پارادایم فرزیستی دو مولفه بنیادی دارد: 1- انسان را در جامعیت وجودیاش یعنی سهگانه بدن، ذهن و روح باید درنظر گرفت 2- اینکه برای این سهگانه باید پیوسته برنامه و فعالیت داشت تا سلامتی و پویایی و رشد حاصل شود و انسان مدام در مسیر کمال گام بردارد. بهعبارت دیگر، فرزیستی پاسخ و راهحلی به بحران روحی انسان در یک نظام اجتماعی مدرن است؛ یک سبک زندگی جدید و یا الگویی برای پر کردن خلأها و خستگیهای انسان امروز با هدف تقویت بدن، ذهن و روح. اما آیا فرزیستی سبکی از زندگی است که جهان سرمایهداری برای افزایش تولید، کاهش مشکلات کارکنان و استثمار بیشتر انسانها ارائه میکند؟ این یک تردید جدی است، بهویژه وقتی میبینیم که از نگاه سرمایهداری، ذهن و بدن میتواند بهعنوان منابع اقتصادی ارزیابی شود. بههرحال، فرزیستی نیز میتواند آفتها و آسیبهای خودش را داشته باشد.
توجه افراطی به بدن، غذاگرایی محض و تبدیل شدن تغذیه به یک ایدئولوژی، آراستن وسواسگونه بدن و فروغلتیدن در دامهای مصرف از سویی و آماده و شاداب نگاه داشتن ذهن و بدن تا صرفا برای اداره و کارخانه و شرکت، مولدتر و پُربازدهتر باشیم، تنها نیمی از شعار «عقل سالم در بدن سالم» را تحقق میبخشد. کتاب «سندرم فرزیستی» به همین موضوع یعنی آسیبشناسی این مفهوم میپردازد.
بهبود فرزیستی ما
«بدن ما مشخص میکند که ما کجا زندگی میکنیم، با چه کسی وقت میگذرانیم، چگونه ورزش میکنیم و کجا به تعطیلات میرویم. بخشی از این وسواس جسمانی، شیفتگی عمیق ما است به آنچه در دهان خود میگذاریم. در واقع، غذا خوردن به یک فعالیت پارانوئیدی تبدیل شده که فقط برای ایجاد خوشیهای لحظهای از طریق ذائقه درنظر گرفته نشده است. این هویت شما را به آزمون میگذارد. درست غذا خوردن راهی برای ابداع یک زندگی شاد و موفق، عاری از استرس و ناامیدی است. درست غذا خوردن یک دستاورد است که مهارتهای زندگی برتر شما را نشان میدهد. با رشد اهمیت فرهنگی این فعالیت، بازار مشاورههای متخصصان رونق گرفته است. با سبکی که سفسطههای عصر جدید به همراه اکتشافات علمی فضاسازی میکنند، متخصصان رژیم غذایی و سرآشپزهای مشهور به جایگاهی شبیه کشیشها ارتقا یافتهاند.
وقتی نتوانیم برای زندگی خود معنایی پیدا کنیم، یک تجربه نادر آشپزی به یک منزلت تبدیل میشود. یکی از منتقدین رستوران در روزنامه نیویورک تایمز، اخیرا کتابی را منتشر کرده است که شرح میدهد چگونه وعدههای غذایی تهیه شده توسط هشت سرآشپز زن، زندگی او را نجات داد. چنین توجه شدید افراطی که به رژیمهای غذایی و شیرینیها مبذول میشود، به ما یادآوری میکند که غذا خوردن معنایی جدید به خود گرفته است. به قول پاسکال بروکنر: «میز غذاخوری دیگر محراب دلخوشیهای پرطراوت، محلی برای اشتراک یک وعده غذایی و گفتوگویی دستهجمعی نیست. بلکه تبدیل شده است به پیشخوان داروخانه، جایی که چشمی به چربیها و کالریهای خود داریم و آگاهانه غذایی میخوریم که به شکل دارو تقلیل مییابد. تمام خوشیهایی که قبلا در آنها شرکت میکردیم، اکنون خوشیهایی با یک هدف نهایی هستند: بهبود فرزیستی ما.»
فرار از افراطهای دنیای مدرن
«رژیمهای غذایی نوعا نوید فرار از افراطهای دنیای مدرن و بازگشت به زندگی اصیلتر را میدهند. اما مسیری که فرد دارای رژیم برای انجام این فرار باید طی کند با شیوههای مدرن کنترل و تنظیم ابزاری مشخص شده است. اکثر رژیمهای غذایی جداول دقیق و بسیار تنظیمشدهای را ارائه میدهند که تجویز میکنند چه چیزی و چه زمانی باید بخورید. آنها همچنین مسیر مشخصی را نشان میدهند که چه موقع چه غذاهایی باید مصرف شود.
رژیمهای غذایی معاصر به انواع مشابهی از تنظیمات در جزییات و نظارت بر خود نیاز دارند، مانند شمارش کالری، نظارت دقیق وعدههای غذایی، اطلاع مستمر شاخص توده بدنتان، حضور منظم در جلسات اعتراف با دیگر افراد دارای رژیم، بهکارگیری مربیان رژیم غذایی، الزام به توزین منظم خود، ورود به وبسایتهای رژیم غذایی، خواندن کتابهای مربوط به رژیم گرفتن، داشتن ثبت رژیم غذایی و ضبط میزان مصرف روزانه رژیم غذایی خود روی یک برنامه مبتنی بر رایانه. به گفته یکی از منتقدان فمنیست رژیمهای غذایی: از آنجا که نیاز بکر ارگانیسم به غذا قابلانکار نیست، بدن به یک دشمن تبدیل میشود، بیگانهای که میل به خنثی کردن پروژه انضباطی دارد.»
نخستین چاپ کتاب «سندرم فَرزیستی» با ترجمه بهروز گرانپایه در 244 صفحه با شمارگان یکهزار نسخه به بهای 49 هزار تومان از سوی انتشارات سرو سیمین راهی بازار نشر شده است.
نظر شما