب بهشت زهرا را میشناخت. خودش میگفت هر هفته پنجشنبه و جمعه به بهشتزهرا میآید؛ چراکه به عدهای قول داده که به آنها سر بزند. برایم جالب بود که یکی از آنها نامادری شفیعی بود.
بعد از خاطره مسجدجامعی، سیروس علینژاد نیز به تعریف خاطرهای از شفیعی پرداخت و گفت: یک سال قبل از فوت اخوانثالث من و شفیعی خانه اخوان بودیم، نشستیم یک ساعتی گپ زدیم. اخوان دست شفیعی را گرفت و گفت بیا پیشم، من به تو احتیاج دارم. شفیعی هم در جواب گفت: اخوان من زنده و مردهام به تو احتیاج دارد.
با حضور در منزل نجف دریابندری، متوجه شدم، از زمانی که او مریض شده است و نمیتواند از خانه بیرون بیاید، دوستان او هر جمعه در منزل او جمع میشوند تا او احساس تنهایی نکند. از این رو در دیدار روز جمعه افراد مطرح زیادی در منزل او جمع شده بودند.
منوچهر انور که از افراد حاضر در منزل دریابندری بود در پرداختن به او گفت: من و نجف گذشتههای بسیار درخشان و خوبی با هم داشتیم. تعلقات سیاسی نجف مربوط به مرتضی کیوان است و اگر کیوان نبود، راه و مسیر نجف هم چیز دیگری میشد و حکم اعدام برایش صادر نمیشد. نجف زمانی که به زندان رفت در گروه پنجم اعدامیها قرار داشت.
وی ادامه داد: نجف ترجمه را قبل از زندان شروع کرده بود؛ اما ترجمههای جدی او در زندان انجام شد. او در زندان شروع به نقاشی و آشپزی هم کرد.
منوچهر انور
وقتی بحثها سمت سالهای زندان رفت، سهراب، پسر نجف دریابندری نیز با اشاره به داستان ترجمه یکی از مهمترین آثار پدرش گفت: پدر که ترجمه «تاریخ فلسفه غرب» را در زندان تمام میکند، یکی از اشخاصی که مدیریت زندان را به عهده داشته، کتاب را از او میگیرد تا بخواند و پس بدهد، اما دیگر کتاب را پس نمیدهد. در نتیجه پدر کتاب را دوباره ترجمه میکند. یعنی کتاب «تاریخ فلسفه غرب» دو بار ترجمه شده است.
وی در توضیح اتفاقات سالهای زندان پدر افزود: پدر وقتی در زندان بود، تابلویی از سلولاش در زندان قصر کشید که تصویر این تابلو در کتاب «مستطاب آشپزی» چاپ شده است.
در ادامه بحثها نوبت به صفدر تقیزاده رسید که او نیز در رابطه با ارتباطش با نجف دریابندری گفت: رابطه من و سایر دوستان با نجف دریابندری خیلی نزدیک بود. البته این دوستی و رابطه مربوط به امروز و دیروز نیست. ما در دبیرستان رازی آبادان درس میخواندیم. یادم هست زمانی که نجف در درس زبان انگلیسی تجدید شد رفت تا خودش را برای امتحان مردودی آماده کند. چند وقتی خواند اما به یکباره گفت که دیگر فایده ندارد؛ بنابراین دیگر برای امتحان نرفت و درس را کنار گذاشت.
آخرین فردی که در این جلسه شروع به صحبت کرد، ایرج پارسینژاد بود. او با اشاره به سابقه آشناییاش گفت: سابقه آشنایی من با نجف دریابندری به بیش از 60 سال میرسد. من در آبادان بچه هفت، هشت سالهای بودم و او 15-16 سال داشت. پیش از آشنایی من با نجف، پدرم با ناخدا خلف (پدر نجف) دوست بود. در آن زمان پدرم یکی از افراد قابل اعتماد شهر بود و با توجه به اینکه آبادانی به شکل امروزی وجود نداشت و بانکی هم نبود، افرادی که پولی داشتند پیش پدرم میگذاشتند. خوب به خاطر دارم که ناخدا خلف که از سفرهای دریایی برمیگشت پولش را به پدر من میداد تا برای او نگه دارد.
وی ادامه داد: در یکی از سفرهایی که ناخدا برمیگردد، پدرم کلیدی به ناخدا میدهد و میگوید «ناخدا من خانهای برای تو ساختهام؛ در واقع تو پولی پیش من داشتی و من هم پولی روی آن گذاشتم و تو را بدهکار کردم اما صاحب خانه شدی.» دوستی خانوادگی ما از آنجا شروع شد اما من از همان زمان کودکی، مفتون قدرت ذهن، هوش و ذوق نجف بودم. یادم هست که اولین بار تعریف زبان زنده صادق چوبک را از نجف شنیدم. من از او درباره زبان صادق چوبک و صادق هدایت پرسیدم که نجف گفت صادق هدایت نسبت به چوبک زبان ضعیفی دارد که متاثر از کلیشههای زبان فرانسه است؛ درحالی که زبان چوبک زبان زنده گفتاری است.
پارسینژاد در پایان گفت: به قول شیفعیکدکنی اگر ما بخواهیم درباره مردان هوشمند معاصر (به دور از دیدگاههای عقیدتی) یاد کنیم، نجف را باید در ردیف فردی مثل تقی ارانی قرار دهیم. صادق چوبک اولین بار که او را دید گفت علاوه بر اینکه تو با من همشهری هستی اما من کلاهم را برمیدارم جلوی تو، چراکه تو چشم جوانهای ایرانی را با ترجمه «تاریخ فلسفه غرب» باز کردی و باعث شدی تا آنها با مفاهیم امروز فلسفه معتبر جهان غرب آشنا شوند. اگر نجف دریابندری در تمام عمرش یک کار کرده باشد و آن کار، ترجمه کتاب «تاریخ فلسفه غرب» باشد، همین خدمت برای تمام عمرش کافی است.
نظرات