یکشنبه ۸ دی ۱۳۹۸ - ۱۳:۰۰
علی ضیا «زخم زار» را رونمایی می‌کند

سومین رمان شهره احدیت با نام «زخم زار» جمعه سیزدهم دی‌ماه با حضور علی ضیا، فرزند این نویسنده و جمعی از نویسندگان و منتقدان رونمایی می‌شود.

به‌ گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از روابط‌ عمومی نشر نیماژ، آیین رونمایی از رمان «زخم زار» نوشته‌ شهره احدیت همزمان با انتشار آن در کتابفروشی‌ها، روز جمعه سیزدهم دی‌ماه ساعت 17 (پنج عصر) با حضور علی ضیا و جمعی از نویسندگان و منتقدان در کافه‌کتاب نیماژ برگزار می‌شود.

همچنین در این مراسم شیوا مقانلو، نویسنده و مترجم و جمعی از منتقدان و نویسندگان حضور خواهند داشت و دقایقی در معرفی این کتاب سخن خواهند گفت. 

این رمان 152 صفحه است و با قیمت پشت جلد 22000 هزار تومان به بازار نشر عرضه شده است. 
 

در توضیح پشت جلد این کتاب آمده است: «زخم زار روایت همه‌ی آدم‌هاست در گشتن و گشتن و گشتن. از یک جمع دوستانه‌ی پنج نفره تنها یکی نمی‌تواند در صعودی زمستانی حاضر شود. او روز بعد مجبور می‌شود به جست‌وجوی دوستانی برود که روی یال کلاغ رو اسیر بهمن شده‌اند. آنچه بر او می‌گذرد و گذشته‌ای که بر این جمع گذشته است، روایتی است بی‌وقفه که خواننده را اسیر تودرتوییهای راز آمیزش می‌کند. «زخم زار» روایت همه‌ی آدم‌هاست در حدیث نامکرر گشتن و گشتن و گشتن... .»

در بخشی از این رمان می‌خوانیم:
«کوه‌ها عجیب‌اند. با تو رفیق می‌شوند بارها روی آن‌ها پا می‌گذاری و تا قله می‌روی ولی درست جایی که گمان نمی‌کنی زمینت می‌زنند. جایی که همه‌چیز به‌نظرت خوب است چاقو را چنان فرو می‌کنند تو سینه‌ات که خودشان هم نمی‌توانند درش بیاورند و تیغه‌اش را بشویند و بگذارند جلوی آفتاب تا خوب خشک و داغ شود که بزنند تو سینه‌ی دیگری.»
 
شهره احدیت متولد ۱۳۴۰ در کاشان است و اولین کتاب او مجموعه‌داستانی با نام «سیامو و چند داستان دیگر» بود که سال ۸۸ در نشر نی به چاپ رسید. همچنین «خاطرات کودکی» از او سال ۹۰ و «گورچین» سال ۹۳ به چاپ رسیده است. «زمان زوال» دومین رمان و سومین اثر داستانی شهره احدیت در نشر نیماژ است.  وی عضو هیات تحریریه نشریه کاج و ویراستار نشرهایی چون «افق» و «به‌نگار» بوده است.

علاقه‌مندان برای حضور در این نشست می‌توانند در زمان مشخص شده به کافه کتاب واقع در تهران، خیابان کریمخان زند، خیابان خردمند جنوبی، نبش کوچه‌ یگانه مراجعه کنند. 

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • آسیدعلی ۱۰:۱۲ - ۱۳۹۸/۱۰/۰۹
    چقدر داستان آشناست. انگار پیشتر شنیده شده.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها