باقر صدرینیا در شروع سخان خود، ضمن بیان اینکه با کسانی که مبحث نقد ادبی را دورهبندی کردهاند، مقداری اختلاف نظر دارم؛ عنوان کرد: منطقیتر این بود که این بحث تا سال 1305 شمسی ادامه پیدا میکرد؛ چون این دوره با دوره مشروطیت ایران مصادف است و مقدمات دوره مشروطیت تقریبا از همین اواسط دوره قاجار شروع میشود و براساس تحلیلی که بنده از این دوره دارم، تا رویکار آمدن رضا شاه تداوم مییابد.
صدرینیا در ادامه به شروع نقد ادبی جدید در ایران اشاره کرد و گفت: براساس نخستین نمونههایی که از نقد در اختیار داریم، رساله «ایراد» میرزافتحعلی آخوندزاده، نخستین اثری است که در زمینه نقد نوشته شده است. این اثر 1279 هجری قمری (1241 ه.ش)، یعنی 44 سال پیش از مشروطه نوشته شده، که ما این اثر را مبداء و همین تاریخ را سرآغاز پیدایش نقد ادبی جدید میدانیم. پایان مبحث ما هم 1295 شمسی است. در نتیجه ما یک محدوده تاریخی 51 ساله را بررسی میکنیم.
نقد ادبی باید ذیل مقوله تجدد ادبی مطالعه شود
عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی در ادامه بحث خود عنوان کرد: به اعتقاد من نقد ادبی را باید در ذیل مقوله تجدد و نوگرایی ادبی مطالعه کرد و تجدد ادبی را در چارچوب پروژه عام نوسازی ایران در این دوره بررسی کرد. چون نگاه کردن به نقد ادبی به عنوان یک مقوله منتزع از شرایط فکری، سیاسی و اجتماعی آن دوره، چندان سودمند نخواهد بود و حقیقت مبحث را نشان نخواهد داد.
صدرینیا گفت: پروژه نوسازی ایران، از بعد از شکست ایران در جنگ با روسها کلید خورد، که گروهی از روشنبینان ایران به تدریج درصدد برآمدند راز این شکست را کشف کنند. گرچه جمعبندی آنها فراگیر و همهجانبه نبود، ولی به این نتیجه رسیده بودند که مشکل ایران در عقبافتادگی به لحاظ فنی، صنعتی و نظامی است و به این نتیجه نرسیده بودند که ایران از نظر سیاسی، فرهنگی و ادبی هم نیازمند سیاسی است. از دوران تاسیس دارالفنون این اندیشه به حوزههای سیاست، فرهنگ و بعد ادبیات تعمیم پیدا کرد.
روشنفکران نوسازی ایران را به ادبیات و فرهنگ وارد کردند
او ادامه داد: از این دوره به تدریج شاهد شکلگیری نخستین حلقههای روشنفکری در ایران هستیم و نخستین نظریهپردازان نقد ادبی هم از درون همین حلقه روشنفکری پدید آمدهاند. این روشنفکران بودند که مسئله نوسازی ایران را به حوزه فرهنگ، ادبیات و به تدریج سیاست هم تعمیم دادند و این نظریه را مطرح کردند که علاوه بر نوسازی اقتصادی، نظامی و صنعتی، باید در حوزه سیاست، فکر، فرهنگ و ادبیات هم تحول ایجاد کرد. ضرورت تحول ادبی، آنها را به مقوله نقد ادبی سوق داد. در این دوره تحول و نقد ادبی عمدتا دارای یک نوع جهتگیری سیاسی است و نباید به عنوان یک مقوله ادبی به آن نگاه کرد. در این دوره نقد ادبی و تاکید بر ضرورت آن، مقولهای معطوف بر ضرورت تحول جامعه و اندیشه و نوسازی جامعه است.
صدرینیا در ادامه گفت: نخستین پیشگامان نقد ادبی در برخورد با ادبیات از شیوه نقد اخلاقی بهره گرفتهاند و رویکرد آنها عمدتا یک نوع رویکرد اخلاقی در مفهوم عام آن است. براساس این رویکرد آنها ادبیات گذشته و میراث باقیمانده از پیشینیان را از منظر اخلاقی و اینکه این آثار چه مقدار میتواند به حال جامعه و مردم در برانگیختن حس وطنخواهی و تنویر افکار سودمند باشد. در نتیجه وقتی از این منظر نگاه کردند، بسیاری از آثار ادبی گذشته را ناسودمند و شایسته طرد و حذف دانستند و چون از منظر تنگ نقد اخلاقی بررسی کردهاند، هم ادبیات عرفانی، هم ادبیات تغزلی و هم انواع دیگر ادبیات ما را ناسودمند و گاهی مضر دانستهاند.
استاد دانشگاه تبریز ضمن خوانش بخشی از مقالهای از میرزاآقاخان کرمانیف به عنوان نمونهای از رویکرد پیشگامان نقد ادبی نسبت به آثار گذشته و متون کهن، اظهار کرد: در این زمینه آخوندزاده مقداری متعادلتر از میرزاآقاخان کرمانی است؛ ولی در مجموع اساس نظر همان است و از نظریهپردازانی که نقد ادبی را در این برهه تاریخی، بهخصوص پیش از مشروطه شکل دادند، میتوان به میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا ملکمخان ناظمالدوله، میرزاآقاخان کرمانی، میرزاعبدالرحیم طالبوف و تا حدی زینالعابدین مراغهای اشاره کرد، که عمدتا آثار خود را پیش از مشروطه منتشر کردهاند.
آگاهی محدود پیشگامان نقد ادبی نسبت به ادبیات گذشته ما
وی در بیان ویژگیها و جهتگیریهای عمومی این پیشگامان نقد ادبی و رهیافتهای آنها گفت: نقد میراث ادبی و تاکید بر ضرورت ایجاد تحول در اسلوب و درونمایه آثار ادبی، هم در زمینه شعر و هم در زمینه نثر، از نکاتی است که آنها مکرر بر آن تاکید میکنند. نکته قابل توجه دیگر این است که در نظریهپردازی این پیشگامان، بیشتر جنبههای سلبی را میبینیم و جنبههای ایجابی کمتر است؛ یعنی بیشتر انکار کردهاند تا اینکه بگویند یک اثر ادبی باید چگونه باشد. خود این پیشگامان آگاهی محدودی نسبت به ادبیات گذشته ما دارند و از بین آنها شاید فقط بتوان میرزاآقاخان کرمانی را تا حدی استثنا کرد، که در علوم و ادبیات گذشته تحصیلکردهتر بوده؛ وگرنه نه آخوندزاده، نه طالبوف و نه میرزازینالعابدین مراغهای، تحصیلات عمیقی در این حوزه ندارند. البته این به این معنی نیست که هیچ مطالعهای در آثار قدیم نداشتهاند، اما آن دریافت و شناخت عمیق را نسبت به متون قدیم ندارند.
او ادامه داد: در عین حال نسبت به ادبیات فرهنگستان هم که شیفته آن هستند، شناخت دقیقی ندارند. البته آخوندزاده از طریق منابع روسی با برخی از آثار، نویسندگان و شعرای اروپا و روسیه آشنا بوده؛ میرزاآقا خان کرمانی هم فرانسه میدانسته و از آن طریق برخی آثار را از نظر گذرانده بود؛ ولی در مجموع بر ادبیات فرنگ هم اشراف و احاطه ندارند و بیشتر کلیات مسئله را در نظر داشتهاند، که پیشرفت اروپا را براثر پیشرفت آثار ادبی آنها بوده و در نتیجه باید از آنها تبعیت کرد. در حقیقت این پیشگامان با وجود اینکه شناخت دقیق و همهجانبه نسبت به آنچه که در فرنگستان انجام شده بود، نداشتند؛ اما با این حال تاکید میکردند که باید ادبیات فرنگ را سرمشق قرار داد.
پیشگامان نقد ادبی کتاب مستقلی درباره نقد ندارند
صدرینیا نقد ادبی موجود در آثار پیشگامان نقد ادبی را محدود به اشاراتی در خلال نوشتههای آنان خواند و افزود: در برخی آثار آنها که غالبا به صورت پراکنده در خلال نوشتههایشان وجود داد، اشاراتی به نقد شده است. یعنی غیر از یکی دو مقاله و رسالهای که میرزا فتحعلی آخوندزاده در آنها برخی آثار را نقد کرده، هیچکدام آنها، کتاب و نوشته مستقلی در مورد نقد ندارند و از خلال آثار آنها است که دیدگاه آنان را استنباط میکنیم. نهایتا از مجموع آنچه که آنها گفتهاند میتوان استنباط کرد که اثری را ارزشمند میدانستند که دارای سودمندی اجتماعی و مفید به حال مردم و کشور باشد. یعنی همه آنها به نوعی به سودمندی اجتماعی اثر تاکید کردهاند و به این ترتیب در نظر آنها اثری که سودمندی اجتماعی ندارد، ارزشی هم ندارد.
اعتلای جایگاه نثر ادبی توسط پیشگامان نقد ادبی
عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی در ادامه بحث خود گفت: نکته دیگری که در نظریهپردازی پیشگامان نقد ادبی وجود دارد، اهمیت نثر است. چون در ادبیات ما همواره شعر مسندنشین بود و نثر ادبی- بهجز در نثر منشیانه در دورههایی- چنان مورد توجه و اعتنا نبوده است. به همین دلیل برخلاف اینکه قواعد شعر منظم است، هم درباره قواهد و هم درباره موازین نثرنویسی، چندان بحثی نشده است. نثر ادبی به وسیله این پیشگامان نقد ادبی مورد توجه و تاکید قرار میگیرد و همین تاکید هم زمینه را، هم برای پیرایش و پالایش نشر و هم اعتلای جایگاه آن فراهم میکند.
وی در ادامه به شکلگیری جریان و مقوله «سرهنویسی» در این دوره از تاریخ ادبی اشاره کرد و گفت: مدافعان سرهنویسی میگفتند باید به فارسی خالص نوشت و لازمه آن هم پیراستن نوشتههای فارسی از کلمات بیگانه و بهخصوص کلمات عربی است. این اندیشه تحت تاثیر ناسیونالیسم ایرانی و نخستین نظریههای ناسیونالیستی شکل گرفت که اتفاقا نخستین نظریهپرداز ناسیونالیسم ایرانی میرزافتحعلیخان آخوند زاده بود. میرزا آقاخان کرمانی هم که یک دوره تحت تاثیر آخوندزاده است، در اینباره بسیار تند صحبت کرده و بر ضرورت پاکسازی زبان فارسی تاکید کرده است؛ اما بعدها دچار تحول در دیدگاهش شده و دیدگاه ناسیونالیستی نژادگرای او، تصحیح و تغییر مییابد.
دو اصلی که پایههای نظری ادبیات مشروطه را شکل داد
صدرینیا در پایان و در جمعبندی بحث خود گفت: نقدهایی که این پیشگامان مطرح کردهاند را میتوان در دو اصل «سودمندی اجتماعی اثر ادبی» و « سهولت فهم آن» جمعبندی کرد؛ که این دو اصل پایههای نظری ادبیات مشروطه را شکل داده است. البته در کنار این دو اصل، تاکید بر انواع جدید ادبی هم مطرح است. بنابراین ادبیات، شعر و نثر مشروطه، براساس این نظریه شکل گرفته و همه آنها سعی کردهاند آثاری پدید آورند که به آسانی قابل فهم باشد و به لحاظ محتوایی، به حال جامعه سودمند باشد. در ادبیات این دوره «وطن» و «ملت» محور همه اندیشه و آثار است، در نتیجه آثاری ارزشمند است که در خدمت ملت و میهن است.
نظر شما