اریک امانوئل اشمیث در مصاحبه اخیر خود از علاقهاش به مولانا و مسیر هموار نویسندگیاش صحبت کرده است.
از میان آثار اشمیث «موسیو ابراهیم و گلهای قرآن» جایگاه ویژهای دارد. این اثر بارها در نقاط مختلف جهان به روی به صحنه رفته و فیلم موفقی نیز به کارگردانی فرانسوا دوپرون از روی داستان آن ساخته شده است.
اشمیث در داستان موسیو ابراهیم و گلهای قرآن، مفاهیم درونی جریان تصوف را در قالب روایت رهایی پسری یازده ساله به نام موسی از بند پدرش و آشنایی با مغازهدار مسلمان صوفیمسلکی به نام ابراهیم به تصویر میکشد. او درباره منشا علاقهاش به تصوف که در این کتاب نمود یافته میگوید «از زمانی که با مولانا، شاعر و صوفی ایرانی آشنا شدم و اشعارش را خواندم به تصوف علاقهمند شدم و در این احساس با برونو آبراهام کرِمِر" کمدین شناختهشده فرانسوی نیز شریک بودم و داستان را با الهام از زندگی واقعی او نوشتم.»
چندی پیش نمایشی از این داستان در فرانسه به روی صحنه رفت که خود اشمیث نقش موسیو ابراهیم را در آن به عهده داشت. او که به گفته خودش خیلی اتفاقی از نویسندگی وارد حیطه نمایش و بازیگری شده درباره آن میگوید :«در واقع برای مدت چند شب جانشین فرنسز لالین بازیگر شدم و آن اجرا خیلی مورد پسند تماشاگران قرار گرفت. از آن وقت دیگر روی صدا و حرکاتم با یک مربی خوب کار کردم و بازیگر شدم.»
اشمیث سبکهای مختلف نویسندگی را آزموده. او هم رمان نوشته و هم نمایشنامه و فیلمنامه و هم داستان کوتاه. اما درباره ژانر دلخواه و انتخاب آن میگوید «در واقع شخصیتها و موقعیتها هستند که شکل انتخابی خود را به من دیکته میکنند و من باید از آن پیروی کنم. اما تئاتر و نمایشنامه از ابتدا شیوه و سبک بیان روشن و اساسی و آغازین من بوده. بعدها خواستم ببینم که یک رماننویس در انتهای قلمم وجود دارد و در نهایت آن را پیدا کردم.»
نویسنده «خرده جنایتهای زناشوهری» درباره روی آوردنش به نویسندگی میگوید «همیشه دلم میخواسته خودم را جای شخص دیگری بگذارم و برای همین هم نویسنده شدم. برای اینکه بتوانم نه یک زندگی که زندگیهایی متعددی را تجربه کنم و مثل یک آفتابپرست رنگ عوض کنم. برای من ادبیات مثل برداشتن فاصله بین من و دیگری است.»
اشمیث حالا یکی از نویسندگانی است که بیش از هر نویسنده فرانسویزبان در دنیا مخاطب و خواننده دارد. اما این هدفی نبوده که او به عنوان یک نویسنده به دنبالش بوده :«حتی وقت رویابافی در این باره را نداشتم. خیلی سریع اتفاق افتاد. از همان زمان که برای تئاتر مینوشتم وارد بازیگری شدم و وقتی هم وارد عرصه رماننویسی شدم به همان سرعت آثارم ترجمه و خوانده شد. به نویسنده محبوبی تبدیل شدم با اینکه حتی ماهیت و طبیعت آنچه را که مینویسم در راستای محبوبیت نبود. من با قلب و احساسم مینویسم. زمانی که به احساساتمان مجال بروز میدهیم آن وقت است که ایدههای و افکار بسیاری در ذهن ما شکل میگیرد و به نوعی از صداقت و خلوص ناب میرسیم. هربار که متنی را مینویسم انگار که این آخرین بار است و شاید که خواننده هم این بعد حساس و ضروری را احساس کند.»
نظر شما