کتاب «جامعهشناسی سینمای پدرخوانده» با بیانی همهفهم، به بررسی جامعهشناختی سری پدرخوانده میپردازد.
«پدرخوانده» فیلمی است که در سال 1972 ساخته شد و ماجراهای عجیبی نیز حین ساخت آن اتفاق افتاد. فرانسیس فورلا کوپولا چند بار از پروژه اخراج شد. استودیو تمایلی برای به کارگیری مارلون براندو نداشت. همین احساس درمورد آل پاچینو نیز که در آن زمان بازیگری گمنام و ناشناخته بود، وجود داشت. بسیاری از آمریکاییهای ایتالیایی تبار نگران آن بودند که این فیلم ممکن است وجهه آنها را خدشهدار کند. اما به هر روی پدرخوانده ساخته شد و توانست برنده سه جایزه اسکار در رشتههای بهترین فیلم، بهترین بازیگر نقش اول مرد و بهترین فیلمنامه اقتباسی شده و نامزد شش جایزه اسکار دیگر شود. پدرخوانده توانست در آن سال فیلمهای مطرح دیگری همچون بازماندگان، ساندر، کاباره و مهاجران را کنار بزند.
دو سال بعد، پدرخوانده دو نیز در ادامه قسمت اول ساخته شد. این فیلم نیز توانست علاوه بر بردن اسکار بهترین فیلم آن سال، در پنج رشته دیگر نیز برنده شود: بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای رابرت دنیرو، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه اقتباسی، بهترین طراحی صحنه و بهترین موسیقی متن برای نینو روتا. پدرخواند دو هم در آن سال، فیلمهای مطرح دیگری همچون آسمانخراش جهنمی، لِنی، محلۀ چینیها و گفتوگو را کنار زد.
در ۱۹۹۰ نیز قسمت سوم پدرخوانده ساخته شد که به عقیده من به مانند هر دو نسخه قبلی شاهکار مسلم سینماست؛ هرچند پدرخوانده دوستان هرگز آن را در سطح دو فیلم قبلی ارزیابی نمیکنند.
بهطور کلی، دهه ۱۹۷۰، دههای بسیار مهم برای سینمای امریکاست. در این دهه کارگردانان جوانی پا به عرصه فیلمسازی گذاشتند که در بسیاری از فیلمها، سنت کلاسیک فیلمسازی امریکایی را به چالش میکشیدند. در اواخر دهه ۱۹۶۰ و با افول تولید استودیویی فیلم، فیلمهای امریکایی شکلی حقیقیتر به خود گرفتند و سلطه هرمونیک سینمای آمریکا را بر سینمای جهان ادامه دادند.
این کتاب با بیانی همهفهم، به بررسی جامعهشناختی سری پدرخوانده میپردازد و ضمن معرفی عوامل مختلف آن همچون کارگردان، بازیگران، تهیهکنندگان و دیگر عوامل مهم، به بررسی مهمترین زوایای پیدا و پنهان این فیلم همچون روایت و فرم، ساختار، ایدئولوژی و جایگاه زن میپردازد.
بازنمود ملیت در «پدرخوانده»
یکی از مهمترین بازنمودها، بازنمود ملیت است. سیسیلی، ایتالیایی یا امریکایی بودن چه معنایی برای این شخصیتها دارد؟ به لحاظ تاریخی، قسمت شمالی ایتالیا قسمت جنوبی آن را استثمار میکرد و مطمئناً این یکی از مهمترین دلایل مهاجرت ایتالیاییهای قسمتهای جنوبی به ایالات متحده امریکاست. هم پوزو هم کوپولا اصالتا به ایتالیای شمالی تعلق داشتند، اما تحقیق گستردهای برای فهم احساس این جماعات خاص ایتالیایی انجام دادند. قبل از همه، یکی از دلایل دادن این فیلم به کوپولا این بود که او ریشه ایتالیایی داشت و این فرهنگ برای او حائز اهمیت بود.
تلاشی در جهت تسکین دادن به جماعت ایتالیایی توسط رابرت اوانز، مدیر تولید پارامونت انجام شد؛ جماعتی که او بهدرستی پیشبینی میکرد که ممکن است با کلیشههای محتمل نژادی فیلم مخالفت کنند. انجمن دفاع از حقوق مدنی امریکاییهای ایتالیاییتبار، در بین دیگران، بیشتر از همه نگران بود که امریکاییهای ایتالیاییتبار در هیبت گروهی گانگسترِ آدمکش تصویر شوند که در خارج از حیطه قانون قرار دارند و با خودشان جهانی فرهنگی و اخلاقی همراه آوردهاند که ضد دموکراتیک است.
مخالفت اصلی این انجمن به این دلیل بود که آنها، بهسادگی در نقطه مقابل این دیدگاه قرار داشتند: آمریکاییهای با صداقت و تابع قانونی که در ساختن جهان جدیدشان تلاش زیادی کرده بودند. بسیاریها وجود مافیا را انکار کردند.
روایت مردانه کتاب چگونه توصیف شده است؟
فیلم صرفا درباره ایتالیاییها نیست ـ بلکه در مورد مردان ایتالیایی است. جامعهای که این مردان در آن زندگی میکردند، به شدت پدرسالار بود: این مردان بودند که تصمیم میگرفتند خانواده چگونه باید پیش برود. زنان نیز در حاشیه بودند. در واقع، بازنمایی زنان مرتبط است با: مراقبت از کودکان، آشپزی و ابزار جنسی بودن. دو نقش اصلی زنانه در این فیلمها، یکی زنی هیستریک و لوس (کانی) و دیگری زنی سادهانگار و یک احمق گمراه (کی) است.
رئیس خانواده حرفش را میزند و همسر مطیعش حرف او را باور میکند. در دنیایی که مایکل بر آن حکم میراند، جایی برای ضعف وجود ندارد. او صرفا الگویی را که پدرش ریخته، دنبال میکند. الگویی که اجازه نمیدهد حرفهای مربوط به کسب و کار بر سر میز شام مطرح شود. همه این الگو را رعایت میکنند، جز همسر مایکل که ایتالیایی نیست و در جهانبینی مامان کورلئونه که هرگز فکر پرسیدن چنین سوالاتی را نمیکند، اشتراکی ندارد. در درون میراث فرهنگی او به عنوان یک عضو پرولتاریای ایتالیای جنوبی، تمایزات آشکارتری بین نقشهای شوهر به عنوان نانآور و همسر به عنوان کدبانو وجود دارد.
روایت و اسطوره در سینمای هالیوود
کریستوفر واگلر دنبالکننده کار جوزف کمپل (1987 - 1904) شرحی از روایتهای هالیوودی میدهد و آنها را به عنوان اسطوره، شبیه به اسطورهها و افسانههای یونانی و حماسههای دینی و تاریخ هر فرهنگی در نظر میگیرد. فیلم به عنوان یک شکل هنری، جامعهای را که در آن ساخته شده است، بازتاب میدهد. داستانگویی اساسا اسطورهسازی است. هرچند ممکن است اسطورهها به صورت سطحی متفاوت باشند اما همه آنها حقیقتهایی منفکنشدنی درباره طبیعت انسان و اینکه چه میاندیشد، عیان میکنند.
با استفاده از بیان واگلر، بحث به شکل زیر ادامه مییابد. اسطورهها این روایت را به ما میدهند: قهرمان در یک دنیای معمولی معرفی میشود، جایی که با بیرغبتی پیامی را درباره ماجراجویی کردن دریافت میکند و توسط یک مرشد متقاعد میشود تا با رویارویی با آزمونها، همپیمانان و دشمنان، از اولین آستانه و مدخل بگذرد. او به سوی غار درونی رهسپار میشود، از مدخل دوم عبور میکند، و با آزمونی سخت روبرو میشود تا پاداش بگیرد. در مسیر بازگشت او وارد سومین مدخل میشود و یک رستاخیز را تجربه میکند و با اکسیر برمیگردد.
پدرخوانده اسطورهای گمراهکننده است، زیرا خانواده از همان ابتدا شیطانی است. مقصود این تفسیر این است که روایت مرکزی برای ما ناآشنا نیست، اما صحنهها، چرا. اسطوره به تراژدی تبدیل میشود و تراژدی مایکل از قبل و به هنگام شروع فیلم، زمانی که او پدرش را بدون توجه به دنیای واقعی او میپرستد، آغاز شده است. مایکل مجازات معمول کارهای بد ـ مرگ را نمیچشد، اما خود به هیولا تبدیل میشود.
«جامعهشناسی سینمای پدرخوانده» تالیف ویلیام مالیژکو ترجمه مهدی قاصد به بهای 29 هزار تومان از سوی نشر اندیشه احسان به چاپ رسیده است.
نظر شما