زندهیاد جمالی را از کجا میشناختید؟
آشنایی اولیه من و ایشان به موسسه سیمین در حوالی نیمه دهه شصت بازمیگردد. زمانی که تعداد گروههای مدرس آلمانی در تهران، بسیار انگشتشمار بودند و یکی از آنها در همان موسسه سیمین و از کیفیت بالایی هم برخوردار بود. زندهیاد فرید مجتهدی مدیر گروه آن بود و من هم برای تدریس به آنجا رفته بودم که با زندهیاد جمالی آشنا شدم. ایشان بسیار از من قدیمیتر بود و در موسسهای که نظام سختگیرانهای هم داشت، فرصت این آشنایی دست داد. جمالی در آن روزگار، کار خود را با ترجمه آثار هاینریش بل آغاز کرده بود و تدریجا آنها را به صورت کتاب، منتشر کرد. این آشنایی ادامه داشت تا انجمن فرهنگی اتریش و نشستهای مرتبط، بهخصوص در حوزه ترجمه، نشر و اشعار ایشان، که خاطرات مختلفی را در ذهنم تداعی میکند.
به لحاظ شخصیتی، نکته برجستهای در مورد کامران جمالی هست که بخواهید به آن اشاره کنید؟
بله. جمالی، بسیار انسان متواضعی بود. با هم چندین کار مشترک در باب گونتر گراس در ویژهنامههای نشریه بخارا داشتیم. جمالی بیشتر شاعرمسلک بود. شاعری تنها که این میل به تنهایی را میشد در او حس کرد. به واسطه توانایی و قریحه شاعرانگی هم موفق شد ترجمههای ادبی ماندگاری بهویژه در زمینه شعر از خود به جا بگذارد. جمالی سالها پیش برای تحصیل به آلمان رفته بود و چیزی که بیشتر در ذهنم مانده، ترجمه اشعار توسط اوست. او در عین علاقهمندی و جدیت، هرگز به طور رسمی، استخدام جای خاصی نبود و همیشه معلم آلمانی، مترجم و شاعر ماند. از او تصویر انسانی آزادمنش در خاطرم دارم بهانضمام قدرت او در ترجمه؛ هنگامی که او به ترجمه «قرن من» دست زد، همزمان دو ترجمه از این اثر وارد بازار شد و حاصل کار جمالی بیشتر به واسطه پانوشتهایی که داشت، اثری قوی بود که به معرفی بیشتر گونتر گراس در ایران کمک میکرد. قرن من، کتابی دشوار است چرا که به گواه یکی از دوستان تاریخشناس تحصیلکرده در آلمان، جزء به جزء آن به مسائل تاریخی و اجتماعی آلمان اشاره داشت و جمالی در بازگردانی آن موفق عمل کرد.
در جایگاه شاعر، اثری به زبان آلمانی هم داشتند؟
بله تا جایی که خاطرم هست، شعر آلمانی هم گاه و بیگاه میسرود. او ترجمه رباعیات خیام را هم به خوبی کار کرده بود ولی در مورد اشعار فارسی او، صاحبنظر نیستم. زبان آلمانی جمالی در کنار فارسی او بسیار قوی بود و همین امر، رفت و آمد بین این دو زبان را برایش تسهیل میکرد.
بین وجوه مختلف ایشان از معلمی تا ترجمه و شعر، کدامیک بیشتر برجسته بود؟
من او را به ترتیب از مجرای تدریس، ترجمه و شعر شناختم. جمالی بسیار زحمت کشیده است و همانگونه که اشاره شد مترجمی قوی و شاعری توانمند هم بود اما در عین حال، معلمی برجسته، که جنبه تدریس او یقینا در ذهن بسیاری، از جمله شاگردانش به جا مانده است.
اساسا بحث بر سر این است که نمیتوان زندگی در یک جامعه را الزاما بهعنوان معیار کافی برای آشنایی با فرهنگ و زبان و ترجمه قوی دانست. بسیاری هستند که چند دهه از عمر خود را هم در یک جامعه بیگانه زندگی میکنند اما آنچه به آن زبان مینگارند یا صحبت میکنند، چندان قوی نیست؛ در عین حال کسانی هم هستند که دور از آن فضا هم خوب کار میکنند. البته حضور در آن جامعه میتواند مفید واقع شود بهخصوص اگر مترجم در آن جامعه تحصیل کرده و با مردم آن جامعه معاشرت داشته باشد اما این یک ضرورت نیست. گر چه جمالی به واسطه زندگی در جامعه آلمان از این مزیت برخوردار بود. باید در نظر داشت که ترجمه ادبی، ویژگیهای مختلفی را میطلبد چرا که یک برگردانی ساده نیست بلکه دنیایی را پشت سر میگذارد که مترجم باید آن را بشناسد و در غیر این صورت، ترجمهای که به دست میدهد، فاصله بسیاری با متن اصلی خواهد داشت.
اگر دو اولویت اصلی را برای هر مترجم در نظر بگیریم که یکی پایبندی به متن اصلی و دیگری تلاش برای فهم بهتر آن توسط جامعه مخاطب، حتی به قیمت دستکاری زبانی در اثر باشد، جمالی در جایگاه انتخاب بین این دو، کدام را انتخاب میکرد؟
او را نمیتوان منحصرا متعلق به یکی از این دو دسته دانست. سعی میکرد ترکیبی کار کند. جمالی بنا به اقتضای آثار، رویکرد خود در ترجمه را انتخاب میکرد، چنانکه بعضی آثار، ذاتا به لفاظی تن نمیدهند. بهعنوان مثال بارز میتوانم به همان کتاب قرن من اشاره کنم که حقیقتا سنگین است. به طور کلی آثار گونتر گراس، کتابهای سنگین و بر محور جغرافیای آلمان هستند و به همین خاطر، کمتر در ارتباط با دنیای بیرون از آلمان موفق بودهاند؛ بر خلاف هاینریش بل که آثار او بیشتر جهانی هستند. آثار گراس یک ویژگی درونی و پنهان در خود دارد که با تاریخ و فرهنگ آلمان بهویژه در سده اخیر آمیخته است و موفقیت جمالی در ارائه ترجمه قوی از اثر گراس، گواه توانمندیاش است. من ترجمه او را قیاس کردهام و آن را گاهی به عنوان متن درسی برای نمایش تفاوتها به دانشجویانم هم استفاده میکنم.
رکن خاص و برجستهای را میتوان متعلق به ترجمه جمالی دانست؟ میراث غایی او برای فرهنگ و ادب ایران چیست؟
شاید رکن اصلی ترجمههای او را بتوان در توفیق برای انتخاب آثاری که ترجمه میکند دانست؛ گر چه این قضاوت برای من سخت است و باید به مخاطب سپرده شود که آیا با متن ارتباط برقرار کردهاند یا نه، اما به عنوان مثال در مورد ترجمه آثار هاینریش بل توسط جمالی که به ابتدای دهه هفتاد خورشیدی برمیگردد، بل در ایران طرفداران زیادی داشت بهخصوص از این منظر که آثارش با حال و هوای ایران بعد از جنگ هم قرابت داشت. میراث او همان آثار ماندگار است که به یقین تاثیر خود را میگذارد و جایگاهی که بهعنوان یک معلم خوب برای خود ساخت. امروز مترجمان آلمانی زیادی در ایران داریم و او یکی از خوبهای این عرصه بود. جمالی انسانی ارزشمند بود و افسوس که او را از دست دادیم.
نظر شما