انیمیشن «آخرین داستان» تاکنون موفق به دریافت 12 جایزه بینالمللی داخلی و خارجی شده که از جمله آن میتوان جایزه «سیمرغ بهترین انیمیشن سینمای ایران» در سیوهفتمین جشنواره فیلم فجر و «جایزه بهترین انیمیشن سینمایی» چهاردهمین جشنواره بینالمللی جیراف کانادا را نام برد. پرویز پرستویی، لیلا حاتمی، حامد بهداد، بیتا فرهی، اشکان خطیبی، اکبر زنجانپور، باران کوثری، حسن پورشیرازی، فرخ نعمتی، شقایق فراهانی، مجید مظفری، زهیر یاری، بانیپال شومون و ملیکا شریفینیا گویندگی شخصیتهای این انیمیشن را بر عهده داشتند.
با اشکان رهگذر کارگردان این انیمیشن سینمایی گفتوگویی انجام دادیم که در ادامه میخوانید.
چرا برای ساخت انیمیشن «آخرین داستان» سراغ «شاهنامه» فردوسی و داستان ضحاک رفتید؟
در رابطه با این اثر کهن یک پیشینه خانوادگی داشتیم. به نظرم هر کارگردان و فیلمساز انیمیشنی درباره «شاهنامه» دغدغهای دارد و گمان نمیبرم فیلمسازی باشد که نخواهد با نگاه به این اثر فیلمی بسازد. من هم از این قاعده مستثنی نبودم؛ همچنین علاقه شخصیام به «شاهنامه» فردوسی نیز در انتخاب آن برای ساخت انیمیشن دخیل بود. همیشه افسوس میخوردم که چرا هیچ فیلمی لایق و درخور «شاهنامه» ساخته نشده است. این امر نیز دلیل دیگری شد که «شاهنامه» را انتخاب کردم. داستان من برداشت آزادی از برهه خود ضحاک است که یکی دو شخصیت از این قصه کم شده و یکی دوتا به آن اضافه شده است.
اشکان رهگذر
فکر میکنم قبل از «آخرین داستان» چند انیمیشن دیگر درباره ضحاک ساخته شده است؟
بله. «افسانه ماردوش» یک سه گانه درباره تهمورث، جمشید و ضحاک است که حسین مرادیزاده ساخته و پویانمایی تلویزیونی است؛ فیلم دیگر نیز آخرالزمانی و با مضمون ضحاک است و در شبکه صبا ساخته شده که به نظر من کاری ضعیف است. وحید نصیریان نیز فیلمی به اسم «قلب سیمرغ» ساخت که آن هم در رابطه با ضحاک و تا حدودی اخرالزمانی است؛ یعنی داستان خود شاهنامه نیست، اثری است که خود کار کرد و در قالب سیدی منتشر شد. متاسفانه بعد از فوت نصیریان در هنر و تجربه اکران شد.
به نظر شما ظرفیت «شاهنامه» برای ساخت یک فیلم تا چه اندازه است؟ و چرا از این ظرفیت استفاده نمیشود یا کم استفاده میشود؟
«شاهنامه» اقیانوسی است و میتوان گفت همین داستان ضحاک به تنهایی دریایی بیکران است. هرکدام از مقاطع «شاهنامه» قابل اجرا است و میشود با نگاهی جدید به آن پرداخت. یکی از دلایل خیلی جدی که به این اثر کهن پرداخته نشده ناتوانی سینمای ما برای انجام پروژههای بزرگ است. برای این که کاری که راجع به «شاهنامه» ساخته شود تولید عظیم و هزینه بسیار زیادی را میطلبد و سینمای ایران ناتوان است؛ همچنین نهادهایی که از سینما حمایت میکنند اولویتی برای حمایت از «شاهنامه» ندارند. از طرفی هم مردم نیز از مفاهیم اینچنینی استقبال نمیکنند بیشتر میخواهند به سینما بروند تا بخندند.
شما مجموعه رمانهای گرافیکی به نام «ارشیا» نوشتهاید. این رمان دلیلی برای ساخت انیمیشن «آخرین داستان» شد؟
حین ساخت این انیمیشن سلسله رمان گرافیکی در چهار جلد با موضوع و محوریت جمشید و ارشیا وزیر جمشید منتشر کردیم. ارشیا شخصیتی است که من و دوستان دیگری که روی این پروژه کار میکردیم، خلق کردیم و از دریچه شخصیت ارشیا که یک شخصیت نیمه جاودانه است به دوران تهمورث سفر کردیم. بدین صورت از دوران تهمورث این کتاب شروع میشود و به جمشید میرسد؛ دوره ضحاک نیز به فیلم «آخرین داستان» تبدیل شد.
چرا اکران انیمیشن سینمایی «آخرین داستان» در ایران محدود است؟
این سوال من هم هست. به ما گفتند این تعداد سالن برای نمایش این انیمیشن زیاد هم هست. یعنی فرهنگ، افتخار و دستاورد مهم نیست. در جشنواره فجر اولین سیمرغی که به یک انیمیشن دادهاند متعلق به «آخرین داستان» است. این برخورد در اکران ناامیدکننده و ناراحت کننده است.
به نظر شما این امر دلیلی نمیشود تا کارگردانها باز هم کمتر سراغ آثار کهن بروند؟
بله. به هر حال ریسکش بالاست. زمانی که ساخت این انیمیشن را شروع کردم بیستودو ساله بودم؛ دیروز مصاحبهای میکردم و میگفتند بهتر نبود شما در سن بالاتر و با پختگی بیشتر اقدام به ساخت «آخرین داستان» میکردید. من در پاسخ گفتم اگر قرار بود امروز موضوعی درباره «شاهنامه» کار می کردم، این فیلم ساخته نمیشد. با توجه به شرایطی که میبینم و تجربهای که به دست آوردم متوجه شدم متاسفانه نه «شاهنامه» و نه «آخرین داستان» جایگاهی در جامعه ندارد.
بازخورد اکران این انیمیشن در کشورهای دیگر چه طور بود؟
در دو سالن در آمریکا اکران داشتیم که چندان بزرگ نبودند. برای این که مراحل کار اسکار این فیلم انجام شود پخشکننده آن را در کالیفرنیا پخش کرد؛ ولی به زودی به طور جدیتر در تگزاس و سانفرانسیسکو اکران را آغاز میکنیم. نمایش «آخرین داستان» در سایر کشورها مانند روسیه و کشورهای حوزه اسکاندیناوی نیز بعد از اکران در ایران انجام میشود.
آیا در کشورهای دیگر به این موضوع اهمیت می دادند که انیمیشن «آخرین داستان» از یک داستان کهن ایرانی گرفته شده است؟ یا صرف جایزه گرفتن مورد استقبال قرار میگرفت؟
بله اول به این موضوع توجه میکردند و بعد جایزه میدادند. در درجه اول مخاطبانی که در جشنوارهها این فیلم را میدیدند متعجب میشدند که از ایران چنین کاری با این کیفیت آمده است و این سوال برایشان پیش میآمد که مگر ایران انیمیشن دارد! به هرحال انیمیشن نشانی از توسعهیافتگی کشورهای جهان اول است.
نکته جالب توجه برایشان این بود که اتفاق ویژه و جدیدی در این اثر میافتد. به لحاظ ادبی، متنی کهن برای یک سرزمین ناشناخته است و داستانی را روایت میکند و ضمن این که آشناست و نبرد خیر و شر را مطرح میکند اما خیلی تکرار نشده است و عناصر ویژهای دارد؛ در خبرهای مختلف نیز به این امر اشاره شد که این انیمیشن برداشتی از کتابی است که برای ایرانیان مهم بوده و پر از حماسه و فانتزی است.
اتفاقات خوبی از این بابت افتاد و در یکی از جشنوارهها افراد بسیاری آمدند و از من اطلاعاتی درباره «شاهنامه» گرفتند، این که اسم خارجیاش چیست؟ به چه زبانهایی ترجمه شده و ما چگونه میتوانیم این اثر را داشته باشیم یا دربارهاش بخوانیم؟ اینها موارد مثبتی بود که با آن مواجه شدم.
صحنهای از انیمیشن «آخرین داستان»
آیا دوباره سراغ ساخت آثار اقتباسی از «شاهنامه» یا سایر داستانهای کهن و معاصر ایران میروید؟
وقتی ما دریایی از متون و سرمایههای ادبی مانند «شاهنامه»، داستانهای سعدی و مولوی را داریم به نظرم ظالمانه است که از آنها استفاده نکنیم. اگر هم تا امروز از این آثار استفاده شده بیکیفیت است که نه تنها مخاطب را جذب نمیکند بلکه دفع هم میکند.
علاقه و دغدغه ساخت چنین آثاری را دارم ولی با شرایطی که در حوزه اکران فیلمها و آینده حرفهای خودم میبینم نگران میشوم که اگر با همین رویکر ادامه دهم تا چندی دیگر پول کرایه تاکسی هم ندارم بدهم. نمیدانم، قلبم به یک سمت میرود و دستم به سمتی دیگر.
فکر میکنم فیلمهایی مانند «آخرین داستان» مخاطب خاص خود را دارند؛ ولی متاسفانه دلیل عقب افتادگی سینمای ایران این است که اساسا اجازه ورود اتفاقات و ایدههای جدید را نمیدهد. از این بابت متاسفم که تمام نهادهای مردمی و نه دولتی مانند خانه سینما که در این حوزه فعالیت میکنند ذهن بستهای در رابطه با سینمای ایران دارند؛ یعنی این که فیلم ایرانی یا باید کمدی باشد که مردم را بخنداند یا فیلم اجتماعی باشد که مردم سینما بروند و به بدبختیهای خود فکر کنند. جایگاهی برای ایدههای نو وجود ندارد و این دلیلی است که سینمای ما نه تنوع دارد و نه جایی برای همه افراد دارد.
در صحبتهایتان اشارهای به فیلمهای کمدی و اجتماعی کردید؛ فکر نمیکنید توجه به این دو سبک به این دلیل است که مخاطبان هم به فیلمهایی از این قبیل علاقه و گرایش دارند؟
بله این امر درست است. ولی مانند این است که مردم فستفود دوست دارند و تمام رستورانها فقط غذاهای این چنینی طبخ کنند و اجازه نمیدهند رستورانهایی که غذای سنتی یا گیاهی میپزند فعالیت کنند؛ به هر حال عدهای هستند که ترجیح میدهند غذای گیاهی بخورند و مشتری خودش را دارد. این یک نوع رواج است، شما به عنوان متولی فرهنگی وظیفه دارید یک سلیقه و سبکی را در جامعه رواج دهید.
البته این را هم بگویم که این انیمیشن همزمان با دو فیلم دیگر اکران شد و هرکدام سه برابر «آخرین داستان» سالن داشتند؛ ولی این فیلم نسبت به شرایط، پرفروشتر از آن دو اثر دیگر است. حرفهای من به این معنا نیست که یک شرایطی مانند اکران فیلم «مطرب» فراهم کنند ولی حداقلها را در نظر بگیرند و برای زمینههای دیگر فضا را فراهم کنند.
نظر شما