گفتوگو با آندرانیک سیمونی، ایرانشناس و زبانشناسی ارمنی
متاسفانه نگاهمان به مستشرقان تکبعدی و كم ثمر است
آندرانیک سیمونی میگوید: متاسفانه نگاهی که به مستشرقان داریم، نگاه تک بعدی و کم ثمر است. ما باید پژوهشگران و دانشجویانی را در این زمینه تربیت کنیم که بتوانند دربرابر هر نوع وسوسههای تبلیغاتی مقاومت کنند. بیش از نود درصد کارهایی که مستشرقان انجام دادهاند، فعالیتهای پژوهشی و ایرانشناسی و به نفع ما است.
درباره پژوهشهای ایرانشناسی و آسیبهای آن با آندرانیک سیمونی گفتوگو کردهایم. وی فارغالتحصیل دانشگاه دولتی ایروان در رشته زبانشناسی با گرایش تاریخ زبان ارمنی است و پنج سال در دانشگاه دولتی ایروان زبان ارمنی و زبان فارسی و فرهنگ ایران را در گروههای زبان ارمنی دانشکده زبان و ادبیات ارمنی، زبانهای ایرانی در دانشکده شرقشناسی و گروه روابط بینالملل دانشکده تاریخ تدریس کرده است. سیمونی از تز دکترای خود در سال ۱۳۷۴ با عنوان چهار گویش ارمنیان بربرود بختیاری، جاپلق، کمره و کزاز تز دفاع کرده که در وزارت علوم ایران با درجه ممتاز ارزشیابی شده است.
این استاد دانشگاه در سال ۱۳۸۰ بهعنوان پژوهشگر برگزیده فرهنگی سال کشور انتخاب شده و لوح تقدیر رئیس جمهوری را از وزیر ارشاد دریافت کرده است. همچنین حدود ۱۵ کتاب ویرایش و تصحیح کرده است، چند کتاب تالیفی و ترجمه در کارنامه فرهنگی وی وجود دارد. سیمونی شعر معاصر ایران را به ارمنی ترجمه میکند و در حماسهشناسی تطبیقی مطالعاتی دارد. ۲۳ جزوه دانشگاهی تهیه، تنظیم و تالیف و تدریس کرده و حدود ۱۵ مقاله علمی و چهارصد مقاله اجتماعی، فرهنگی ورزشی دارد. در هفت تحریریه نشریه عضویت داشته که از جمله یکی از نشریههای تخصصی ایرانشناسی بهنام «ایران نامه» در ارمنستان است که بنیانگذار و مدیر مسئول آن بوده است وی همچنین سالها سردبیر نشریه دوهفتگی دوزبانه «هویس» در تهران بوده که تا سال قبل بهدنبال بحران مالی تعطیل شد.
آقای سیمونی بهعنوان یک شرقشناس و ایرانشناس وضعیت کلی کتابهای ایرانشناسی را چگونه ارزیابی میکنید؟
باید این پرسش را تفکیک و تقسیم کرد. متاسفانه در اینباره ارزیابی همگون و یکسانی وجود ندارد. من به نوبه خودم به این مساله نگاهی در زمانی و تاریخی دارم. آثاری که در قرون هفدهم، هجدهم و نوزدهم بهوجود آمدهاند و شاکله اصلی شرقشناسی را بنیاد گذاشتهاند آثاری کلی نگرتر و فراگیرتر هستند. این آثار رفته رفته تخصصیتر میشوند. آثاری که در قرن بیستم تالیف شدهاند آثاری کاملا تفکیک شده و مربوط به رشتههای مختلف علومانسانیاند. ابتدا مستشرقانی آمدهاند، اکثرا با مشاغلی که جنبههای اقتصادی در آنها چربش داشته است. حجم بسیار عظیم و متنوعی از سفرنامهها بهرشته تحریر در آمدهاند اما به اینها خیلی جانبدارانه نگاه و برخورد شده است. میتوان گفت آشنایی نسبی با آثار مستشرقانی که به ایران آمدند و آثارشان وجود دارد، اما نوع ارزیابی که میشود جای تامل بسیار دارد. شک و تردید ما نسبت به این کارگزاران و آثارشان توام با بدبینی وسیعی است. این عده آثاری را بهوجود آوردهاند و کتابهایی نوشتهاند که امروزه به آنها از زاویه منافع سیاسی و اقتصادی آن روز اروپاییان و بهطور کلی غربیها نگاه میشود که به نظر من کمی سادهاندیشانه است.
درباره این آثار شناخت نسبی وجود دارد و مبنای پژوهشهای بسیار قرار گرفتهاند. در دوران معاصر آثاری حرفهایتر و تخصصیتر بهوجود میآیند. حجم بسیار بزرگی از تزهای فوقلیسانس و دکتری در اروپا و آمریکا در سالهای اخیر کار شده که مستقیما با ایران و ایرانشناسی سروکار دارد. اما متاسفانه آشنایی درخور نسبت به اینها و دسترسی کافی وجود ندارد. ما حتی به کتابهای مرجع و اصلی دسترسی نداریم. البته این بدان معنی نیست که مطلقا چیزی نداریم. آثاری وجود دارد که براساس رفاقت یا عداوت به آنها عنایت شده و در ایران چاپ شدهاند. اما اینکه ما یک جایی را داشته باشیم که بهصورت مداوم و پیگیرانه این آثار مدون و منتشر شده را با یک چارچوب مشخص و برنامهریزی شده علمی بررسی کند و جوانب قدرت و ضعف آنها را تفکیک کند و در راستای یک برنامه ملی و مشخص عمل کند، نداریم.
شاید دلیل اصلی این مساله این است که ما تقریبا به همه چیز نگاهی سیاسی داریم؟
اگر سیاسی هم کرده بودیم حداقل باید آثار منتقدان را ترجمه و حفظ میکردیم و در اختیار بخشهایی قرار میدادیم تا اتهامات و اشتباهات آنها را پاسخ گویند. در سراسر دنیا کتابخانهها به بخشهایی تقسیم میشوند. در همه جای دنیا هم علم آزاد نیست. علم در خدمت دولتهاست. اینگونه نیست که فردی در دانشگاه میلیاردها تومان سرمایهگذاری کند و ثمرهاش را نیز همینطور به حال خود رها کند. برای اینگونه پیگیریها و پژوهشها قطعا باید کادرهای متخصص تربیت شوند، باید شعور و درک علمی بالغتر شود، باید درک و آگاهی گسترش پیدا کند. مبانی لازم و کافی برای پژوهشهای بعدی باید فراهم شود. اینها اهدافی هستند که در مورد این قبیل فعالیتها در کشورهای مختلف دنبال میشوند. اینطور نیست که بگوییم یک ایرانشناس آلمانی آمده، در کشور ما زندگی و تحقیق کرده و دولت مطبوعش یا مراکز علمی آن هم از این موضوع اطلاع نداشتهاند. اینگونه نیست، پس این فرد در کدام چارچوب و بهسمت کدام اهداف علمی حرکت کرده است و از همه مهمتر، زندگیاش را چگونه تامین کرده است؟
یک عده سفرنامهنویسان، در گذشته بازرگانانی بودند که با هدف تجارت سفر میکردند و در کنار آن سفرنامهای نیز مینوشتند. سفرنامهها بعد از قرن نوزدهم از این حالت خارج شدند و بیشتر بهعنوان مرجع برای پژوهشهای بعدی دیده شدند. اگر ما به دانشگاهها بهعنوان نهادهای مدنی -علمی نگاه کنیم و حتی جنبه احتمالی دولتی اینها را هم در نظر نگیریم، بدون شک ثمرات فعالیتهای اینها توسط دولتها مورد استفاده قرار میگیرد. ما نسبت به اینها یا گزینشی عمل میکنیم یا ناآگاهانه. محققی به کشوری دیگر میرود، کتب ارزشمندی را مییابد، یا دوست دانایی کتابی را که به دستش آمده به همکار همفکرش در ایران معرفی میکند. این کتابها را ترجمه میکنند. نکتهای کوچک اما تاثیرگذار در اینجا وجود دارد و آن این است که برخی محققان ما به این مستشرقان و آثارشان، همانطور که عرض شد با دیده تردید مینگرند. مثلا نگاهی هست که بخشی از این مستشرقان را جاسوس میداند. جاسوس فردی است که میآید در رشتههایی از صنایع محرمانه ما مچگیری کند، چیزهایی را که به زعمشان، دولت ما نمیگوید، برملا کند. کسی که حافظ را مطالعه و حلاجی میکند و در اروپا چاپ میکند، جاسوس چیست؟ اگر هم باشد، جاسوس ایران است. هرکسی، بهویژه هر خارجی، هر کاری انجام داد، الزاما نباید صد در صد به نفع ما باشد. گاهی هم به ضرر ما است. ما باید این ضررها را به سود تبدیل کنیم. بیاییم در مقابل آنها پژوهش و تحقیق انجام دهیم و ثمرات آنها را ارایه و اثبات کنیم که آنها صحیح نیستند. اتفاقا این فعالیتها ما را هم فعال میکنند.
در یک تقسیمبندی ساده میتوانیم آثار و تالیفات ایرانشناسی را در سه بخش آثار تخصصی، آثار ترجمهای و آثار عامهپسند، جای دهیم، به نظر شما آیا این ابعاد توانستهاند با هم رشد کنند؟ و اگر نه در کدام بخش بیشتر شاهد رشد بودهایم؟
شاید این دستهبندی را باید کمی تعدیل کنیم مثلا بگوییم آثار مرجع شرقشناسی از نگاه مغرب زمینیها، آثاری که دستاوردها یا چهرههای بارز علمی و فرهنگی ما را در مغرب زمین معرفی میکنند، سپس ترجمههای آثار ایرانی که چهره مشرق زمین را بهصورت ملموستر به مغرب زمین میبرند. مجموعه کتابهای تخصصی که درباره ایران در دست داریم با سفرنامههای مستشرقان شروع شده است. افرادی به ایران آمدهاند و در کنار تجارت هرآنچه دیدهاند، نوشتهاند. بعدها محققان ما متوجه میشوند، اشتباهات و ایرادهایی در این کتابها وجود دارد و حقایق سرزمین ما درست درک و منتقل نشده است. ما در اولین برخورد میگوییم این اثر مغرضانه است و این اثر را کنار میگذاریم. به همین ترتیب روی هر یک از این آثار ایرادی میگذاریم. اینگونه ما بخش اعظم آثار موجود را از دست میدهیم.
در زمینه کتابهای عکس ایرانشناسی چطور عمل کردهایم آیا بیشتر کتابهای عکس ویترینی نیستند؟
عکاسان خبره و ارزشمندی داریم که از گوشه و کنار ایران عکس تهیه میکنند و در قالب کتاب چاپ میکنند. درحقیقت اسنادی درباره برخی جزئیات زندگی ایرانی، از ایلات و عشایر گرفته تا روستاها و شهرها، یا مناطق زیارتی یا سیاحتی و همچنین آداب و سنن را فراهم و ارائه میکنند که در دست تحلیلگر معنی مییابد. این به خودی خود ایرانشناسی محسوب نمیشود بلکه مرجع و منبع است. شاید این کتابها برای توریستها و عامه خوب باشد اما فقط یک منبعی است برای کسی که دسترسی به این مناطق ندارد. این عکسها را باید زیر ذرهبین بگذارند و مطالبی را از آن استخراج کنند. اینها کمک کار پژوهشهای واقعی است. در دورانی که مستشرقان به مشرق زمین میآمدند، تصاویر، نقاشیها، پرترهها، و حتی نقشههای ابتدایی از شهرها بهدست میدادند. در دوران آغاز رواج عکاسی، عکسها خود دروازههای دنیای جدیدی را گشودند. خوب در شرقشناسی نیز این دوره دستاوردهای بزرگی داشت اما خوب اکنون دیگر اینگونه نیست. نه اینکه عکس و تصویر بی ارزش شده باشد، نه. امروزه این پهنه به میدان عملکردی کاملا مستقل و وسیع تبدیل شده است و تخصصی جداگانه است، که شاید لازم باشد که اهلش درباره آن سخن بگویند.
اما تا حدی که به موضوع ما مربوط میشود، ایران میتواند تصویری باشد. ایران تصویری با نگاه ما شناخته میشود. ظاهر ایران را میشناساند و باید از همین ظاهر وارد بطن ماجرا شد و بهعنوان یک منبع مورد استفاده پژوهشگران قرار داد. این شناخت اولیه برای جذب شدن به سمت ایران است. در همه اینها هم ضعف داریم. کل کتابهای خوبی که داریم بسیار گرانقیمت هستند و دسترسی به آنها هم برای عوام و هم برای پژوهشگران مشکل است. در همینجا هم عرض کنم که در اکثر موارد توضیحات مختصری که میتواند چکیده قلم پژوهشگر آگاه به موضوع عکسها و تصاویر باشد، کمبودی ملموس است.
آیا ما چارچوبهای علمی لازم برای این گزینش را در اختیار داریم ؟ یا اینکه محققان ما سلیقهای عمل میکنند؟
متاسفانه ما چارچوبهای علمی درستی نداریم، یعنی فاقد استراتژی علمی هدفمندی هستیم که بتوان بر اساس آن آثار مورد نظر را ارزیابی کرد و از صافی عبور داد و ایرادات را کشف و پاسخهای درخور را عرضه کرد. ما این تسلط را نداریم. محققانی به خارج از کشور میروند و دو سفرنامه میخوانند و میگویند فلانی درباره تهران یا اصفهان اینگونه گفته است. این برای بررسی سفرنامهها خیلی کم است. پژوهشهایی که امروزه بر روی سفرنامهها انجام میشوند خیلی عمیقتر هستند. البته تنها سفرنامهها نیستند. یکی از دوستان عزیز من که از قابلترین پژوهشگران کشور است در گپ دوستانهای که داشتیم اصل تئوری خانواده هند و اروپایی را مورد تردید قرار داده درباره درجه اعتبار آن نظر بنده را جویا میشد. یا روزی در طی نشست علمی که دردانشگاه تهران داشتیم، یکی از بزرگان علم و پژوهش کشور، تردیدهایی با ماهیت سیاسی را متوجه برخی پژوهشگران غیر ایرانی میکرد. البته هر کسی میتواند واقعا مورد تردید هم باشد اما ما در آثار علمی بهدنبال بازتاب یافتن حقایق علمی هستیم یا ارتباطات فرضی مولفان و مصنفان آثار...
تا به امروز فعالیتهای ایرانشناسان خارجی را چگونه دیدهایم؟ و چه راهی برای پیشرفت در این زمینه داریم؟
باید در پژوهشهای واقعی تخصصی طرح دیدگاه شود. ما طرح مساله نداریم. آنچه قابل نقد است شناسایی نکردیم. یعنی در شرقشناسی غربی یا ایرانشناسی غربی چه چیزهایی قابل نقد هستند. ما باید شناسایی کنیم و شناخت داشته باشیم از مسایل مثبت و منفی. مثبتها را بگیریم و تقویت کنیم. اگر درباره مولانا صحبت کردند ما بیاییم درباره مولانا اطلاعات بیشتری در اختیار آن جامعهای قرار دهیم که میخواهد مطالعه کند. مستقل از اینکه مولانا را چگونه عرضه میکنیم. ما میآییم فضای تاریخی و فرهنگی و اجتماعی شناسایی این چهره بیبدیل را که هواخواهان فراوانی دارد، به دیگران وا میگذاریم، درحالیکه او فرزند فرهنگ این مرز و بوم است و از فرزندان ارزشمند آن هم هست.
برای شناسایی این چهره لازم است از طریق پژوهشهای ایرانشناسی عمل کنیم، یعنی یا یک مولانای قالبی داشته باشیم، بهعنوان معیار که این خیلی مضحک خواهد بود و یا میدان فراخی در اختیار صاحب نظران بگذاریم، در عین حال که با بیداری و هشیاری در عرصه حضور داریم و امکان خطا و برخوردهای جانبدار را نمیدهیم یا مثلا حافظ و دوران او را تحلیل میکنیم. ما بیاییم مشکلاتی را که در منابع شرقشناسی ارایه شده شناسایی کنیم. هرکجا کجنمایی شده و خواستند ما را بد معرفی کنند، مطالعات ایرانی داشته باشیم و اینها را در مقابل آنها قرار دهیم تا خلاف آنها را ثابت کنیم.
از سخنان شما میشود اینطور برداشت کرد که ما در بحث تالیف کتابهای ایرانشناسی ضعیف عمل کردهایم، درباره ترجمه چطور؟ ایرانشناسان بزرگی در جهان آثار ارزشمندی را پدید آوردهاند ما در ترجمه این آثار تا چهاندازه موفق بودهایم؟ ضعفهای ما در این حوزه چیست؟
برخی مواقع ما آثاری را میآوریم و تنها ترجمه میکنیم. این بسیار مهم است که ما متون را وفادارنه ترجمه کنیم. چارچوبهای نظری دنیا با چارچوبهای نظری ما متفاوت است. بنابراین باید دیدگاههای مدرن را بومیسازی کنیم و بعد به کار ببندیم. ما در ایرانشناسی نیز، مانند بسیاری پهنه های دیگر، تنها مصرفکنندهایم. البته ما در زمینه ترجمه کارهای زیادی داریم اما ترجمههای ما ضعفهای زیادی هم دارند. کتابی را از یک مستشرق ترجمه و بدون هیچ تفسیری چاپ میکنیم. بسیاری از ترجمههای ما مقدمه و حواشی مناسب ندارند. راهش این است که بعد از ترجمه متن کتاب، یک کتاب دیگر هم در حاشیه آن بنویسیم یا بعد از ترجمه به مولف آگاه به مساله بدهیم تا بر روی آن حواشی بنویسد. و یا اصولا لزومی برای تحلیل یا تفسیر نقطه نظر های دیگران احساس نکنیم و اجازه بدهیم آثارشان در عین آزادی و احترام به نقطه نظر ها، چاپ و منتشر بشود.
اگر به کتابهایی که ترجمه میکنیم، با یک نگاه بالغ و در چارچوبهای پذیرفته شده علمی غنا بدهیم و یا درباره فرضیههای مطرح شده در آنها اقامه دعوی بکنیم. آن وقت میتوانیم ادعا کنیم به درستی توانستهایم آثار ایرانشناسان را ترجمه و ارائه کنیم. ما ترجمههای پابرهنه انجام میدهیم و حتی یک سطر به آنها اضافه نمیکنیم. مترجم هیچ اشرافی به موضوعی که ترجمه میکند، ندارد. ترجمه باید کار مترجم محقق باشد. گاهی، بخشهایی را که به نفع ما نیست، به جای حذف باید با پاسخ رسا، روشنگری کنیم. این یک کار علمی است که متاسفانه ما انجام نمیدهیم و به همین دلیل منابعی که الان چاپ میشوند برخی قابل استفاده نیستند و برخی تاثیر منفی میگذارند. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باید جلوی این ترجمهها را بگیرد و تا اصلاحات لازم بر روی آنها انجام نشود مجوز انتشار کتاب را صادر نکند.
من تا کنون نشنیدهام که بگویند وزارت ارشاد، یا مسئولان ممیزی، ترجمهای را بهدلیل عدم تطابق با متن اصلی رد کرده است. یا ترجمهای را بهدلیل اینکه همه حجم کتاب اصلی را در بر نمیگرفته و بخشهایی را بناحق حذف کرده، اجازه انتشار نداده است. در حالیکه عکس این موضوع رواج دارد و برخی مترجمان برای گریز از دردسرهای احتمالی، بخشهایی را به صلاحدید خودشان حک و اصلاح و یا کلا حذف میکنند. ما سنتهای متعالی در امر شرقشناسی نداریم. یکی از خیام خوب میگوید و دیگری بد میگوید. ما باید چارچوب داشته باشیم، مسالههایمان را مطرح کنیم و به آنها پاسخ دهیم تا برآیند آنها به ارتقاء ما کمک کند.
آیا این ضعفها و کمبودها به استادان این حوزه برمیگردد یا نهادها و مراکز دولتی؟
در این حوزه اساتید زحمتکش فراوانی داریم. تمام کسانیکه در ایران نیروی فکریشان در حدی بوده که در حوزههای زبان ادبیات و فرهنگ و تاریخ ایران وارد شوند، قطعا میتوانسته اند در علوم دیگر موفقیت داشته باشند. اکثریت قریب به اتفاق اساتیدی که میشناسم اینچنین هستند. تمام آنهایی که به نوعی این جنبههای فرهنگی را هدایت میکنند، انسانهایی فرهیخته و خادم و عاشق ایراناند. تمامی آثاری که در ایران بوجود میآیند بهترین منابع ایرانشناسی هستند، چون پدیده را در مهد آن مطالعه میکنند. صحبت ما درباره آشنایی با مبانی نظری دیدگاههایی است که بهوسیله مستشرقان ارائه شدهاند و بعضا با واقعیتهای ما منطبق نیستند و نیاز به اصلاح، یا ارائه پاسخهای بالغ و رسا دارند، پاسخهایی که با در نظر گرفتن معیارها اصول و هنجارهای رایج محافل علمی مربوطه وزین و قابل رقابت و قابل قبول بهحساب بیایند. مشکل ما این است که در این زمینه برنامهریزی دولتی نداریم.
نگاه دولتی بالغ به این مسایل نداریم. خودباوری این را نداریم که میتوانیم تاثیرگذار باشیم. کفایت به این کردیم که در منطقه حرف اول را میزنیم درحالیکه ما در جهان نیز حرف برای گفتن داریم. چرایی این موضوع را در اساتید نباید جستوجو کنیم. البته یک مقداری عادت به پختهخواری داریم، اما خوب این مساله ارتباط کمی با محققین و پژوهشگران ما دارد. مراکز برنامهسازی فرهنگی و پژوهشی دولتی ما بهطور گستردهای همانند دیگر پهنههای زندگی اجتماعی ما و کاملا در اسارت روابط قرار دارند. اما در پهنههای علمی، روابط فقط و فقط تخریب کننده هستند. شایسته سالاری در این مراکز موجودیتی حداقلی دارد، به همین دلیل هم در این مراکز برنامههای استراتژیک تدوین نمیشوند و در نتیجه، تقریبا میتوان گفت که مراکز پژوهشی جهان و دانشگاهها و مراکز فکری، ارزشی برای اکثر این نهاد ها قائل نمیشوند. در اکثریت قریب به اتفاق موارد، اگر اساتید ارزشمند مادر جهان خارج احترامی دارند، این تنها دستاورد تلاشهای شخصی شان است و نه احترامی که بهواسطه مشارکت یا رهبری یک پروژه بزرگ کشوری یا بینالمللی کسب کرده باشند.
به نظر شما تالیف و ترجمه کتابهای ایرانشناسی نسبت به 30 سال گذشته چه تغییری کرده است البته با در نظر گرفتن امکاناتی که امروزه وجود دارد و در گذشته در اختیار محققان نبود؟
پژوهشهایی در کشور انجام میشوند که ارزش ایرانشناسی هم دارند امروزه نمونههای زیادی از آن داریم. در این راستا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی کارهایی انجام داده است. مانند فرهنگی که شرقشناسان را معرفی میکند که البته نواقصی هم دارند. کارهای خیلی خوبی امروز درباره ایرانشناسان و ایرانشناسی در حال انجام است. دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، فرهنگستان ادب فارسی، دفتر پژوهشهای فرهنگی، دفتر پژوهشهای وزارت خارجه، کارهای بسیار جدی و وزینی در این حوزه انجام میدهند، اما این فعالیت ها اصلا در حد انتظارات و توقعاتی که داریم نیستند.
از جانب دیگر، متاسفانه در زمینههای ایرانشناسی در نقد نظریههای نادرست دیگران، یا تایید و ترویج مواضع صحیح و معتبرشان و تعامل یا تعارض با ایرانشناسی رایج در خارج، تقریبا فعالیتی نداریم. چند نکته ظریف در اینجا وجود دارد. روشنفکران و محققانی که داریم معروفیت جهانی پیدا نمیکنند و اگر هم شناخته شده باشند ارتباطاتشان بسیار محدود است. محدود کردن نخبگان، یا کسانی که میتوانند در ابعاد جهانی دیده شوند سیاستی توجیهناپذیر است. مراودات ما با جامعه بیرونی بسیار محدود است. ارتباط ارگانیگ، حتی با ایرانشناسان ایرانی مقیم خارج از کشور نداریم. کار از آنجایی لطمه میبیند که علوم هم سیاسی میشود. در دوران معاصر خیلی از کشورها برای محققان خود این امکان را فراهم کردهاند تا با ارتباطات بیرونیشان معروفیت جهانی کسب کنند اما پژوهشها و ارتباطات محققان ما به ارتباطات فرهنگی با دیگر کشورها و فرهنگها نمیرسد. اگر به این نقطه برسیم، در پژوهشهای ایرانشناسی میتوانیم دستاورد داشته باشیم. اینها اگر وجود داشته باشند، میتوانند زمینههای مساعدی نیز برای حل بسیاری مسایل سیاسی به وجود بیاورند و زمینه ساز تعاملات بین اقوام، ملل و دولتها باشند اما ما این درایت را متاسفانه، نداریم.
راهکارهای شما برای بهبود وضعیت تالیف و ترجمه آثار ایرانشناسی چیست؟
البته درباره مسائلی که جنبه استراتژیک ملی دارند، نباید و نمیشود همینطوری سرپایی و در طی مصاحبه یا صحبتهای دوستانه برنامه خواست و برنامه داد. ورود غربیان به ایران از شرلیها و پیش از آنها آغاز میشود. بعد فعالان دیگر میآیند و سفرنامهنویسان و محققان زبانشناس تاریخی تصبیقی و فعالان سیاسی و اقتصادی و... در مرحله نخست باید برنامهریزی و نیازها را اولویت سنجی کرد، حفرههای موجود را شناسایی و انگیزه ایجاد کرد، تا اینهمه چهرههای متخصص عاشق ایران وارد شوند و دست بهکار شوند. نیاز داریم به ایرانشناسی نگاه خوبی داشته باشیم. نیاز داریم گروههای زبان و ادبیات فارسی، تاریخ ایران و تاریخ فرهنگ ایران را به سمت دفاع از ارزشهای ایرانی هدایت کنیم. برای نقدهایی که مستشرقان و ایرانشناسان کردهاند پاسخ درخور پیدا کنیم.
ما امروز در ایرانشناسی باید همه پهنهها را به هم وصل کنیم و از هویت ملی ایران دفاع کنیم. چرا که ایرانشناسی یعنی شناخت هویت ملی ایرانی. دیگران و منتقدان دوست دارند این شناخت جور دیگری باشد و ما دوست داریم بهگونهای دیگر.بر خلاف حقایق تاریخی بر ضد ایران، فیلم سیصد میسازند. شناخت نهایی برآیند اطلاعاتی خواهد بود که ما میدهیم و آنها میدهند. شناخت کنونی فعلا آن چیزی است که آنها ارائه میدهند. ترجمه و تالیف آثار ایران شناسی باید اهداف متنوع بلند مدت را دنبال کند.
بیشتر پژوهشگران ایرانشناسی بر این باورند که بنیاد ایرانشناسی ردیف بودجه 9 میلیاردی در سال 98 داشته است اما آنچنان که باید متولی آثار ایرانشناسی نیست. چرا سازمانی که نام ایرانشناسی را بر خود دارد تنها نام ایرانشناسی را یدک میکشد و خروجی قابل توجهی در این سالها ارائه نداده است؟
البته عرض کردم در کشور ما روابط از ضوابط سواری میگیرند. اکثر این نهادهایی که میفرمایید مکانهایی برای گذراندن دوران بازنشستگی، برای عزیزانی است که ایرانشناسی را البته دوست دارند، اما متاسفانه علمش را ندارند. روسایی که جای خودشان محکم است، گاهی معاونان قَدَری میگیرند و کارها انتظام نسبی مییابند. اما عزیزانی هم هستند که جایگاهشان استحکام چندانی ندارد، اینان حتی معاونان بدرد بخور هم ندارند. خوب بودجه که به تنهایی کار نمیکند، بودجه برای اجرای برنامه است.
برنامههای ایرانشناسی را باید در کجا جستجو کرد؟
بنده نشنیدهام که نهادی وزین در ایران، برنامههای علمی-پژوهشی ارزشمندی بهصورت گنکرههای با چرخه دو، یا سه، یا پنجساله داشته باشد برای؛ زبان فارسی، فرهنگ شفاهی ایرانی، جامعهشناسی تاریخی ایران، تاریخ زبان فارسی، تاریخ ایران، مناطق ایران، خلیج فارس، خوانشهای شاهنامهای، مولاناشناسی، مطالعات سعدیشناسی، حافظشناسی و غیره و غیره و غیره.
چند سال قبل شنیدم این عزیزان در یکی از جمهوریهای همسایه سفارش دعوت کنگره ایرانشناسی دادهاند. تعجب کردم. از کسی پرسیدم مگر خودشان به چه کاری مشغولند که وظیفه اولشان را به دیگران محول میکنند. مخاطب من تعجبش از من هم بیشتر بود. به هر حال، در علم هم شایستهسالاری اهمیت ویژه دارد. بالاخره بخش بزرگی از این خیل عظیم مهاجران دانشگاهی که رفتهاند یا میروند، کسانی هستند که بهوسیله همین مراکز علمی باید جذب و فعال شوند، تا بدنبال ارضاء حس مفید بودن و ثمر دادن اقیانوسها را زیرپا نگذارند.
بحثی که همیشه پیرامون ماهیت عملکرد شرقشناسان در ایران بوده این است که آنها اهداف استعماری دولتهای خود را دنبال میکردند، تا چه حد با این نظر موافقید؟ ماهیت عملکرد این پژوهشگران را چگونه ارزیابی میکنید؟
شاید یکی از عجیبترین توقعاتی که میشود داشت همین است که افرادی از آن سر دنیا بیایند همینطوری، بدون منفعتطلبی یا بدون اهداف ثانویه، عمرشان را صرف شناختن و شناساندن کشوری بکنند که زادگاه و کشور خودشان نیست. بهنظر من طبیعی است که چنین روالی وجود داشته باشد. اما گروه بزرگی از این افراد پس از آشنایی با محیط ایرانی و فرهنگ ایرانی و جامعهشناسی ایرانی و روانشناسی انسان ایرانی خواه ناخواه عرق و دلبستگی عاطفی پیدا میکنند. اگر درباره اهداف استعماری اینها سند و مدرک نداریم یا کم داریم، درباره دلباختگیشان به ادب و فرهنگ ایران، تا دلتان بخواهد مستندات غیر قابل انکار هست. من فکر میکنم که این جنبه از فعالیت این چهرهها، ارزش بسزایی دارد و ما بهعنوان فرزندان یک ملت کهنسال قطعا باید راههای تفکیک این عملکردها را بیابیم، ضمن پیشگیری از زیانهای احتمالی، از آنان برای تبلیغ فرهنگ ملی ایرانی در جهان، بیشترین بهرهها را ببریم.
اکثریت بزرگی از افرادی که موضوعی را آگاهانه مطالعه میکنند، نسبت به آن علاقه پیدا میکنند. این یعنی اکثریت قریب به اتفاق افرادی که شرقشناس میشوند و ایرانشناس میشوند و ایران را از نزدیک مطالعه میکنند، فرهنگ آنرا، ادب، تاریخ و... نسبت به ایران تعلق خاطر پیدا میکنند. این اشتباه است که ما همه اینها را با یک چوب میرانیم و به همه این افراد بهعنوان عوامل صرفا اطلاعاتی نگاه میکنیم. اینها امکان دارد به عنوان فرزندان ملت خود تعهداتی داشته باشند، اما از نظر حرفهای تجلی کارشان شناختن و شناساندن ایران میشود، چرا نباید بر این جنبه عملی تاثیر گذاشت و از این جنبه عملی برای منافع ملی ایران سود برد. اینها شاید با انگیزههای دیگری به میدان آمده باشند اما بهعنوان افرادی که با فرهنگ ایران آشنا میشوند، دلبستگان و مدافعان فرهنگ ایرانی میشوند.
به همه این افراد نباید به یک چشم نگاه کرد. آثار این افراد نشاندهنده برخورد و اهدافشان است. این آثار فرهنگ و آداب و رسوم ایران را معرفی میکند. وقتی محققان میخواهند کشوری را بشناسند، بخشهای حکومتی و سیاسی در مراحل بعدی قرار میگیرند، مهمتر از آن تمامیت فرهنگی یک ملت است. مخصوصا در شرایطی که با جهان پیرامونی و بیرونی داریم و تعارضی به ما تحمیل شده، بهترین دفاع ارایه فرهنگ ما به دنیای بیرون است، که متاسفانه این کار را نکردهایم و این یکی از بزرگترین کمبودهای ما است. ما فرهنگ ایران را به دنیا معرفی نکردهایم. استادان دانشگاهی را که به ایران علاقه دارند به کشورمان دعوت نکردهایم تا هربار نکته جدیدی از ایران درک کنند یا اساتید ایرانی را به کشورهای دیگر گسیل نکردهایم تا به آنها از ایران و فرهنگ پربار آن بگویند.
آیا دولتهای ما در حوزه فعالیتهای ایرانشناسی عملکرد درستی داشتهاند؟
متاسفانه نگاهی که به مستشرقان داریم، نگاه تک بعدی و کم ثمر است. ما باید پژوهشگران و دانشجویانی را در این زمینه تربیت کنیم که بتوانند دربرابر هر نوع وسوسههای تبلیغاتی مقاومت کنند. بیش از نود درصد کارهایی که مستشرقان انجام دادهاند، فعالیتهای پژوهشی و ایرانشناسی و به نفع ما است. این آثار به ما کمک میکنند تا خودمان را بهتر بشناسیم و بشناسانیم. برای شناخت ارزشهایی که داریم به ما راهکار و اسلوب و چهارچوب میدهند. البته یک عدهای نیز در میان اینها سودجو بوده اند و یا هستند و منافع سیاسی بلندمدت را دنبال کردهاند یا میکنند. با آثار این ایرانشناسان هم باید آگاهانه برخورد کنیم. صرف اینکه خطراتی وجود دارد نباید از فعالیت دست برداشت.
نظر شما