نشست «مسأله فرهنگ» برگزار شد
ملکیان: انسانها باید خودشان را بکاوند چون با تعویض نظامها فرهنگ عوض نمیشود
مصطفی ملکیان گفت: انسانها باید درون خودشان را بکاوند و باورهای کاذب و احساسات، عواطف و هیجانات نابجا و خواستههای نامعقول را دور بریزند، در غیر این صورت اگر بارها نظامها و حکومتهای سیاسی از بین بروند باز هم همین فرهنگ با همین حاکمان در جامعه مستقر خواهند شد.
ملکیان در این نشست سخنان خود را به موضوع عیب و هنر فرهنگ اختصاص داد و گفت: فرهنگ از الفاظ و مفاهیم متعددی در حوزه علوم اجتماعی تشکیل شده و درباره آن کتابهای بسیاری در زبانهای اروپایی نوشته و خوانده شده است در زبان فارسی یکی از کتابهای مفید در این باره به قلم داریوش آشوری نوشته شده که نزدیک به 300 تعریف از فرهنگ در آن ارایه شده است.
او با بیان اینکه این تعاریف اعم از مخالف و موافق در سه مفهوم قابل بررسی است افزود: وسیعترین معنایی که برای فرهنگ و معادل آن انتخاب شده این است که هرچیزی که از آنِ طبیعت نیست از آنِ فرهنگ است. بهعبارت دیگر اگر چیزی را طبیعت ساخته باشد پدیدهای طبیعی و اگر انسان ساخته باشد پدیدهای فرهنگی است. از این منظر زبان، خط، حکومت، جاده و ... پدیدهای فرهنگی هستند و از این نظر فرق بین فرهنگ و طبیعت در مداخله علم و اراده انسان در پیدایش آن پدیده است.
این پژوهشگر حوزه فلسفه فرهنگ در این معنا را نیز به دو بخش تقسیم کرد و گفت: در همین معنا آنچه که به دست ما ساخته میشود یا تجسم فیزیکی در بیرون دارد و یا اینکه تجسم آن دیده نمیشود.
ملکیان در ادامه سخنانش فرهنگ را به دو بخش تمدن و فرهنگ به معنای (اجتماع و فرهنگ) تقسیمبندی کرد و ادامه داد: در این تقسیمبندی سه فرهنگ را مشاهده میکنیم که هرکدام به دایره محدودتری منتهی میشود بهعبارت دیگر در دایره نخستین هستی به طبیعت و فرهنگ؛ در دایره بعدی فرهنگ به تمدن و فرهنگ و در دایره سوم فرهنگ به اجتماع و فرهنگ تقسیمبندی میشود. مقصود من در این سخنرانی از اصالت فرهنگ سومین معنای آن است بدین معنی که وقتی از اصالت فرهنگ سخن میگویم از حکومت و اقتصاد حرف نمیزنم.
این استاد فلسفه اصالت فرهنگ در این معنا را مقابل سخنان سوسیالیستها و لیبرالیستها دانست و توضیح داد: سوسیالیستها اقتصاد را بزرگترین مشکل، یگانه علل و علتالعلل مشکلات میدانند. از سوی دیگر لیبرالیستها حکومت سیاسی را بزرگترین مشکل، یگانه علل و علتالعلل مشکلات میدانند اما من از آنجا که به اصالت فرهنگ به معنای سوم معتقدم، فرهنگ را بزرگترین مشکل، یگانه علل و علتالعلل مشکلات میدانم.
این محقق فلسفه اخلاق در ادامه با بیان اینکه امور درونی که به فرهنگ برمیگردد مشتمل بر سه مقوله هستند افزود: امور درونی فرهنگ شامل «باورها»، «احساسات، عواطف و هیجانات» و «خواستهها» هستند. هر انسانی مجموعهای از باورها، احساسات، عواطف و هیجانات و خواستهها را با خود دارد که از انواع دیگر انسانها متفاوت است. برای اصلاح جامعه از این منظر و اصلاح فرهنگ باید اصلاح باورها، احساسات، عواطف و هیجانات و خواستهها داشته باشیم.
او درباره اصلاح باورها گفت: اصلاح باور بدین معنی است که باورهای صادق را جایگزین باورهای کاذب کنیم چرا که باور کذب فاسد و باور صدق صالح است. از سوی دیگر اصلاح احساسات، عواطف و هیجانات بدین معنی است که احساسات، عواطف و هیجانات «بهجا» را جایگزین احساسات، عواطف و هیجانات «نابهجا» کنیم. براین اساس احساسات، عواطف و هیجانات بهجا مبتنی بر باورهای صادق و سودمندی عملی هستند.
به گفته ملکیان، اصلاح خواستههای فرهنگ نیز بدین معنی است که خواستههای معقول جایگزین خواستههای نامعقول شوند در این رویکرد خواسته معقول خواستهای است که با هیچ یک از قوانین حاکم بر ذهن، جسم، روان و مناسبات انسانی سرستیز نداشته باشد.
او با تاکید بر اینکه انسانها باید درون خودشان را بکاوند و باورهای کاذب و احساسات، عواطف و هیجانات نابجا و خواستههای نامعقول را دور بریزند یادآور شد: در غیر این صورت اگر بارها نظامها و حکومتهای سیاسی توسط کودتا، شورش، انقلاب و ... از بین بروند باز هم همین فرهنگ با همین حاکمان در جامعه مستقر خواهند شد، چون مادامی که ما درون خود را عوض نکرده و دور نریخته باشیم از هر حاکمی که بر سر کار بیاید یک رژیم سابق میسازیم و بعد میخواهیم آن رژیم سابق را به دستان خود ساقط کنیم و این دور تسلسل ادامه دارد. هر راه دیگری غیر از این کوره راه است.
ملکیان در بخش دیگری از سخنانش بزرگترین مشکلات فرهنگی ایرانیان را از میان 22 مسأله فرهنگیای که پیشتر نیز از آن نام برده بود در سه مساله اصلی دانست و گفت: نخستین مساله فرهنگی ما «تعبد» است بدین معنی که سخن کسی یا کسانی را بدون دلیل میپذیریم در حالی که اخلاق باور میگوید هرکس از تو مطالبه قبول کرد تو مطالبه دلیل کن. اینگونه است که روحانیون، روشنفکران، دانشگاهیان، عرفا، فیلسوفان و ... سخنان بیدلیل به ما میگویند و ما میپذیریم. دومین مساله فرهنگی ما این است که گمان میکنیم بدون عمل خودمان جامعه اصلاح میشود و همواره منتظر یک رهبر و پیشوا هستیم که زندگی ما را تغییر دهد گویی مانند نمایشنامههای یونانی قدیم جرثقیلی خدایی وجود دارد و قرار است به یکباره همه فلاکتها و بدبختی را تبدیل به نیکی و خیر کند و همه را به جزای اعمال بد خود برساند.
این استاد فلسفه مسأله سوم فرهنگی ایرانیان را دوری از عقلانیت علمی عنوان کرد و توضیح داد: مادامی که از راه عقلانیت علمی دوری کنیم جامعه ما بهبودی نخواهد داشت.
حسن محدثی در ادامه این نشست با اشاره به اینکه بیش از 18 سال در حوزه جامعهشناسی پژوهش تدریس کرده است، مساله فرهنگی ما را شکاف میان فرهنگ آرمانی و فرهنگ واقعی دانست و سخنان خود را به این موضوع اختصاص داد.
او با اشاره به اینکه فرهنگ در علوم اجتماعی در مقابل طبیعت قرار میگیرد و مشتمل بر اکتسابات آدمی در جامعه اجتماعی است که روی رفتار او تاثیر میگذارد گفت: فرهنگ سطوح مختلفی دارد؛ در سطح کلان ارزشها، الگوهای رفتاری و دین حاکم بر جامعه را شامل میشود؛ در سطوح میانی نیز فرهنگ به معنای عناصر فرهنگیای است که بر سازمانها، گروهها و ... حاکم هستند و شیوه زندگی ما را مشخص میکنند اما در خردترین سطح فرهنگ به عناصر فرهنگیای برمیگردد که در روابط انسانی حاکم است و احساسات، رفتار، نحوه کنش و زیست ما را مشخص میکنند.
این جامعهشناس با اشاره به نقل قولی از علی شریعتی مبنی بر اینکه ایدئولوژی جایگزین غریزه است گفت: من در اینجا میخواهم فرهنگ را جایگزین غریزه قرار دهم. در اینجا سوال این است که اگر فرهنگ جایگزین غریزه شود میتواند نیازهای ما را تعویق و یا سرکوب کند؟
او ادامه داد: مساله اصلی جامعه ما که شکاف میان فرهنگ واقعی و آرمانی است به این برمیگردد که در جامعه ما الگوها، شیوههای رفتاری و باورهای مختص به یک جامعه آرمانی در ذهن ماست اما در عمل آنچه که زیست داریم و باور میکنیم و نسبت به آن عمل میکنیم فرهنگ دیگری است که فاصله فاحشی با فرهنگ آرمانی دارد. از همین رو است که من همواره به دانشجویان میگویم که اگر میخواهید درباره ایرانیان قضاوت کنید براساس اینکه چه میگویند مبنا را قرار ندهید بلکه نگاه کنید که چگونه عمل میکند.
محدثی افزود: در این جامعه با این تربیت، زبانی که به کار گرفته میشود دروغ و تزویر است و متاسفانه همه ما نوعی از این شکاف را تجربه کرده و میشناسیم.
او ضمن انتقاد از کسانی که ریشه این شکاف را به صورت ذاتی منتسب به انسان ایرانی میدانند گفت: گویی انسان ایرانی دیگری باید خلق شود که این عقاید قالبی بر آن حاکم نباشد. ریشه اساسی شکاف بین فرهنگ واقعی و آرمانی ما در این است که الگوهای فرهنگی و رفتاری حاکم بر جامعه ما اساسا در تضاد با عناصر فرهنگی ذاتی انسان ایرانی هستند و آنها را عموما سرکوب یا نادیده میگیرند. فرهنگ کلان ویژگیهایی را به ما تحمیل میکند. در حالی که این عناصر ضد وجود ما هستند.
این جامعهشناس با تاکید بر اینکه فرهنگ خرد در جامعه ایرانی ضد فرهنگ کلان است، به تجربیات خود در جامعهشناسی خانواده اشاره کرد و افزود: ما همواره در برابر نیازهای جنسی نوجوانان و جوانان سکوت کردیم و فکری نمیکنیم در حالی که انسان ایرانی در سالهای آغازین بلوغ، محرومیت جنسی میکشد و بعد از تاهل هم این محرومیت جنسی را با خود دارد و تا پایان عمرش این محرومیت ادامه پیدا میکند. حال فرهنگ کلان ما این موجود را منقاد میخواهد.
محدثی با بیان اینکه انسان ایرانی، انسانی با بدن منقاد است و ذهنی دارد که باید به انقیاد کشیده شود گفت: به عبارت دیگر انسان ایرانی باید تن به انقیاد دهد و در واقع خواستهها و نیازهای طبیعی خودش را سرکوب کرده و نادیده بگیرد چرا که این خواستهها و نیازها برخلاف فرهنگ کلان و فرهنگ میانی است از همین روست که چیزی از کرامت و عزت انسان ایرانی در اثر خود حقیرسازی باقی نمیماند و این انسان تمام انرژیاش را باید صرف کمکش با خود در غلبه بر تعارضهای وجودیاش کند.
او تصریح کرد: متاسفانه انسان ایرانی تحت سلطه اخلاقی است که تنها انسانهای فرزانه و اسطورهای را برای او الگو میکند و به همین دلیل مجبور است خواستهها و نیازهای طبیعیاش را سرکوب کند.
این جامعهشناس در بحثهای پایانی سخنانش با تاکید بر اینکه فرهنگ انقیاد، بدن منقاد و ذهن منقاد مقابله کنیم و میراث فرهنگی گذشته را به چالش میکشیم گفت: ما نمیتوانیم خود را تغییر دهیم چون فرهنگ کلان ما را به انقیاد کشیده است بنابراین باید از نقد فرهنگ انقیاد کار خود را آغاز کنیم و جوانان ما باید الگوهای رفتاری را عوض کرده و این فرهنگ را طرد کنند.
محدثی تصریح کرد: باید انسان خود تعیینگرزاده شود انسانی که عشق، امر جنسی و ... برایش تابو نباشد و بتواند برای خواستهها و نیازهای خود تصمیم بگیرد.
نظر شما