روبرت صافاریان نویسنده و منتقد سینمایی در نخستین نشست «شبهای جلفا» درباره کتاب خودش «خانه دو طبقه خیابان سنایی» گفت: در نوشتن این کتاب، بیشتر خواستهام افرادی را تصویر کنم که در بازهای از زندگی و جوانی من بودهاند، و این کتاب بیش از این که درباره من باشد، درباره اعضای خانواده و اطرافیان من است؛ چون معتقدم یکی از کارهای نویسنده این است که چیزی را که دیگر نیست یا در معرض نابودی قرار دارد، از نابودی مطلق نجات دهد و او این کار را با نوشتن در خصوص آن عملی میکند.
این نویسنده درباره انتخاب زبان فارسی برای نوشتن این اثر گفت: از همان ابتدای کارم در نوشتن، این پرسش برایم مطرح بود که با چه زبانی بنویسم چراکه به ارمنی نیز میتوانستم بنویسم و زبان نوشتاریام برایم یک انتخاب بود. بههرحال کتابم را درنهایت به زبان فارسی نوشتم.
صافاریان ادامه داد: نویسنده گاهی با نوشتن به چیزهایی میرسد که برایش تازگی دارد؛ برای مثال خود من همیشه فکر میکردم کسی که بیشترین تاثیر را روی من داشته، مادرم بوده است اما ناشر کتاب پس از خواندن آن گفت که بسیار تحت تاثیر پدرم بودهام.
وی افزود: تلاش کردهام در «خانه دو طبقه خیابان سنایی» واقعیت را به تصویر بکشم و به مثبت و منفی بودن آن کاری نداشتهام. شاید من شاهد برخی از داستانهایی که در این کتاب نوشتهام، نبودهام اما این داستانها معمولا در جمعهای خانوادگی مطرح میشوند.
صافاریان در پاسخ یکی از شرکت کنندگان در این نشست درباره اینکه نوشتههایش چخوف را به خاطر میآورد، گفت: معنی داستان کوتاه برای من نمادی از خود چخوف است چراکه از طریق او بود که من با داستان کوتاه آشنا شدم. حس میکنم در نوشتن توصیفها و جزئیات هستم و برایم بسیار جالب است که میشنوم داستانهای من چخوف را به خاطر میآورد.
در ادامه این نشست علی خدایی داستاننویس گفت: روبرت صافاریان همیشه برای من یک چهره سینمایی بوده است اما زمانی که این کتاب را خواندم، دیدم که آنقدر خوب نوشته شده است که احساس میکردم آدرسهای این کتاب را در تهران میدیدم حتی وقتی راجع به محلهها صحبت میکرد، گویی من از آن محلهها میگذشتم.
وی افزود: با خودم گفتم برای افتتاح شبهای جلفا در شهر کتاب اردیبهشت چه کسی بهتر از روبرت صافاریان که میتواند جغرافیایی از محلههای اقلیتنشین تهران را به ما ارائه کند و از آداب و رسوم و چیزهایی بگوید که ابتدا در تهران و بعد در سایر شهرهای کشور باب شد.
خدایی ادامه داد: در این کتاب یک جغرافیای ارمنی از محدودهای در دهه چهل در تهران داریم که با بزرگ شدن شخصیت اصلی این قصه این نقشه وسعت پیدا میکند و همزمان با وسعت پیدا کردن این محدوده ما با زندگی، نوع موسیقی، سینما و وقایعی که در تهران در دهه ۴۰ اتفاق میافتاد، آشنا میشویم.
یادآوری میشود، کتاب «خانه دو طبقه خیابان سنایی» را انتشارات مرکز منتشر کرده است. در بخشی از آن میخوانیم:
در خانه ما هیچ کتابی نبود، روزنامه و مجله هم نبود. کلاس دوم یا سوم ابتدایی بودم که شروع کردم به خواندن روزنامههایی که گوشت و سبزی و چیزهای دیگری را که مادرم میخرید در آن میپیچیدند. چیزی که بیشتر از همه دوست داشتم، بخوانم آگهیهای روزنامهها بود و بخصوص آگهیهای سینماها که اعلام میکردند از فردا شب یا بهزودی فلان فیلم در فلان سینماها به نمایش درمیآید. آگهیهای فیلمها مصور بودند و من خیلی وقتها آنها را قیچی میکردم و جداگانه نگه میداشتم و یک دوره هم در دفترچهای میچسباندم. در ضمن مدتها فکری بودم که چطور این روزنامه را همین طوری مجانی به ما میدهند و کسانی که آنها را میخرند، چرا خودشان نگهشان نمیدارند.
نظر شما