ایوب دهقانکار، مشاور معاون امور فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، در یادداشت خود به بهانه هفته کتاب، مفهوم «نوشتن» از دیدگاه زبانشناسان را در سه زبان فارسی، عربی و انگلیسی تشریح کرده است.
«وقتی صحبت از نوشتن به میان میآید، خواسته یا ناخواسته ذهنمان به سمت ابزار یا محصولات(Products) مرتبط با این فرایند همچون قلم و کاغذ، یا شاید کتاب و کتابخانه، و یا حتی به سمت نویسنده مورد علاقهمان میرود.
این همان پدیدهای است که زبانشناسان شناختی اصطلاحا به آن نمونه نخستین یا پیش الگو(Prototype) میگویند اما نوشتن پیش از آنکه مرتبط با یک ابزار یا محصول خاص باشد، یک فرایند(Process) ذهنی است که به تاثیر و تاثر و تعامل بین نویسنده و خواننده منتج میشود؛ تعاملی که میتواند بلندمدت و گاه مادامالعمر باشد.
برای درک دقیقتری از این فرایند، میشود از مصادیق کاربردی و ملموس کمّی فاصله بگیریم و نگاهی ریشهشناسانه(Etymology) به واژگانی که برای مفهوم «نوشتن» بکار میروند داشته باشیم. بدین منظور سه زبان عربی، انگلیسی و فارسی را انتخاب میکنیم.
ابتدا زبان عربی:
در زبان عربی حداقل دو واژه پر کاربرد معادل آنچه که ما به مفهوم نوشتن میشناسیم وجود دارد، یکی تحریر و دیگری کتابت. تحریر از ریشه حرَّ به معنی آزاد شدن و آزاد کردن است.
شاید کاربرد این ریشه برای مفهوم نوشتن بدان خاطر باشد که یکی از معانی ضمنی(Connotation) نوشتن عبارتست از رهاسازی فکر و اندیشه. لهذا، در فرایند نوشتن، افکار و آراء و عقاید و باور ها از قید و بند ذهن نویسنده آزاد و به فضای خارج تسری پیدا میکند.
اگر این معنا را برای نوشتن لحاظ کنیم، با واژگانی همچون نشر و انتشار که معمولا «باهم آیی»(Collocation) دارند، همخوانی و قرابت بیشتری پیدا میکند.
واژه دیگری که در زبان عربی به مفهوم نوشتن دلالت میکند «کتابت» است. کتابت از ریشه «کتب» به معنی مقرر داشتن، واجب ساختن، و حکم صادر کردن است. این مفهوم در جملاتی همچون «کتب الله لعباده الطاعه» و «یاایها الذین امنوا کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم» کاملا مشهود است.
شاید کاربرد این ریشه برای مفهوم نوشتن بدان خاطر باشد که اصولا انسانها «مینویسند» نه تنها برای ثبت و ضبط دانش، بلکه هم برای انتقال دانش به دیگران، و اگر نگوییم الزام به تبعیت بلکه دعوت و ترغیب به هم عقیده بودن. زبانشناسان این پدیده را کارکرد تراکنشی زبان (Transactional Function of Language) میدانند.
حال نگاهی به ریشه واژه writing که در زبان انگلیسی امروزه معادل نوشتن است بیندازیم. writing از کهن واژه writan به معنی خراشیدن و تراشیدن گرفته شده که اولین کاربرد آن در قرن ۱۲ میلادی بوده است.
طبق فرهنگ واژگان وبستر، این واژه قرابت معنایی با کهن واژه آلمانی rizan به معنی زخم زدن و پاره کردن دارد، و گفته میشود ریشه مفهومی همه این واژه ها، واژه rhine است که در زبان یونانی به معنای سوهان زدن و تراشیدن است. گفته میشود دلیل کاربرد این واژه برای مفهوم نوشتن بدان خاطر بوده است که عمل نوشتن در نتیجه خراشیدن یک سطح محقق میشده است.
حال این سطح میتوانست سطح یک تخته سنگ، دیوار یک غار و یا سطح یک برگ(پاپیروس) با کارکرد کاغذ امروزی باشد. اما به اعتقاد نگارنده، مفهوم خراشیدن تنها به این سختافزارها(اعم از سنگ، لوح، کاغذ، کیبورد و ...) محدود نمیشود.
با اندکی انحراف از معناشناسی(semantics)، نوشتن را از آن جهت میتوان با خراشیدن یکی دانست که نوشتن به نوعی خراشیدن ذهن خواننده است؛ هر آنچه که مینویسیم رد و اثری بر ذهن خواننده خواهد داشت، خواه مطلوب و خوشایند و خواه نامطلوب و ناخوشایند. کمتر پیش میآید که بنویسیم و با نوشتنمان حال خواننده را تغییر ندهیم؛ خواه این حال، حال خوش باشد، خواه حال دیگر.
آنچه که بدیهی مینماید اینست که هیچ خوانندهای بعد از خواندن، انسان قبلی نیست. پس با درک این مفهوم از نوشتن، نویسنده میداند که در فرآیند نوشتن، در حال خراشیدن و تراشیدن ذهن خواننده است، و از طریق این دستکاری آنرا طبق آنچه که خود بدان باور دارد شکل دهد.
نویسنده به قلب خواننده تلنگر میزند، و هم او روح خواننده را به وادی غیر از آنچه که اکنون هست میبرد.
و اما زبان فارسی، شاید لطیفترین مفهوم از «نوشتن» را بتوان در زبان فارسی جستجو کرد، تنها اگر نوشتن یا نبشتن را با واژه نگارش برابر بدانیم. در فرهنگهای زبان فارسی همچون دهخدا، معین، و عمید، نوشتن(نبشتن) را با واژگان متعدد همچون نگاشتن (فارسی)، تحریرکردن (عربی)، کتابت (عربی)، پیچیدن، در هم پیچیدن (فارسی) و ... برابر دانستهاند.
از میان برابر واژگان ارائه شده، نگاشتن مرتبط با ستاک «نگار» است که در زبان فارسی دارای بار معنایی و معنوی خاصی است.
نگار و نگارگری از منظر زیباییشناسی(Aesthetics) دارای تعریفی فرا مادی و متافیزیکی است که برای مفاهیم عرفانی معادل با مضامینی همچون معشوق، محبوب، دلبر، صنم و ... به کار میرود.
پس پر بیراه نیست اگر بگوییم در ادبیات فارسی، نویسنده مینویسد چون خواننده را محبوب خود میداند؛ و وقتی برای او مینویسد، یعنی برای او نگارگری میکند؛ و برای او مینوازد.
نویسنده فارسی زبان برای محبوب خود حکم صادر نمیکند:
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آنچه تو اندیشی «حکم» آنچه تو فرمایی
نویسنده فارسیزبان به (منظور) خود زخم نمیزند:
ما را که تو «منظوری» خاطر نرود جایی ..
بلکه نویسنده فارسیزبان زخمه بر ساز زبان و واژگان میزند و برای منظور خود طنازی میکند و زیباترین نغمهها را مینوازد و میسراید.
و باز چه زیبا گفت لسانالغیب:
«نگار» من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مساله آموز صد مدرس شد ...
والسلام علی المرسل الذی اُنزِل علیه الکتاب(ص)»
نظر شما