رمان باغ تلو اثر مجید قیصری اکنون پس از سالها دوباره منتشر شده و به همین مناسبت حسین مسعودی آشتیانی مترجم و منتقد یادداشتی درباره آن نوشته و در اختیار ایبنا قرار داده است.
آنچه خواندید ماجرای سه خطی باغ تلو است. اما داستان به این چند کلمه محدود نیست. باغ تلو نقدی است بغضآلود به جنگ، نقدی که این بار به مسئله اثرات این پدیده منحوس بشری بر زندگی زنان و دختران جوانی میپردازد که زیر گامهای سنگین دشمن و بعد دوستان و خانواده خود پایمال میشوند و جرات دم بر آوردن هم ندارند.
دخترانی که چون اسیر دست دشمن بودهاند، پس باید انگ دست درازی و تجاوز را هم بر دوش کشند و در جامعهای سنتگرا و شایعهپرداز که با نگاه پر قضاوتش آنها را آماج حدس و گمان و تهمت میکند، زندگی گوشهگیرانهای داشته باشند. به کنج خانه بسنده کنند و در تبعیدی ناخواسته ولی خودساخته سر کنند.
مجید قیصری این بار سراغ موضوعی رفته است که انگار سالها دغدغهاش بوده است. مسئلهای که بیهیچ تعارفی در دل و ذهن ما هم در مورد اسیران زن جنگ تحمیلی گذشته است و هیچکدام توان و جرات به کلام آوردن آن را هم نداشتهایم. قیصری قلم به دست گرفته است و از منظری جسورانه با رمانی کوتاه وارد وادی جسورانهای شده است. او به روایت جوانکی سادهلوح و طبق نشانههای داستان کمی سبک سر، با نگاهی مردانه به مسئلهای زنانه پرداخته است. راویای که تمثیلی است کامل از قشری خاص از جامعه. همان کسانی که در قالب و هنجارهایی رشد و تربیت یافتهاند که از الگوهای ذهنی پیشساخته هیچ راه گریزی ندارند و عقاید و باورهای دیگران را در عمق جان و پوست و خون خود وجدان میکنند.
باغ تلو، پر از شخصیتهای مرد و زنی است که در نگاه اول کلیشهای بیش نیستند ولی وقتی هسته اصلی ماجرا به آنها پیوند میخورد، بدل به عروسکهایی میشوند که با بندهای کوتاه و بلند فشارهای اجتماعی تکان میخورند و عکسالعمل نشان میدهند. از جلال راوی داستان یا همان برادر مرضیه بگیرید تا بت اعظم(پدر مرضیه) و مادر زجر کشیده خانواده. آنها که مرضیه را در چنگال خود آنقدر فشار میدهند تا فرو بریزد و از شخصیتی فعال و اثرگذار بدل به روحی سرگردان در باغ تلو شود. آدمهایی بسیار آشنا که هریک به آنچه میبینند و میشنوند و حس میکنند عکسالعمل خاص خود را دارند. ولی همین عکسالعملهای ویژه همگی منجر به نتیجهای مشترک میشود: انزوای اجتماعی.
باغ تلو یک بار در سال 1385 از سوی نشر علمی منتشر شد و بعد از آن دیگر امکان تجدیدچاپ را پیدا نکرد. حالا پس از گذر چهارده سال با ویرایشی جدید توسط کتاب کوچه منتشر شده است و تاکنون مورد توجه بسیاری از منتقدین و خوانندگان جدی ادبیات ایرانی قرار گرفته است.
خوانندگانی که پیشتر از ادبیات جنگ فراری بودهاند این بار با نظرگاهی جدید وارد موضوعی ملتهب میشوند که شاید دغدغه پنهان تکتک آنها بوده است. باغ تلو رمانی است که هنوز هم سرشار از ناگفتههایی است که در بند خودسانسوری مالوف جامعه خفه شدهاند. قیصری در جایی گفته است: «من در «باغ تلو» خیلی شفاف حرف زدم اما خیلی حرفها را هم نزدم که هنوز هم نمیتوانم بزنم.»
بنجامین فرانکلین جملهای دارد که باید آن را در سردر هر کشور و شهر جنگ زدهای آویخت: «بهای جنگها در زمان جنگ پرداخت نمیشود، بلکه صورت حساب آن بعدا صادر میشود.» باغ تلو داستان یک برگ از این صورت حسابهاست.
نظر شما