یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۹ - ۰۸:۰۰
فرهنگِ غنی، در زبان عامیانه

«زبان مردم» را پاس بداریم، که ریشه چندین هزار ساله دارد.

 خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)‌؛ نصرالله حدادی ـ دوستی برایم معنای چند کلمه عامیانه را با شأن نزول و ریشه‌یابی آن می‌فرستد و می‌پرسد، آیا واژه «فَکَسَنی» واقعاً روسی است و شِر و وِر، واقعاً‌ از زبان فرانسه، به ایران آمده و «هشلهف» از Ishallhave انگلیسی‌ها گرفته شده و آیا در گذشته و در زمان حضور قزاق‌های روسی در تهران، به آدم‌های ناراحت و ناهموار «نُخال» می‌گفتند و کم‌کم آن را به «نخاله» تبدیل کردیم و «آکبند» به معنای دست نخورده، از UK BAND، که انگلیسی‌ها بر روی کالاهای خود می‌نوشتند، به معنای «بسته‌بندی شده در انگلستان» گرفته شده است؟ جوابم، آری و نه است و می‌گویم: من هم بعضاً شنیده‌ام که مثلاً واژه «پول» از سرزمین یونان و با ریشه «اوبولوس» به معنای کاغذی که ارزش و بها دارد، آمده، همان‌گونه که کلمه روسی، فرانسوی اسکناس آمده و باز به همان معناست، و بعید نیست این کلمه‌ها، از مواردی که گفتی، نشأت گرفته باشد، اما یقین دارم که در زبان ما، تغییر شکل داده و معنا و مفهوم دیگری نیز می‌تواند بعضاً یافته باشد.
 
به محض این که پاسخش را می‌دهم، می‌گوید: به دیدنت می‌آیم و این روزها گیر «آدم‌ هفت خطی افتاده‌ام» که تا «بوق سگ» از ما کار می‌کشد و کرونا را بهانه کرده و حاضر نیست حق و حقوق ما را بپردازد، و متعاقب آن می‌پرسد: اینا که گفتم، یعنی چه؟ خنده‌ام می‌گیرد و می‌گویم: خودت می‌گویی و خودت هم به دنبال شأن و نزول و معنای آن می‌گردی؟ می‌گوید: می‌دانم، سرت برای این جور کارها درد می‌کند، راستی بگو، یعنی چه؟
 
چه می‌توانم به او بگویم و می‌گویم «قدری منشوری» است و نمی‌توانم به تمام و کمال توضیح دهم و اصرار می‌کند و می‌گویم: اون خیلی قدیم‌ها، جام‌های شراب در دربار شاهان دارای هفت خط: مزور، فرودینه، اشک، ارزق، بصره، بغداد و جور بود و هرکس می‌توانست تا خط هفتم، یعنی جور، میل بفرماید، به او می‌گفتند: هفت خط، و در دوران قاجار، ساعت خاصی را برای بستن بازار در نظر داشتند و گماشتگان داروغه در بازار، سه بار بوق خود را به صدا درمی‌آوردند، البته ـ با فاصله هرچند دقیقه ـ که باید دکاکین خود را ببندند و با چهارمین بوق، سگ‌های محافظ را در بازار رها می‌کردند و کسبه، به بوق چهارم، بوق سگ می‌گفتند و حالا که شیرفهم شدی، دست از سر کچلم بردار، که خیلی کار دارم. می‌گوید: نشد، یعنی چه دست از سرکچلم بردار؟ می‌گویم: یک «ف» گفتیم و تا فرحزاد رفتی، بگذار تا وقتی دگر، و از آن روز به بعد، هرکجا اصطلاح، کنایه، ضرب‌المثل و یا استعاره‌ای به گوشش می‌خورد، بلافاصله از طریق «واتساپ» برایم ارسال می‌کند و می‌گوید: یعنی چه؟ و آخرین آن‌ها «کاسه و کوزه، بر سر کسی شکستن است» که وقتی به صورت کامل به او توضیح می‌دهم، می‌گوید: چقدر زبان مردم کوچه و بازار، بسیط و دارای عمق بود و چقدر کار و بار و امور زندگی مردم «زایش زبانی» داشت و چرا در روزگار ما چنین نیست؟ تنها می‌توانم جواب بدهم: امان از این همه وسایل ارتباط جمعی، که باعث نزول زبان و بی‌سرو ته شدن، آن شده‌اند و روز به روز، دریغ از دیروز شده‌ایم و زبان عامه مردم، روز به روز «نروک‌تر» و عقیم‌تر شده است و دیگر خبری از به کارگیری این همه اصطلاحات زیبا در زبان عامه مردم نیستیم و زبان مردم ما از شیرینی و عمق سال‌هاست که فاصله گرفته است.
 
طی سال‌های گذشته، کم نبوده و نیستند کتاب‌هایی که در زمینه فرهنگ و زبان عامه به چاپ رسیده‌اند و مجموعه خواندنی «کتاب کوچه» مرحوم احمد شاملو، بعد از درگذشت وی، مجلدات دو سه گانه‌ای را به خود دیده و نمی‌دانم، این مجموعه بی‌نظیر، چه زمانی به تمام و کمال به چاپ خواهد رسید. مرحوم سیدمحمدعلی جمال‌زاده، از پیشروان ثبت و ضبط در «فرهنگ عامیانه مردم» بود و صادق هدایت در نیرنگستان و اوسانه، برخی از این اصطلاحات را ثبت و ضبط کرده و جعفر شهری در «قند و نمک» بعضی از اصطلاحات مردم تهران را از خود به یادگار گذاشته است. زنده‌یاد استاد ابوالحسن نجفی در «فرهنگ فارسی عامیانه»، دو جلد، انتشارات نیلوفر، 1524 صفحه وزیری، چاپ اول، زمستان 1378، تهران، آنچه را که برگرفته از ده‌ها کتاب است را جمع‌آوری، و از خود به یادگار گذارده، و چنانچه رویکرد آن مرحوم، سمت و سوی عمومی‌تر یافته بود و ثبت و ضبط گویش مردم کوچه و بازار به آن اضافه می‌شد، به یقین به سه چهار برابر این حجم از صفحات می‌رسید و استاد نجفی به همین مقدار بسنده کرده است.
 
استاد، دکتر حسن انوری، در «فرهنگ کتابات سخن»، 1783 صفحه، رقعی، دو جلد، انتشارات سخن، چاپ اول، 1383، تهران آورده است: ده‌ها هزار اصطلاح، ضرب‌المثل، استعاره و کنابه را از میان انبوهی از کتاب‌های گوناگون، بیرون کشیده ‌و در برابر ما نهاده است:
درد چهار خشت: درد پیوسته، شدید و پایانی زایمان که پس از آن کودک متولد می‌شود (ص 575)
دُم کسی را در بشقاب با طبق گذاشتن: بیش از حد به او احترام گذاشتن و ستایش مبالغه‌آمیز. (ص 714)
عراده کسی به غلطک افتادن: بهبود یافتن اوضاع زندگی او. رونق پیدا کردن کار او، سر و سامانی گرفتن. (ص 1098)
و موارد عدیده‌ای از این دست که امروز در زبان و ادبیات ما، کمتر ـ و به جرأت بگویم به صورت کاملاً نادر ـ به کار گرفته می‌شود. گاهی برخی از اصطلاحات مخصوص، قشر خاصی از جامعه هستند، مثلاً:
مدرسی، یحیی؛ سامعی، حسین؛ صفوی مبرهن، زهرا؛ اصطلاحات دوره قاجار (قشون و نظمیه) 653 صفحه وزیری، دفتر پژوهش‌های فرهنگی، چاپ اول 1380، تهران. را از میان صدها کتاب و سفرنامه و خاطرات ـ که بعضا بسیاری از آن‌ها کاملاً منقرض شده‌اند ـ بیرون کشیده و این کار سترگ باعث می‌شود، تا ما فراموش نکنیم: چادرپوش قلندری، چه بود چادر حمام، به چه کاری می‌آمد؟ چهار آینه یعنی چه؟ سورچی به چه کسی می‌گفتند، و سیور سات خانه، چگونه جایی بوده است.
 
دکتر حسن انوری، به «فرهنگ کتابات سخن» بسنده نکرده، و «فرهنگ امثال سخن» را در دو مجلد، رقعی و در 1500 صفحه، چاپ اول، زمستان 1384، تدوین کرده و به این مجموعه ارزنده افزوده است. در این کتاب، با ضرب‌المثل‌هایی آشنا می‌شویم که مصداق عینی حال و احوال روزگار ماست! قرض‌دار روزگارم، خاطرم زان شاد نیست چون حساب از وام هستی پس دهم، خندان شوم، و در صفحه‌ای دیگر، می‌خوانیم: می‌خواهم بادمجان سرخ کنم، می‌ترسم که حاجی نخورد، خورشت قرمه‌سبزی را هم گلین باجی نمی‌خورد، که کنایه از ایرادگیری افراد خانواده، از غذایی است که بانوی خانه پخته است. و اما؛ یک کتاب عجیب، با صدها اصطلاح عامیانه، با نامی عجیب‌تر: هدایت، حسن؛ وقایع‌نگاری یک لاتِ چاقوکش، نشر گستره، 271 صفحه رقعی، چاپ اول، 1399، تهران. که خاطرات ثبت و ضبط شده یکی از الوات، اراذل و اوباش دهه بیست و سی شمسی و حامل و حاوی صدها اصطلاح این قشر از جامعه، با زبان و فرهنگ خاص‌ خود. او یکی از عوامل دربار و تیمور بختیار، برای برهم زدن تجمعات خیابانی طرفداران مصدق و توده‌ای‌هاست و در روایتی بسیار جالب، ماجرای گیرافتادن در یکی از این درگیری‌ها را این‌گونه بازگو می‌کند: «... دو نفر ناکس همچنان به دنبالم بودند، هوای گرم و درد مشت‌هایی که خورده بودم زور دویدن را از من گرفته بود. یک لحظه که به پشت سرم نگاه کردم دیدم که میدان کاملاً به هم ریخته است. وسط خیابان بعدی گیرم انداختند. دو نفری با مشت و لگد به جانم افتادند. انگاری می‌خواستند تمام دق و دلی جمعیت را سر من دربیاورند. آن‌قدر بی‌رمق شده بودم که حال هیچ غلطی را نداشتم. در لحظاتی که دیگر اشهدم را می‌خواندم، یک اتول شهربانی مثل جن ظاهر شد. سروان [نفوذی] توده‌ای و دو آجان پریدند پایین و مرا از دست آن دو نفر نجات دادند. دو نفری که کتکم می‌زدند، با حرارت قضیه چاقو زدن من را برای سروان تعریف می‌کردند. سروان به آن‌ها گفت: مرا به شهربانی می‌برد تا قضیه را بفهمد. بعد دست به سرشان کرد و به آجان‌ها اشاره کرد مرا بلند کرد. در حالت نیمه بیهوشی بودم که من را در داخل اتول شهربانی بردند. درِ اتول که بسته شد، دیگر چیز نفهمیدم و مثل تاپاله ولو شدم روی صندلی، شاید هم چون خیالم راحت شده بود، آخرین زور و رمقم هم رفت پی کارش. وقتی به هوش آمدم در اتاق جناب سروان بودم. سروکله‌ام را باندپیچی کرده بودند. با زور چشمانم باز شد. سرم شد قد گنبد مسجد شاه، جای زخم‌ها زُق زُق می‌کرد. هیچ کس در اتاق نبود. به زحمت نشستم. حالم طوری بود که انگار لای نمد پیچیده شده و با تُخماق صد ضربه زده باشند. لِه و په شده بودم. اگر می‌دانستم که قرار است این بلا سرم بیاید، اصلا از تهران راه نمی‌‌افتادم. در همین حال و روز بودم که در اتاق باز شد و سروان آمد تو، حالتش طوری بود که انگار با دمبش گردو می‌شکند...» (ص 114 ـ 113)
 
با حسن هدایت، که می‌دانم مجموعه تلویزیونی «کارآگاه علوی» را نوشته، تماس می‌گیرم و از صحت و سقم مطالب کتابش می‌پرسم. می‌گوید این قشر از جامعه، کاملاً از بین رفته‌اند و همراه با آن‌ها، فرهنگ و زبان آن‌ها نیز از بین خواهند رفت و با آن که تمام سعی‌ام را کرده‌ام که روایت صادقی، از «هاشم آب سرداری» که یک «لات چاقوکش» و اجیرشده دربار و تیمور بختیار بود، به دست دهم و سال‌ها، این کتاب در ارشاد مانده بود و بالاخره اجازه دادند و بخشی از تاریخ ماست که افراد فرودست، نقش مهمی را در آن ایفا کرده، تا بدان حد که مصدق را سرنگون ساختند.
 
«فرهنگ عامه» هر کلمه‌ای که به فرهنگستان مردم عرضه می‌دارد، حتماً دارای ریشه و نشانه و علت رواج آن را در پی دارد. مثل روزگار ما نیست که در فضای مجازی، این همه کلمات بی‌سرو ته و بی‌هویت را وارد زبان روزمره و محاوره عامیانه کرده و آفت ‌زبان ما شده است. بر تمامی وسایل ارتباط جمعی فرض است که با استفاده از این فرهنگ غنی، اجازه ندهند، این زبان بی‌هویت جا باز کرده و باعث ویرانی زبان شیرینی عامیانه ما ‌شود. به کتاب‌هایی که معرفی و اشاره کردم، مراجعه کنید، تا بیش از پیش دریابید، فرهنگ عامه، چه دنیای بسیط، عمیق، شیرین و پرکششی دارد. و در پایان، بد نیست یاد‌آوری کنم: شکرالهی، رضا؛ «مزخرفات فارسی»، 135 صفحه رقعی، انتشارات ققنوس، چاپ سوم، 1397، تهران. می‌توانید با کلی اصطلاح آشنا شوید. قلم شیرین و شیوای شکراللهی به ما می‌گوید معلق بازی پیش غازی صحیح است، یا قاضی، و راجع به بحث شیرین «پنبه‌زنی» پهلوان پنبه توضیح می‌دهد، از کجا این اصطلاحات وارد زبان ما شده‌اند.
 
«زبان مردم» را پاس بداریم، که ریشه چندین هزار ساله دارد.
 

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • سادات ۰۱:۳۳ - ۱۳۹۹/۰۶/۰۳
    هوالحق شکرشکن شوند همه طوطیان هند زین قندپارسی که به بنگاله میرود قطارکلمات در لحن اصیل سخن پارسی گهی تند و گهی اهسته زمانی پیوسته و منفصل بسان محمل شتران صحرایی خرامان خرامان پیش میرود وگوش شنودگان خودرانوازش میدهد یعنی این زبان بانگ جرس دارد دلنگ دلنگ ددلنگ دلنگ البته شاید بسیاری درنیابندکه من چه میگویم زیرا نه امروز محملی است ونه قافله شتر و بانگ جرس البته هنوز هم در گوشه و کنار این سرزمین پرصحرا میتوان بانگ جرسی شنید اماچون آب درصحرانایاب است یکی از عواملی که باعث عدم یک نواختی لحن سخن پارسی میشود لحن مردمان کوچه و بازار است ودر اصطلاح کوچه بازاری والا آنانکه محیط فضل و آداب هستند همه به یک لحن سخن میگویندوبه اصطلاح لفظ قلم باشند آنچه باعث تفاوت در زبان میشود تلفظ گوناگون مردم از کلمات یک نواخت لفظ به قلمهاست متاسفانه امروزه اکثرمردم سعی دارند که لفظ قلم و یکنواخت صحبت کنند و به اصطلاح لهجه جعلی تهرانی یا همان معیار دیگر محمل سخن فارسی بروی دوش مردم کوچه و بازار با قد وبالای مختلف نمی گردد بلکه سوار بر ماشین رسانه ملی(تلوزیون-رادیو)شده است و یک نواخت حرکت میکند دررسانه وشبکه های محلی گویندگان دراکثرمواقع به فارسی معیار سخن میگویند و اگرآرم آن شبکه نبود توگویی که شبکه جام جم تهران است لر و ترک و عرب و کرد و.........چنان فارسی معیار سخن گفته که گوی سبقت را از مردمان پایتخت نشین برده اندوصد افسوس که این خطا و گناه تماما بر گردن این رسانه های ملی و آموزش و پروش و دانشگاه ماست دگر نتوان گفت که شکر شکن شوند همه طوطیان هند بلکه باید گفت:شکرخوران شوند همه طوطیان هند زبان پارسی امروزی خوشبختانه هنوز کمی شیرینی وشکر دارد فقط شکرداردلیکن شکر شکن نیست همین است که در جامعه گوش دادن به سخن کم شده است زیرا که کلام یک نواخت گوش را بیازارد یا علی مدد

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها