پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸ - ۰۸:۱۲
عطارد ضمیر، ابن آهی

بهروز جلالی، شاعر در یادداشتی به زنده‌یاد حسین آهی که چند روز پیش درگذشت، پرداخته است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، بهروز جلالی:

نیست او تاجر و سوداگر بازار جهان
تا به افسونش به هر سود و زیان بفریبم
نیست محجوب که رنجور کنم من خود را
آه آهی کنم او را به فغان بفریبم
«مولانا»

«وَه چه بی رنگ و بی‌نشان» که آهی زیست. و حال آن‌که به قول خواجه‌ شیراز، به انشاءِ عطارد می‌ماند صفتِ شوکت‌ش. یا آن‌که یمینی گفت: «عطارد تلمیذ افادت او بود» به حق. خواجه‌شناسِ معرفت‌آموزِ حافظ را باید با مدد از خود لسان‌الغیب توصیف کرد. از این روست که یادی هم از عطارد کردم که در ادب پارسی از آن رد و نشانِ بسیار می‌توان یافت در این خصائصی که آهی داشت.

عطارد‌ضمیر «ابنِ آهی» در نظر و منظر اهل فرهنگ بزرگ و جلیل بود. اما تا سن 60 سالگی یا همین حدود، این‌گونه تخلص می‌کرد؛ چرا که زیر سایه‌ پدر بودن مایه‌ فخر و مباهاتش بود.

برای حسین بوریا نشینی در ساحت نام پدر بر اطلس و دیبای «استاد، استاد» شنیدن رجحان داشت. او چنان جریده‌رو و گوشه‌نشینِ لذت‌های ناب و علایق خاصِ ادبی‌اش بود که حالا با رفتن‌ش می‌شود دید چگونه از گذرگاهِ تنگ عافیت به سعی و سلامت عبور کرده است.

آهیِ 18، 19ساله، همان زمان با «بحور شعر فارسی» و تمجید و تحسین نام‌آورانی چون دکتر شفیعی‌کدکنی و مرحوم اخوان‌ثالث می‌توانست عمری نانِ نخوت‌آلوده و بی‌زحمتی بخورد، اما مشقتِ شاگردیِ متون و کرانه‌نشینی انس با جنون را در راه ادبیات برگزید. و در این خلوتِ خودساخته آثاری ارزشمند به جامعه اهل فرهنگ ایرانی هدیه کرد که توصیفِ لیاقت‌ش از حوصله‌ این مجال در می‌گذرد.

کمترین، ایشان را هم به لطف همین آثار و یادگارانِ مکتوب و مسموع‌ش و نیز به سبب آن سلوک، آن حسنِ معاشرت و آن روح شیفته و خاطر مجموع‌ش می‌شناختم و دوست می‌داشتم. حالا که او رفته‌است مدام یاد آن بی‌دلی‌ها می‌کنم. آن پریشانی‌ها و پرنیان‌اندیشی‌ها. گرچه می‌دانم از بی‌سو شدنِ این چنین عمر کوتاه اما پرباری نباید دل‌غمین بود چنان که گفت: «دل قوی دار که بنیادِ بقا محکم از اوست»، اما دریغ‌ام از آن است که چرا از این چشمه‌ جوشنده بیشتر ننوشیدم در این سال‌ها و از هم‌نفسی با حضور سرزنده و فرح‌بخش او بیشتر بهره نبردم؛ پیش از آن‌که این جانِ شیدایی به اسارت بیماریِ تن به‌درآید. آن تنِ تکیده و دریغ‌ها دریغ... که مگر به بیتی از تصحیح بیدل‌ش بتوانم آرام ‌کنم دل را.
«به کنعانِ هوس گردی ندارد یوسف مطلب/ مگر در خود فرو رفتن کند ایجادِ چاه آن‌جا»

خدایش رحمت کند و در جنت جای دهد آن مرد نازنین را.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها