اگر موافق باشید گفتوگو را با معرفی خودتان و زمان و شیوه آشنایی شما با زبان فارسی شروع کنیم.
علی کمیل قزلباش، اهل استان بلوچستان پاکستان هستم. زمانی که در دانشگاه بلوچستان در رشته زبان و ادبیات پشتو درس میخواندم، در روزنامه آگهی ثبتنام کلاسهای زبان فارسی در خانه فرهنگ ایران را دیدم. برای اینکه زبان فارسی یاد بگیرم و با ادبیات فارسی آشنا شوم، با یکی از همکلاسیهایم در این کلاسها ثبتنام کردیم. وقتی آنجا شروع به درس خواندن کردم، زبان فارسی برایم جالبتر شد و کم کم با ادبیات فارسی هم آشنا شدم. آن کلاسها چهار دوره بود، که من هر چهار دوره را گذراندم. بعد از آن شروع به مطالعه ادبیات فارسی کردم.
و این کلاسها شما را تا تحصیلات آکادمیک زبان و ادبیات فارسی دکتری در این رشته پیش برد، درست است؟
بله؛ بعد از گذراندن کلاسهای زبان فارسی و آشنایی اولیه با آن، قصد داشتم از ادبیات فارسی بهخصوص شعر معاصر چیزهایی ترجمه کنم، که حتی برای معنای یک کلمه تا خانه فرهنگ ایران میرفتم یا از دوستان ایرانیام سوال میکردم. یعنی دنبال زبان فارسی را گرفتم و تا حدی آن را یاد گرفتم؛ این فرصتی شد تا برای دکتری به دانشگاه تهران بیایم و آنجا از حضور استادان دانشگاه تهران بهره ببرم؛ که هیچ شک و مبالغهای نیست، اگر بگویم که هر چه آموختم، از آن اساتید بود. چون پیش از آن هم در نویسندگی دست داشتم و به زبان اردو و پشتو شعر و نثر مینوشتم، اما به درستی با ادبیات، روش تحقیق و مطالعه کتاب و حتی روش تدریس آشنا نبودم. چون قبل از آن، در دانشگاه مربی زبان و ادبیات پشتو بودم. ولی در خدمت اساتید دانشگاه تهران که بودم، از آنها نه فقط در آموزش زبان فارسی بهره بردم، بلکه به عنوان یک استاد، برخورد استاد و شاگرد، چگونگی راهنمایی شاگرد و حتی اینکه چطور سر کلاس حاضر شوم و چگونگی درس دادن را یاد گرفتم.
دانشگاه علامه اقبال پاکستان
اسماعیل حاکمی، دکتر پورنامداریان مظاهر مصفا و همسر او امیربانو کریمی، ژاله آموزگار،حمیرا زمردی و ابوالقاسمی-باستانشناس و رئیس گروه که شاگردی ایشان باعث افتخار برای ما بود- از استادانی بودند که افتخار شاگردیشان را داشتم؛ چند کلاس هم در خدمت محمدرضا شفیعیکدکنی بودیم. در مجموع در خدمت این اساتید بودیم و از ایشان آموختیم. البته قبلا گروه دانشجوهای خارجی از دانشجویان ایرانی جدا بود. اساتیدی مانند جلیل تجلیل، قیصر امینپور بودند، که فقط به ایرانیها درس میدادند، اما گاهی که فرصت میشد، اجازه میگرفتیم و سر کلاس این اساتید حاضر میشدیم. بهویژه قیصر امینپور که ادبیات معاصر تدریس میکرد، نه فقط سر کلاس، که بیرون از کلاس هم خیلی مهربانی داشت و کمک میکرد. من در ترجمههایی که از ادبیات معاصر داشتم، از ایشان راهنمایی میگرفتم. دکترعلی افخمی هم استاد راهنمای بنده بود.
بعد از آن تدریس زبان و ادبیات فارسی را در پاکستان شروع کردید؟
بله؛ سال 2005 میلادی که دوره دکتریام در دانشگاه تهران تمام شد، به پاکستان برگشتم و در دانشگاه در بخش زبان و ادبیات فارسی مشغول تدریس شدم. از آن زمان به بعد رابطهای با زبان فارسی دارم که میتوانم بگویم زبان فارسی عشق من است. بدون فارسی اصلا دم و نفس ندارم و هر چه دارم از فارسی دارم. یعنی درست است که من زبان و ادبیات اردو و پشتو تدریس میکنم، ولی خدا را شکر میکنم که رشته تدریسم زبان و ادبیات، بهخصوص ادبیات فارسی است. یعنی از سال 1993 میلادی که من دانشجو بودم و سر کلاسهای فارسی حاضر شدم به بعد، رابطه من یک عمرجوانی است که با فارسی گذراندهام. الان هم که 52 ساله هستم، پیر نشدهام، چون کسی که با زبان و ادبیات فارسی سروکار داشته باشد، اصلا پیر نمیشود؛ یعنی مولانا، سعدی، حافظ و اینها نمیگذارند آدم پیر شود.
تدریس زبان و ادبیات فارسی را از کدام دانشگاه پاکستان شروع کردید و در حال حاضر در کدام دانشگاه(ها) تدریس میکنید؟
من ابتدا در دانشگاه بلوچستان تدریس میکردم؛ ولی متاسفانه اوضاع استان بلوچستان ما بد شد و مدتی استادان دانشگاه، بهویژه آنهایی که مذهب تشیع داشتند را ترور میکردند، که من هم هدف آنها بودم، به همین علت به استان اسلامآباد آمدم و در اینجا در چند دانشگاه، از جمله در گروه اقبالشناسی و گروه زبانهای پاکستان دانشگاه آزاد علامه اقبال زبان فارسی تدریس میکنم. یک دانشگاه بانوان هم به نام «فاطمه جناح» داریم که در این دانشگاه هم با وجود اینکه گروه مستقل و مستقیم فارسی ندارد، ولی در گروه اردو واحدهای فارسی دارد، که آنها را هم بنده تدریس میکنم. در کنار آن زبان و ادبیات اردو هم درس میدهم. علاوه بر این در دانشگاه فدرال اردو هم چند واحد اقبالشناسی دارم.
در جلسهای که با عنوان «وضعیت حال و آینده زبان فارسی در شبه قاره» در هند برگزار شده بود؛ شما درباره تاثیرپذیری اقبال لاهوری از زبان فارسی و شاعران فارسیزبان صحبت کرده بودید؟ این تاثیرپذیری را در شعر اقبال چگونه میبینید؟
تاثیرپذیری اقبال از فارسی جای پرسش ندارد، چون عمده شعر اقبال فارسی است. از لحاظ تعداد، اقبال در مجموع ۱۵ هزار بیت دارد، که ۹ هزار بیت آن فارسی و ۶هزار بیت آن به زبان اردو است. از طرفی بهترین کتابهای اقبال، یعنی «اسرار خودی»، «رموز بیخودی»، «پیام مشرق»، «جاویدنام» و چند اثر دیگر او، به زبان فارسی است. دیگر اینکه شعر اردوی اقبال هم مملو از کلمات، اصطلاحات و ترکیبات فارسی است؛ یعنی اگر کسی بخواهد شعر اردوی اقبال را بفهمد، باید تا حدی با فارسی آشنایی داشته باشد، وگرنه دچار مشکل میشود. از یازدہ مجموعہ شعر ایشانفقط سہ ونیم مجموعہ شعر اردو اند. ما اقبال را شاعر ملی پاکستان میدانیم و چون 60 درصد شعر اقبال به زبان فارسی است و شعر اردوی او هم پر از فارسی است، پس باید فارسی بدانیم؛ چون چهطور میشود که ما با زبان شاعر ملی خود ناآشنا باشیم. بنابراین اگر میخواهیم فارسی را از پاکستان بیرون کنیم، باید اقبال را هم از پاکستان بیرون کنیم. اگر بخواهیم اقبال را بفهمیم و بشناسیم، ناچاریم با فارسی رابطه داشته باشیم، چون اقبال و فارسی لازم و ملزوم یکدیگر هستند.
درباره تاثیرپذیری مولانا از شاعران فارسی هم باید گفت که اقبال اگر اقبال شده، به خاطر این است که مرید مولوی است. او اگر شاگردی و مریدی مولوی را نپذیرفته بود، اصلا این اقبال بزرگ نمیشد. اقبال هرچه دارد، از مولوی دارد؛ یعنی ریشه و اساس شعر، فکر و فلسفه اقبال، مدیون مولوی است؛ بنابراین معلوم است که وقتی کسی از مولوی تاثیر میگیرد، بدون زبان فارسی نمیتواند جلو برود.
دانشگاه قائداعظم پاکستان
بین شاعران کلاسیک اردو کمتر کسی است که دیوان فارسی نداشته باشد و حسابی تحت تاثیر شعرای فارسی هستند. در شعر معاصر هم با وجود اینکه ما تحت تهاجم فرهنگی انگلیسیها قرار گرفتیم و سعی کردند فارسی را از بین ببرند؛ اما امروز هم در شعر شاعران اردو به همان سبک قدیمی اصطلاحات، تراکیب، کلمات و حتی موضاعات فارسی را داریم.
بنده مقالهای با عنوان «رنگ و چاشنی فارسی در شعر اردو» در دست نگارش دارم، که در آن به بررسی زبان فارسی در شعر شاعران معروف اردوی معاصر میپردازم و هر کدام را به صورت جداگانه کار میکنم؛ البته هنوز درباره سه شاعر نوشتهام؛ اما همینها را که نگاه میکنم، واقعا پر از فارسی هستند. حتی آن شیرینی، جذابیت و معنویتی که در شعر آنهاست، به دلیل وجود همان کلمات فارسی است. من در این مقالات نشان دادهام که مثلا فلان کلمه، این بیت را از لحاظ فکر و شیرینی بلند کرده است و مثلا اگر کلمه دیگری جایگزین این کلمه میشد، این شیرینی در این بیت نمیبود؛ که این کلمات فارسی هستند، بنابراین زیاد تحت تاثیر فارسی هستند.
ما در پاکستان عارفانی داریم که بهخصوص در زبان محلی شعر گفتهاند. مثلا در زبان پنجابی چند فرد خیلی معروف داریم که یکی از معروفترین آنها «نیام محمدبخش» در منطقه کشمیر است که از او با عنوان «مولوی کشمیر» یاد میکردند. همچنین یک شاعر بزرگ در سند با نام «شاه عبدالطیف بتایی» داریم که کاملا تحت تاثیر مولوی است. خود ایشان در جایی نوشته که در روزهای آخر عمرم، زیر بالینم فقط کتاب مثنوی مولوی است. علاوه بر این شاعران عرفانی دیگری هم به زبانهای دیگر محلی پاکستان داریم، که تحت تاثیر مولوی هستند. بنابراین میتوان گفت اگر بخواهیم با ادبیات عرفانی به زبان محلی پاکستان آشنا شویم، باید مولوی را بشناسیم، مثنوی را بخوانیم و با فارسی آشنا باشیم، وگرنه در این راه لنگ میمانیم، خیلی از نکات در حجاب میماند و منظور خیلی از ابیات را متوجه نمیشویم.
خود «نی» مولانا مستقیم در شعر شاعرانی که ذکر کردم، دیده میشود و «نی» را با همان عنوان و اصطلاح که مولوی در «نینامه» مثنوی به کار برده، استفاده کردهاند.
ارتباط شما با ایران چگونه است؟ آیا با نهادها، سازمانها یا دانشگاههای ایران هم همکاری دارید؟
در حال حاضر با استادان ایرانی ارتباط دارم، از آنها یاد میگیرم، استفاده میکنم و با یکدیگر کتاب تبادل میکنیم. قبلا کنفرانسها و همایشهای مختلف ادبی در ایران برگزار میشد که بهانه و فرصت خوبی بود، مقاله مینوشتیم یا دعوت میشدیم و در آن کنفرانسها شرکت میکردیم؛ آن محافل فرصت خوبی بود که هم از خدمت اساتید فارسی بهره میبردیم و هم از آن محیط فارسی استفاده میکردیم، با کتابهای جدیدی که منتشر شده بود، آشنا میشدیم و این کتابها را برای خود و دوستان در پاکستان ارمغان میآوریم. در مجموع فرصت خوبی بود که الان کمرنگ شده است و به علتهایی دیگر کنفرانسهایی به آن گستردگی برگزار نمیشود. قبلا گاهی پیش میآمد که سالی دو یا سه بار برای شرکت در کنفرانس یا همایش به ایران میرفتیم، اما الان سالیان سال یک بار هم اتفاق نمیافتد و خیلی کم شده است.
با ادارات یا سازمانهای فعال در حوزه زبان و ادبیات فارسی یا دانشگاهها چطور؟
با ادارات و سازمانهای ایران متاسفانه زیاد ارتباط نداریم، البته اینجا کوتاهی از طرف ما نیست؛ چون ما که کارهای نیستیم که بخواهیم ارتباط بگیریم. از طرف آنها هیچ ارتباطی با ما برقرار نیست. مثلا همین بنیاد سعدی، هیچ برنامه و بهانهای نیست که ما با آنها ارتباط برقرار کنیم و بتوانیم یک رابطه علمی و فرهنگی برقرار کنیم. یعنی به نظر میرسد یا پروژه و کاری در کار نیست، یا اگر هست، از بنده پنهان است. مثلا دورههای دانشافزایی و آموزش زبان فارسی برگزار میشد که قبلا ما را دعوت میکردند و ما هم شرکت میکردیم. اما الان گاهی که اطلاع به ما میرسد و از دورهها باخبر میشویم، برای ثبتنام مبلغ سنگینی به دلار از ما تقاضا میکنند، در صورتی که ما روپیه میگیریم که در مقابل دلار چیزی نیست. رفت و آمد هم که به عهده خودمان است. اولا اینکه ما این همه پول نداریم، اگر هم داشته باشیم، حیف است که برای فارسی از ما پول بگیرند. بنابراین این مشکلات باعث کمشدن روابط ما با مراکز و موسسات در ایران کم شده است.
از نهادهای داخلی ایران که بگذریم، ایران در ایالتهای مختلف پاکستان چندین خانه فرهنگ و رایزنی فرهنگی دارد، ارتباط شما با این مراکز چطور است؟
در پاکستان مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان، رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در اسلامآباد و هفت خانه فرهنگ در شهرهای مختلف پاکستان فعال بودند، که ما با همه اینها ارتباط داشتیم حتی خود من مدتی در رایزنی مشغول بودم. آنجا زبان فارسی تدریس میکردم و ارتباط با دانشگاهها برعهده بنده بود.
آن زمان، زمان خوبی بود که به تلاش رایزنی فرهنگی در چندین دانشگاه کرسیهای زبان فارسی ایجاد شد. رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در اسلامآباد پاکستان آن موقع «تقی صادقی» بود، که نقش مهمی داشت و به همت ایشان همه این کارها انجام شد. مثلا کرسیهای سعدی در دانشگاه علامه اقبال یا کرسی سیدعلی همدانی در کشمیر راهاندازی شد. علاوه بر این قرار بود در دانشگاه قاضی دیاز هم در دو بخش جدا، یک کرسی مولوی و یک کرسی اقبالشناسی دایر شود، که کار عمده آن فارسی بود؛ اما متاسفانه با اتمام ماموریت آن رایزن و آمدن رایزن جدید، کم کم آن کارها کمرنگ شد، و همه آن کرسیها از بین رفت و الان دیگر هیچ کرسی در آن دانشگاهها وجود ندارد.
الان ما در اسلامآباد رایزن نداریم. خانه فرهنگ رئیس ندارد، مرکز تحقیقات فارسی مدیر ندارد و مدیریت این سه اداره در اسلامآباد را معاون رایزن قبلی برعهده دارد، که خیلی شخصیت فرهنگی نیست و خیلی با زبان و فرهنگ آشنا نیست و ارزش آنها را نمیداند. او مسئولیت اداره هر سه اداره را برعهده دارد و هر سه هم حسابی خوابیده است و نه کار و نه فعالیتی برای فارسی است.
در مرکز تحقیقات فارسی یک مجله پژوهشی به زبان فارسی با نام «دانش» چاپ میشد، یا در رایزنی مجله «پیغام آشنا» چاپ میشد که خود بندہ مدیر آن بودم، اما الان تعطیل شده است. بنابراین در حال حاضر نه با ادارات داخلی ایران ارتباط داریم و نه در پاکستان؛ که این ارتباط نداشتن ما، کوتاهی از ما نیست؛ بلکه از طرف دیگر است. ما کاری به موضوعات سیاسی نداریم، اما وقتی که میبینیم آنهایی که خودشان را وارث زبان فارسی میدانند، و افتخار میکنند که زبان آنها است؛ بیایند و فارسی را ریشهکن میکنند، نشست و برخاست ما با آنها حرام است.
دانشگاه کراچی پاکستان
همانطور که اشاره کردم، کرسی سعدی در دانشگاه علامه اقبال، کرسی مولوی در دانشگاه قائد اعظم. کرسی سیدعلی میرهمدانی در دانشگاه مظفرآباد کشمیر که توسط رایزنی فرهنگی ایران راهاندازی شده بود، از بین رفته است. علاوه بر این کرسیها، در چندین دانشگاه پاکستان بخش فارسی هم هست. مثلا در دانشگاه «نومل» اسلامآباد، گروه فارسی هست، اما تعداد استادها به نسبت شاگردها بیشتر است. قبلا یک استاد اعزامی هم از ایران میآمد که آن هم دیگر تعطیل شده است. البته این نکته را هم بگویم که اساتید گروه هم خیلی علاقهای برای جذب دانشجو ندارند، چون در هر صورت حقوق میگیرند و خیالشان راحت است. قبلا که رایزنی فعال بود، این اساتید و گروهها را فعال میکردند و به حرکت وامیداشتند. آن استاد اعزامی هم خیلی به فعالیت این گروه کمک میکرد و نمیگذاشت این اساتید بیکار بمانند.
دانشگاه بینالمللی اسلامی اسلامآباد هم یک کرسی فارسی در زیر بخش زبان و ادبیات اردو دارد، که قبلا یک استاد پاکستانی به نام محمدجواد همدانی داشت که او را مرخص کردند. الان یک استاد ایرانی به نام حسن بندری است که چون دانشگاه بینالمللی اسلامی از عربستان است، حتی اجازه نمیدهد نام ایران برده شود و به اساتید شیعه اجازه تدریس نمیدهد. دانشگاه پیشاور هم یکی از قدیمیترین گروههای زبان فارسی را دارد، که وضعیت آنقدر بد شده، که در حال حاضر فقط یک استاد دارد و جایگزین اساتیدی که بازنشسته شدهاند، استاد جدیدی استخدام نکردهاند. رئیس دانشگاه و مسئولانی که دشمن زبان فارسی هستند، دنبال این هستند که آن را شاخهای از بخش اردو کنند و دیگر بخش و گروه فارسی وجود نداشته باشد.
در دانشگاههای پنجاب، بانوان لاهور و جیسی خوشبختانه گروههای فارسی خیلی فعال است. در دانشگاه اسلامی بهاولپور هم وضعیت گروه فارسی تقریبا خوب است. در دانشگاه بلوچستان هم گروه فارسی داریم که در دست استادی است که اتفاقا درسخوانده دانشگاه تهران است و دکتریاش را از آنجا گرفته، اما حتی یک مصراع فارسی را نه میتواند بخواند و نه بنویسد. او نشسته است و سعی میکند شاگرد ثبتنام نکند و سر کلاس نرود و زحمت نکشد؛ بنابراین بخش زبان فارسی در آنجا هم حسابی خوابیده است.
در دانشگاه کراچی گروه زبان فارسی داریم اما در شهر کراچی به آن بزرگی و با آن جمعیت و نفوذ، حتی نمیتوانند پنج نفر شاگرد در گروه زبان فارسی جمع کنند؛ چون استادان آنجا به گریبان یکدیگر افتادهند و به دنبال ترفیع رتبهاند و سعی در جذب شاگرد ندارند. بیشتر دنبال نوشتن مقاله برای ترفیع رتبه هستند، بنابراین گروه فارسی در آنجا هم ضعیف است. در دانشگاه سرگودا هم یک گروه فارسی کاملا فعال بود که شاگرد هم داشت، اما آن را با بخش اردو تلفیق کردند و دیگر گروه ثابت و مستقل فارسی در آنجا نداریم.
در بعضی دانشگاهها هم یک کرسی فارسی ضعیف، با پای چوبین بیتمکین با یک استاد زبان فارسی وجود دارند؛ مثلا در دانشگاه بانوان فیصلآباد بخش فارسی هست، اما فقط یک استاد دارد؛ که چند روز قبل ایشان را در کنفرانس اقبال لاهوری ملاقات کردم، گلایه میکرد تنها هستم و بخش خیلی ضعیف شده است. در دانشگاه بانوان بهاولپور هم وضع به همین صورت است و فقط یک استاد دارد و تقریبا بخشی برای زبان فارسی نمانده است.
متاسفانه در خیلی از دانشگاهها، کسانی استخدام شدهاند که یا خودشان فارسی بلد نیستند، یا به فارسی علاقه ندارند و همین باعث میشود که گروهها ضعیف میشود و متاسفانه وضعیت زبان فارسی در پاکستان خوب نیست. قبلا رایزنیها، خانه فرهنگها و مراکز فرهنگی ایران در پاکستان به این گروهها زندگی میدمیدند و برای آنها فعالیت ایجاد میکردند که با تعطیل شدن بخشی از آنها و کمتر شدن فعالیتشان، این گروهها هم در حال تعطیل شدن و خوابیدن هستند.
در مجموع و با احتساب همه این احوال که اشاره کردید، استقبال از زبان فارسی در پاکستان چگونه است؟ آیا جوانان و نسل امروز پاکستان هم به زبان فارسی علاقه دارند؟
بله، مردم پاکستان، حتی نسل نو و جوانها به فارسی علاقه دارند. چون دور و اطراف خود میبینند که همه چیزشان از فارسی است. کلمات فارسی دوروبرشان ریخته؛ حتی عقدنامههای پدر و پدربزرگهایشان، قبالههای زمینهایشان و دیوان شاعرانشان به فارسی است؛ بنابراین به ارزش زبان فارسی واقفند و به آن علاقه دارند؛ ولی فضا سازگار نیست و پایگاهی برای آموزش زبان فارسی نیست. باور کنید شاید روزی نیست که کسی با من تماس نگیرد و نپرسد که ما میخواهیم فارسی یاد بگیریم. و از من راه و روش یا کتاب و منبعی برای آموزش زبان فارسی طلب میکنند؛ که من هم چیزهایی که در دسترس دارم را در اختیار آنها قرار میدهم. ولی متاسفانه کلاسهای فارسی به طور رسمی و زبانآموزی که قبلا در خانه فرهنگها بود، دیگر تعطیل شده یا جاهایی هم هست، اما خیلی فعال نیستند.
وضعیت ادبیات فارسی چطور است؟ کدام شاعر یا نویسنده ایرانی در پاکستان بیش از دیگران شناخته شده است؟
وضعیت ادبیات فارسی در پاکستان بد نیست. نویسنده و شاعرانی داریم که هنوز هم به فارسی مینویسند و شعر میگویند. از اساتید پاکستانی که شعر به فارسی سرودهاند، سید اکرم شاهاکرام، ظهیر صدیقی و بهخصوص اسلم انصاری است، که شعر فارسی قوی دارد. در جوانان و شاعران معاصر هم نمونههای زیادی داریم که سعی میکنند به فارسی شعر بگویند. در استان بلوچستان شعرای فارسی زیاد هستند؛ مثلا محمدعلی اختیار، جواد موسوی و خانم زکیه پیروز که فعلا در اروپا است، اما کتابش به زبان فارسی چاپ شده؛ و میتوان گفت بعد از «رابعه قزداری» دومین خانمی که در بلوچستان به فارسی شعر گفته، ایشان است. در استانهای دیگر هم شاعر پارسیگو داریم. در اسلامآباد یک شاعر اردو به نام «اختر عثمان» داریم که به زبان فارسی هم شعر میگوید و اتفاقا بهترین شعر هم به لحاظ پختگی، هم به لحاظ زیباییها و آرایههای شعری و هم به لحاظ محتوای فکری بهترین شعر است. شاعر دیگری به نام طالب حسین طالب در اسلامآباد به فارسی خوب شعر میگوید.
آیا ادبیات معاصر ایران هم در پاکستان شناخته شده است؟ کدام شاعر یا نویسنده؟
شاعران فارسی کلاسیک عموما در پاکستان شناخته شده هستند و حتی به آنها عقیده دارند؛ مثل اینکه شاعران خودشان هستند. مثلا با سعدی، حافظ، مولوی و خیام آشنا هستند و انس دارند. در میان شاعران معاصر فارسی هم دو شاعر، یعنی احمد شاملو و فروغ فرخزاد بیش از همه در پاکستان شناخته شده هستند؛ که از راه انگلیسی هم به اینجا وارد شدهاند. یعنی مردم پاکستان ترجمه شعر آنها را از انگلیسی به اردو برگرداندهاند و بعد آشنا شدهاند؛ یعنی مستقیم از زبان فارسی با آنها آشنا نشدهاند. همچنین صادق هدایت هم کمی شناخته شده است که او هم از طریق زبان فارسی به پاکستان وارد شده است. بنابراین در این زمینه جای کار هست و شاعران معاصر فارسی هم شناسانده شوند. البته کارهای دیگری هم به صورت ترجمه برگزیده اشعار شاعران معاصر فارسی به اردو انجام شده است، ولی متاسفانه در کل آنطور که باید مردم پاکستان با شعر و شاعران معاصر فارسی آشنا نیستند.
دانشگاه پنجاب
برای بهبود وضعیت فارسی در پاکستان بهتر است از طریق مقامات رده بالا از طرف سفارت ایران اقدام شود. فضای علاقه و محبت به زبان فارسی در پاکستان هست؛ حتی در مقامات دولتی و وزاء ما، افرادی هستند که زبان فارسی میدانند و فارسی را دوست دارند. بنابراین اگر از طرف سفارت ایران و در دیدارهای سیاسی که مقامات ایران و پاکستان دارند، این نکته در میان گذاشته شود که چرا فارسی در دانشگاههای پاکستان در حال کمرنگ شدن است، یا اینکه چرا گروههای فارسی با قدمت 50 یا 60 سال در برخی دانشگاهها در حال تعطیل شدن یا پیوستن به گروههای زبان اردو هستند. چرا اساتید جدید برای گروههای زبان فارسی استخدام نمیکنید؟
چون در حال حاضر در برخی دانشگاهها، بهخصوص در دانشگاه ایالت سند و... کاری کردهاند که کالجها در پاسخ به دانشجویانی که برای ثبتنام در رشته زبان فارسی میآیند، میگویند استاد فارسی نداریم؛ چون دیگر استاد استخدام نمیکنند. در هر ایالت 5 یا 6 نفر بیشتر باقی نماندهاند، که روسای دانشگاه به آنها گفتهاند اگر میخواهید حقوق دریافت کنید، باید اردو تدریس کنید و آنها هم به جای زبان فارسی، اردو تدریس میکنند.
بنابراین مقامات بالا باید در مذاکرات و دیدارهایی که دارند، این نکته را جدی بگیرند. بهویژه نخست وزیر ما، عمران خان به فارسی علاقه دارد اگر با ایشان صحبت کنند، حتما میپذیرد. حتی سفیر ایران در پاکستان هم میتواند این کار را انجام دهد؛ با مقامات دیدار کند، با وزیر فرهنگ و وزیر تعلیم ما صحبت کند و این موضوع را در میان بگذارد که نگذارید فارسی در پاکستان کمرنگ شود.
نکته دیگر در بهبود وضعیت زبان فارسی در پاکستان این است که باید نمایندگیهای فرهنگی ایران در پاکستان فعال شوند و کسانی اینجا استخدام شوند، که واقعا فرهنگی، علمی و ادبی باشند؛ نه اینکه فردی بدون علاقه به زبان فارسی، با پارتی و سفارش اینجا بیاید. در کویته مسئولی داشتیم که با بودن بودجه، کلاسهای فارسی را تعطیل کرد و هرچه کتاب داشتیم را هم مثل زباله بیرون ریخت و به قیمت معمولی به کهنهفروشها داد؛ در صورتی که اگر این فرد آدم فرهنگی بود، این کتابها را به نویسندگان و استادان دانشگاه هدیه میکرد. اینجور آدمها نبودنشان بهتر است.
بنابراین این نمایندگیها باید فعال شود، ولی مسئولیت آن برعهده آدمهای فرهنگی باشد؛ بهویژه رایزنی فرهنگی ایران در اسلامآباد، باید هرچه زودتر فعال شود. چاپ مجلاتی که تعطیل شده بود، دوباره شروع شود. مرکز تحقیقات ایران و پاکستان، مدتی بیسرپرست مانده، که باید زودتر فعال شود.
در این میان حرف ایران خیلی ارزش، اثر و خریدار دارد. اگر ایران صحبت کند که باید فارسی را نگه داریم، حتما پاکستان هم همراهی میکند. وقتی صحبتها دیپلماتیک شود و موضوع در بین نمایندگان دو کشور به بحث گذاشته شود، حتما مسئله ارزش پیدا میکند.
نظر شما