کتاب حاضر که پیش از این به 27 زبان زنده دنیا ترجمه شده، بهتازگی در هفت فصل با عنوانهای «یکی در سَرَم هست، اما آن من نیستم»، «شهادت حواس: تجربه واقعا چه شکلی است؟»، «ذهن: شکاف»، «انواع تفکراتی که قابل تأمل هستند»، «مغز بهعنوان تیمی از رقبا»، «چرا پرسش درباره گناهکار بودن اشتباه است» و « زندگی بعد از پادشاهی» با ترجمه معصومه ملکیان چاپ و منتشر شد.
کتاب «ناشناخته؛ زندگی اسرارآمیز مغز»، یکی از پرفروشترین کتابهای غیرداستانی در حوزه عصبشناسی است که بهرغم تخصصی بودنش در حوزه علوم اعصاب، بهگونهای به نگارش درآمده که طیف وسیعی از افراد را مخاطب خود قرار میدهد. پرسش اصلی در این کتاب این است که «اگر ذهن هوشیار یا نوک کوه یخ شناور باشد، بقیه این کوه چه کاری انجام میدهد؟ به اعتقاد ایگلمن، بیشتر آنچه که مغز انجام میدهد، خارج از دسترس خودآگاهی است و به عبارتی به قسمتهایی از این کوه مربوط میشود که در زیر آب است و قابل دیدن نیست. در واقع، افکار و باورهای انسان مربوط به بخشی از مغز بوده که خارج از دسترس است. او در کتابش، برای پاسخ دادن به این پرسش، به بررسی مغز ناهوشیار میپردازد تا پرده از اسرار ناشناخته آن بردارد. ایگلمن، زیرکانه در کنار نمونه داستانهایی که در هر فصل آورده، ذهن مخاطب را درگیر چالشی جدید و درعینحال مرتبط با مسائل مطرح شده در بخشهای پیش میکند.
ایگلمن را نمیتوان تنها یک عصبشناس دانست. قلم او نشان از نویسندهای دارد که در کنار نثر شیوا، بهخوبی میداند چگونه ذهن خواننده خود را در هر لحظه درگیر موضوع نگاه دارد. ردپای علوم مختلفی چون روانشناسی، زیستشناسی، فیزیک، فلسفه، اقتصاد، حقوق و ... در مباحث مطرح شده در همه کتاب دیده میشود. در این میان چیزی که بیشتر به چشم میخورد، تلاقی عصبشناسی با فلسفه است. حضور پررنگ فلسفه را میتوان در عنوان فصلها، پرسشهای مطرح شده و بهویژه در ارائه نقلقولی در آغاز کتاب از بلز پاسکال و یا نقلقولهایی از فیلسوفان اندیشمندی همچون آگوستین، آنتونی فابردولیوه و لورن آیزلی در آغاز فصلها مشاهده کرد. او در این کتاب به ما میآموزد که چگونه شناخت بهتر بخش ناهوشیار مغزمان، باعث درک بهتر ما از مفاهیمی چون زمان، واقعیت و جرم میشود.
این تشکیلات، خودِ ما هستیم
«مغز شما از میلیاردها سلول به نام نورونها و گلیاها تشکیل شده است. هریک از این سلولها مانند یک شهر پیچیده و تو در تو هستند. هر سلول شامل ژنوم کامل انسان میشود و میلیاردها مولکول را در این اقتصاد پیچیده، رد و بدل میکند. هر سلول، بالغ بر صدها بار در ثانیه، پالسهای الکتریکی را به سلولهای دیگر ارسال میکند. اگر هریک از این تریلیونها پالس در مغز شما با یک فوتون نور نشان داده شود، خروجی ترکیبی آنها خیرهکنننده خواهد بود. این سلولها در شبکهای با چنان پیچیدگی گیجکنندهای به یکدیگر متصلاند که زبان انسان از وصف آن ناتوان است و سویههای جدیدی از ریاضیات را میطلبد.
این عضو، از اجزای مینیاتوری و خودپیکربندیشده تشکیل شده و از هرچه که ما رویای ساختنش را داشتهایم، بسیار جلوتر و برتر است. بنابراین، اگر تا الان احساس میکردید که تنبل یا کُندذهن هستید، دیگر به خودتان بیایید و شجاعت داشته باشید؛ شما پرتکاپوترین و باهوشترین موجود این سیاره هستید. آنچه ما از طریق بررسی جمجمه به آن دست یافتهایم، جزو مهمترین پیشرفتهای فکری گونه ما محسوب میشود: تشخیص اینکه ابعاد زیادی از رفتار، افکار و تجربیات ما ارتباط جداییناپذیری با یک شبکه الکتریکی-شیمیایی گسترده و مرطوب به نام سیستم عصبی دارد. هرچند این تشکیلات برای ما کاملا ناشناخته است، اما درهرحال، این تشکیلات، خودِ ما هستیم.»
مغز برای ویرایش کارها، تصور و خیال را هم دخیل میکند
«بینایی و شنوایی، تنها سازههای مغز نیستند. درک زمان نیز یک سازه محسوب میشود. وقتی بشکن میزنید، چشمها و گوشهایتان اطلاعاتی درباره بشکن ثبت میکنند که در بخش دیگر مغز پردازش میشود. ازآنجاییکه سیگنالها با سرعت نسبتا کمی در مغز حرکت میکنند، یعنی میلیونها بار آهستهتر از الکترونهایی که سیگنالها را در سیم مسی حمل میکنند، بنابراین پردازش عصبی این بشکن، نیاز به صرف زمان دارد. زمانی آنرا درک میکنید که بشکن زده شده و تمام شده است. جهان ادراکی شما همیشه نسبت به دنیای واقعی، تأخیر زمانی دارد. به عبارت دیگر، درک شما از جهان مانند یک نمایش تلویزیونی زنده است که در واقع برنامهای زنده نیست. اگر کسی از الفاظ نامناسب استفاده کند، به خودش صدمه بزند و یا لباسش را درآورد، این برنامههای تلویزیونی با تأخیر چند ثانیهای پخش میشوند. در زندگی هوشیارانه شما هم همینطور است: اطلاعات زیادی باید جمع شود، پیش از آنکه بهصورت زنده پخش شود.
چیز عجیبتر این است که اگرچه اطلاعات دیداری و شنیداری با سرعت متفاوتی در مغز پردازش میشوند، اما اینطور بهنظر میرسد که دیدن انگشتانتان در حالِ بشکن زدن و صدای بشکن، همزمان با هم اتفاق میافتد. علاوه بر این، بهنظر میرسد، تصمیم شما برای اینکه الان بشکن بزنید و انجامِ خودِ عمل، همزمان با هم صورت میگیرد. ازآنجاییکه داشتن زمانبندی درست برای حیوانات اهمیت دارد، مغز شما برای ویرایش کارها اندکی تصور و خیال را هم دخیل میکند تا سیگنالها را به روشی سودمند کنار هم قرار دهد. مهمترین چیز این است که زمان یک ساختار ذهنی بهشمار میرود، نه بارومتری دقیق از آنچه «درآن بیرون» اتفاق میافتد.»
«تصور کنید همه انگشتانتان را روی 10 دکمه میگذارید و هر دکمه به چراغی دیگر مرتبط است. تکلیف شما ساده است: هر بار که چراغی روشن میشود، باید به سرعت دکمه مربوط به آنرا بزنید. بهطورکلی، اگر ترتیب چراغها تصادفی باشد، زمان واکنش شما خیلی سریع نخواهد بود، بااینحال محققان کشف کردند که اگر الگویی پنهانی برای چراغها وجود داشته باشد، در نهایت، زمان واکنش شما سریعتر میشود و این موضوع نشان میدهد که شما به وجود این ترتیب پی بردهاید و بنابراین میتوانید پیشبینی کنید که چراغ بعدی که روشن میشود، کدام چراغ است. اگر چراغی که انتظارش را ندارید روشن شود، زمان واکنش شما دوباره کُند خواهد شد. جالب اینجاست حتی زمانی هم که کاملا از این ترتیب آگاه نیستید، بازهم سرعت عملتان بالا میرود؛ برای اینکه این نوع یادگیری اتفاق بیافتد، اصلا نیازی به دخالت ذهن هوشیار نیست. توانایی شما برای نام بردن از آنچه بعدا اتفاق میافتد، محدود است یا اصلا چنین توانایی در شما وجود ندارد و بااینحال ممکن است که شما حس ششمی داشته باشید.»
نخستین چاپ کتاب «ناشناخته؛ زندگی اسرارآمیز مغز» در 352 صفحه با شمارگان یکهزار و 100 نسخه به بهای 52 هزار تومان از سوی انتشارات سایلاو راهی بازار نشر شده است.
نظر شما