رمان «پل دختران یعقوب» نوشته حسن حمید با ترجمه اصغر علیکرمی روانه بازار شد.
حسن حمید نویسنده فلسطینی در مقدمهای که به مناسبت انتشار کتاباش به زبان فارسی نوشته است میگوید: «با آنکه چیزی از این زبانها نمیدانستم ولی ترجمه رمانم به هر زبانی، باعث خوشحالی من است؛ چراکه میدانم صدای سرزمینم به خوانندگانی میرسد که این زبانها را میدانند و تصویر سرزمین من به صاحبان این زبانها خواهد رسید. اکنون که خبر ترجمه این رمان به زبان فارسی را دریافت کرده و از صمیم قلب خوشحالم و در پوست خود نمیگنجم زیرا رمانم به زبانی ترجمه میشود که روح سرشار از رضایت و مهربانی ایرانیان آن را در بر گرفته است.»
حسن حمید همچنین تاکید میکند: «من مطمئن بودم که چشمان بینای ایرانیان روزی رمان «پل یعقوب» را دیده و آن را به فارسی ترجمه میکند.»
اصغر علی کرمی مترجم این رمان نیز در توضیح کوتاهی که درباره ترجمه این کتاب نوشته است، میگوید: «سالها پیش که حتی وارد دانشگاه نشده بودم و یک کلمه هم عربی بلد نبودم نویسنده این رمان را که توسط استاد موسی بیدج به تهران دعوت شده بود در یک نشست فرهنگی دیدم و همانجا از او شنیدم که جای تعجب دارد که نویسندگان فارسی و عربی همدیگر را نمیشناسند. این جمله او بسیار نظرم را جلب کرد و تا همیشه خاطره خوبی از او به همراه من بود تا اینکه به طور اتفاقی یکی از دوستانم نسخه عربی رمان «پل دختران یعقوب» را از نمایشگاه کتاب تهران برای هدیه تولدم خرید و پس از آن که نیمی از کتاب را خوانده بودم متن یادم نبود که نویسندهاش را سالها قبل در تهران دیدهام، وقتی به این چیزها فکر میکنم مطمئن میشوم که باید یک روز این رمان بی نظیر را ترجمه کرده و به دوستداران ادبیات داستانی در سرزمینم تقدیم میکردم.»
رمان «پل دختران یعقوب» سال ۱۳۹۹ جایزه نجیب محفوظ را دریافت کرده و رمانی بسیار خواندنی است که ماجرای سفر جهانگردی به نام یعقوب به همراه دخترانش به روستایی در نزدیکی رود اردن را روایت میکند و اتفاقات عجیب و غریبی را که برای او رخ داده است، شرح میدهد.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «سکوتی هولناک بر سر یعقوب و دخترانش سایه انداخت. با ترس و لرز به هم نگاه میکردند آنگاه دختر بزرگتر پیش آمد و پرسید: آیا گوسفندی خواهی خرید پدر؟
با تکان سر به او فهماند که نه. پس دختر دیگر پیش دستی کرد و گفت: گاو؟
پاسخ همچنان منفی بود. دختر کوچک با آشفتگی پرسید: حتما گوساله.
دستش را به نشان نه تکان داد. دختربزرگ بار دیگر زبان آمد و پرسید: خودت رو میکشی پدر جان؟
همانطور که چشمهایش را به زمین دوخته بود و بدون آنکه سر بلند کند گفت: قربانی میکنم.
دختر بزرگتر خود را به پدر چسباند و با حالتی که نشان از آشوب درونیاش داشت پرسید: چه چیز را پدر؟
و یعقوب بدون آنکه پلک بزند گفت: یکی از شما را.»
رمان «پل دختران یعقوب» نوشته حسن حمید با ترجمه اصغر علی کرمی در ۲۲۲ صفحه و بهبهای ۳۹ هزار تومان از سوی نشر ایهام روانه بازار نشر شده است.
نظر شما