با بهزاد عشقی درخصوص فیلمسازان عصر نوزایی، سینمای ایران در دهه 40، نقش اقتباس در کیفیت فیلمها و علت انتخاب «شوهرآهو خانم» به جای «آرامش در حضور دیگران» گفتوگویی انجام دادیم که در ادامه میخوانید.
آثار هنری برای ماندگاری باید توسط عالمان هنر کشف شوند
هرگز نمیتوان تاریخ را بر اساس اگرهای فرضی واکاوی کرد. مفسری میگفت که اگر بینی کلئوپاتر ملکه مصر زشت بود، و اگر سزار که به قصد کشورگشایی به مصر رفته بود عاشق ملکه نمیشد، مصر به تصرف روم در میآمد و از نقشه جغرافیایی جهان حذف میشد. در نتیجه تاریخ شکل دیگری به خود میگرفت و مناسبات جهانی به شکل دیگری در میآمد. آیا واقعا چنین بود؟ واقعیت این است که تاریخ بر اساس وقایع تصادفی شکل نمیگیرد و ریشه در ساختارهای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی عمیقتری دارد. وقایع تصادفی و اگرهای فرضی ظاهر داستان است و هرگز نمیتواند ضرورتهای تاریخی را به شکل واقع بینانهای تبیین کند. اگر ممیزی «جنوب شهر »را مثله نمیکرد، اگر منتقدان و مفسران سینمایی از این فیلم حمایت میکردند، اگر فیلم درونمایه داستانی و ساختار اجرایی جذابتری داشت، احتمالا میتوانست روی ساز و کار کلی سینمای ایران تاثیر بگذارد. اما این اتفاق نیفتاد و زمینه تاریخی برای وقوع چنین اتفاقی در آن زمان به وجود نیامد. معمولا فیلمیمیتواند جریانساز باشد که چند اتفاق اساسی برایش رخ بدهد:
1: مردم فیلم را ببینند و بپسندند.
2: منتقدان فیلم را بستایند.
3: فیلم به جشنوارههای داخلی و خارجی راه بیابد و ستوده شود.
ویتکنشتاین به درستی گفته است که آثار هنری برای ماندگاری باید توسط عالمان هنر کشف شوند. هیچ کدام از این اتفاقها برای «جنوب شهر» رخ نداد. به همین دلیل این فیلم نتوانست تاریخساز شود و تحولی در سینمای ایران پدید بیاورد.
صحنهای از فیلم «گاو»
شما معتقدید سینمای گیشه با سینمای روشنفکری ایران در آن زمان به هم نمیرسیدند، از این جهت که هر کدام به آن دیگری توجه نمیکرد، به هرحال یک جریان روشنفکری در سینمای ایران وجود داشت و از طرفی برخی از فیلمسازان مثل خاچیکیان از نظر فنی کارشان خوب بود ولی آثارشان محتوای مناسب نداشت؛ اگر این دو سینما خط موازی را رها میکردند و به یک نقطه مشترک میرسیدند نوزایی سینمای ایران زودتر رخ میداد؟ به نظر شما چه عواملی در این زمینه موثر بود؟
تا قبل از تحولات سینمای ایران در واپسین سالهای دهه چهل، سینمای تجاری به راه خود میرفت و فیلمسازان روشنفکر نیز مسیر متفاوتی را دنبال میکردند. واقعیت این است که هیچ کدام از تهیه کنندگان ایرانی نمیخواستند با ابتذال تجارت کنند. اما سینمای ایران متکی به سرمایه بخش خصوصی بود و اگر فیلمی نمیفروخت تهیه کننده را ورشکست میکرد. بنابراین با تبعیت از سلیقههای نازل عمومی میکوشیدند که خود را از ورشکستگی نجات دهند. اما اگر با ساختن فیلمهای ارزنده میتوانستند اعتنای عمومی را جلب کنند، بیگمان ابتذال را برنمیتابیدند و فیلمهای بهتری میساختند. کما این که پس از بر آمدن سینمای موج نو و فروش افسانهای «قیصر» چنین کردند.
بسیاری از تهیه کنندگان بخش خصوصی، از جمله مهدی میثاقیه و علی عباسی، خط تولید خود را عوض کردند و با ساختن فیلمهایی چون «رضا موتوری»، «خاک» و «گوزنها» هر سه ساخته کیمیایی، «پستچی و آقایهالو» اثر داریوش مهرجویی، «صادق کرده» ساخته ناصر تقوایی، «تنگنا و تنگسیر» اثر امیر نادری، «حسن کچل» و «طوقی» اثر علی حاتمی، و.... به سهم خود تلاش کردند که در ارتقای هنری سینمای ایران بکوشند. پارهای از سخن سنجان قدیمی میگفتند که: سخن ادبی را باید عوام بفهمند و خواص بپسندند. نخبگان شعرهای حافظ، سعدی، مولوی، فردوسی و خیام را میپسندند و عوام نیز با این آثار ارتباط بر قرار میکنند. آیا این اتفاق نمیتوانست برای سینمای ایران نیز رخ بدهد؟ این خواست پارهای از تهیه کنندگان ایرانی، از جمله عباس شباویز بود، که با موفقیت فیلمهایی چون «قیصر» تحقق پیدا کرد. بدیهی است که اگر این تجربه زودتر عملی میشد، نوزایی سینمای ایران نیز زودتر اتفاق میافتاد. اما باز هم تاکید میکنم با اگرهای فرضی نمیتوان به سراغ تاریخ رفت. واقعیت این است که نوزایی سینمای ایران در واپسین سالهای دهه چهل به وقوع پیوست و جز این نیست.
ضعف نقد و ادبیات سینمایی همواره یکی از مشکلات سینمای ایران در سالهای دور بوده است. اکثر منتقدان ایرانی سینما را در حوزه روایت، تکنیک، فرم و زیباییشناسی به خوبی نمیشناختند. اغلب از روی نقدهای خارجی کپی بر میداشتند، یا نوعی انشانویسی را با نقد سینمایی خلط میکردند. شما به نوشتههای طغرل افشار نگاه کنید نقدهایش اغلب نوعی انشا در حوزه اخلاق، انسانیت و درست زیستن بوده است. یا نقدهای شمیم بهار نوعی گندهگویی و حرفهای کلی بافانهای بود که معمولا قابل اثبات نبود. تازه بیشتر این منتقدان فیلمهای ایرانی را به نقد در نیامدنی تلقی میکردند و نوشتن درباره سینمای ایران را دون شان خود میپنداشتند. اغلب درباره فیلمهای ایرانی سکوت میکردند، یا همچون هوشنگ کاوسی، شمشیر از رو میبستند و ناسزاگویی را به حساب نقد میگذاشتند. تمام فیلمهای ایرانی را به یک چوب میرانند و تفاوتی بین سره و ناسره و دوغ و دوشاب قائل نمیشدند. به همین دلیل فیلمسازی چون ساموئل خاچیکیان، که لااقل در مقیاس زمانی خود، با فرم، تصویر و زیباییشناسی سینما آشنایی داشت، بهاندازه فیلمسازان نابلد، و گاه حتی بیشتر، مورد شماتت قرار میگرفت.
بنابراین سینمای ایران تا قبل از دوران نوزایی و بر آمدن فیلمسازان موج نو، هرگز به شکل سازنده و منصفانه مورد داوری قرار نگرفت. اما پس از نوزایی داستان دیگر شد و حمایت جمعی منتقدان از فیلمهایی چون «قیصر» تا حدود زیادی به بازاریابی و مقبولیت مردمی این فیلمها کمک کرد. هر چند کهاین داستان نیز چندان دوام نیافت و پس از چند سال برخورد منتقدان با فیلمهای ایرانی باز هم سکوت بود.
البته اغلب بینندگان سینما خواننده نقد منتقدان نیستند. بنابراین پارهای از منتقدان خود را دستکم میگیرند و میانگارند که تاثیری در سرنوشت فیلمهای ایرانی نمیتوانند به جا بگذارند. اما تحولات سینمای ایران در دوران نوزایی نشان داد که چنین نیست و نقد منتقدان تاثیر زیادی در معرفی فیلمسازانی چون کیمیایی، مهرجویی، تقوایی، بیضایی و نادری و دیگران داشت.
در سالهای پس از انقلاب که سینمای ایران زیر سیطره تمامیتخواهی و ممیزی افراطی قرار گرفت، پارهای از منتقدان، به ویژه منتقدان مجله فیلم، که تنها نشریه سینمایی کشور بود، به سهم خود توانستند این فضای بسته را بشکنند و فیلمسازان خلاق را به مخاطب بشناسانند. نقبی به گذشته بزنند و فیلمسازانی را که تاریخ میساختند و فیلمهای ارزشمند ارائه میدادند، از خیل فیلمسازان فیلمهای مصرفی و ارزان جدا کنند. در دهههای اخیر کمدیهای ارزان و پیش پا افتاده، بازار سینمای ایران را در انحصار خود گرفتند. اما در همین دوران فیلمسازانی چون اصغر فرهادی، سعید روستایی و دیگران توانستند با حمایت منتقدان طیف وسیعی از تماشاگران را به سالن سینما بکشانند. البته منتقدان تاثیری در تماشاگر عام ندارند، اما میتوانند روی مخاطب نخبه تاثیر بگذارند و از این طریق فضای مساعدی برای فیلمهای ارزنده پدید بیاورند.
به یاد بیاورید که فیلمیچون «جدایی نادر از سیمین»، توانست در مقابل فیلمی در قواره «اخراجیها» دوام بیاورد و مورد اعتنای بخش قابل توجهی از مردم قرار بگیرد. از سوی دیگر منتقدان برای فیلمها تاریخ میسازند و باعث ماندگاری آثار ارزشمند میشوند. مردم فیلمها را مصرف میکنند و بعد دور میاندازند و از یاد میبرند. اما منتقدان مدام درباره فیلمهای نخبه مینویسند و سبب میشوند که این فیلمها به باشگاه آثار نامیرا راه بیابند و هرگز از یاد نروند. آیا شما در تاریخ سینما فیلمی را میشناسید که بدون تایید منتقدان به ماندگاری رسیده باشد؟ چنین فیلمی هرگز ساخته نشده است.
صحنهای از فیلم «شوهر آهو خانم»
فیلم «آرامش در حضور دیگران»، در حوالی سال چهلوهشت و با بودجه معدودی در چرخه تولید قرار گرفت. پس از آن فیلم توقیف شد و تا چند سال امکان نمایش عمومیپیدا نکرد. آنگاه در سال پنجاهودو، و پس از جرح و تعدیل، به شکل معدودی در سینما کاپری تهران اکران شد. تماشاگران از فیلم استقبال نکردند و منتقدان نیز توجه چندانی به فیلم نشان ندادند. فیلم امکان نمایش برون مرزی پیدا نکرد و از هیچ جشنواره معتبری جایزهای دریافت نکرد. حال چگونه ممکن است که چنین فیلمینقطه عطفی در تاریخ سینمای ایران پدید آورد؟ البته پارهای از اهالی سینما فیلم را در نماشهای خصوصی دیده بودند. فیلم در سال چهلونه در جشن هنر شیراز نیز به نمایش در آمد. پارهای از سینماگران نیز، از جمله هژیر داریوش، از فیلم دفاع کردند و توقیف فیلم را تاسفآور خواندند. اما در هر صورت فیلمیکه در زمان خود اکران نشد و مورد داوری عمومیقرار نگرفت، چگونه میتواند در شکلگیری سینمای موج نو تاثیرگذار باشد؟ مشکل اینجاست که در ادبیات سینمایی ایران، بسیاری از منتقدان از متن شروع نمیکنند و به ارزشهای فینفسه فیلم ارجاع نمیدهد. نقد بیشتر بر آمده از نوع ارتباطی است که منتقدان با فیلمسازان برقرار میکنند. در واقع اخلاق نقد و اخلاق دوستی دو خط موازیاند که هرگز به هم نمیرسند. اگر دوستی فیلم بدی بسازد و در ملاعام از او انتقاد کنید، اخلاق دوستی را پاس نداشتهاید. اما اگر به خاطر دوستی، فیلم بیارزشی را بستایید، حقانیت نقد را زیر سوال بردهاید. برای همین اندرز من به منتقدان جوان این است که: هرگز با هیچ فیلمسازی دوست نشوید.
بی گمان امتیاز مهم فیلم شوهر آهو خانم از رمان بلندآوازه علی محمد افغانی میآمد. رمان داستان یک خانواده، داستان زن ایرانی، داستان یک تاریخ و داستان جامعهای در حال گذار از سنتهای واپسگرا به نوعی شبه مدرنیسم بیهویت وارداتی بود. مخاطب بخشی از تاریخ و واقعیتهای پیرامون خود را در این فیلم میدید و با آدمها و رخدادها احساس همدلی میکرد. فیلم در زمانهای اکران شد که سینمای مصرفی در دور باطل فیلمهای گنج قارونی میچرخید و با داستان مکرر عشق پسر فقیر و دختر مرفه، مسخرگی، رقص و آوازههای پیش پا افتاده، مخاطب را دلزده کرده بود. اغلب فیلمسازان ایرانی قصهگویان خوبی نبودند و اگر قصهگوی خوبی در اختیار داشتند، چه بسا میتوانستند فیلمهای موجهتری بسازند. ادبیات داستانی و نمایشی ایران میتوانست یکی از منابع درخور توجه برای فیلمسازان ایرانی باشد. اما این فیلمسازان به جای اقتباس از ادبیات غنی و خلاق، بیشتر از پاورقیهای پیش پا افتاده مطبوعات یا داستانهای عامیانه قدیمی، از جمله امیر ارسلان و حسین کرد، اقتباس میکردند. اما در دوران نوزایی داستان دیگر میشود و اقتباس از ادبیات داستانی و نمایشی معاصر باعث ارتقای هنری سینمای ایران میشود. از سوی دیگر یکی از منابع مهم سینمای موج نو، تئاتریهایی بودند که چه به عنوان بازیگر، و چه در مقام نویسنده و کارگردان، به سینمای ایران راه مییافتند و هرکدام به سهم خود باعث ارتقای کیفی فیلمهای ایرانی میشدند.
«قیصر» اتفاق تازهای در مقیاس سینما نبود
«قیصر» در واقع یک فیلمفارسی اصلاح شده و جذاب و خوش ساخت بود. فیلم در برآورد کلی از همان فرمولهایی استفاده میکرد که از مولفههای ذاتی سینمای فیلمفارسی به حساب میآمد. قهرمان پروری، ستاره سالاری، کشمکش خیر و شر، خشونت و زد و خورد، تننمایی و رقص و آواز کافهای و.... اما از این فرمولها به شکلی استفاده میکرد که درسینمای آن روز بیبدیل و تازه به نظر میرسید. فیلم از نظر روایت و فرم و تکنیک اتفاق تازهای در مقیاس سینما نبود. اما در قیاس با بلاهت و پیش پا افتادگی سینمای فیلمفارسی فیلمیجذاب و حرفهای و خوش ساخت بود. فیلم از نظر محتوایی و در عیار مدرنیته و عقلانیت مدرن، اثر واپس گرایی به حساب میآمد که از ناموسپرستی و انتقام شخصی و قانون گریزی و مناسبات قبیلهای و ماقبل مدرن دفاع میکرد. اما همین واپس گرایی بخشی از گفتمان انقلابی روز در مخالفت با شبه مدرنیسم وارداتی پهلوی به حساب میآمد. به همین دلیل بخشی از روشنفکران از «قیصر» به عنوان اثری ستیزنده حمایت کردند. در هر صورت این اثر، فیلم مهم و تاریخسازی است که نقش مهمی در تحولات سینمای ایران داشته است. اما همین فیلم در عیار عقلانیت و زیباییشناسی مدرن چندان قابل دفاع به حساب نمیآید. نگارنده کوشیده است که در این کتاب با نگاهی انتقادی به سراغ «قیصر» برود و نکات ضعف و قوت این فیلم را به شکل بیطرفانه مورد واکاوی قرار بدهد.
تعدادی از بهترین فیلمهای سینمای موج نو برگرفته از تعدادی از بهترین داستانها و نمایشنامههای ایرانی بوده است. «گاو» اثر مهرجویی برگرفته از مجموعه داستان «عزاداران بیل» نوشته غلامحسین ساعدی است، «دایره مینا» ساخته دیگر مهرجویی برگرفته از داستان «آشغالدونی» اثر ساعدی، «آقایهالو» اثر مهرجویی برگرفته از نمایش نامهای به همین نام نوشته علی نصیریان، «آرامش در حضور دیگران» ساخته ناصر تقوایی برگرفته از داستانی به همین نام نوشته ساعدی، «داش آکل» ساخته مسعود کیمیایی برگرفته از داستانی به همین نام نوشته صادق هدایت، «خاک» ساخته کیمیایی برگرفته از داستان «آوسنه بابا سبحان» نوشته محمود دولت آبادی، «تنگسیر» ساخته امیر نادری برگرفته از داستانی به همین نام نوشته صادق چوبک، «شازده احتجاب» ساخته بهمن فرمانآرا برگرفته از داستانی به همین نام نوشته هوشنگ گلشیری، «ملکوت» ساخته خسرو هریتاش برگرفته از داستانی به همین نام نوشته بهرام صادقی و....
نگارنده در کتاب «عشق سالهای فیلمفارسی و نوزایی سینمای ایران»، که اخیرا از طریق انتشارات نگاه منتشر شده است، در مقاله اقتباس ادبی و سینمای ایران، به تفصیل بهاین موضوع پرداخته است. اقتباس ادبی در سالهای پس از انقلاب از چند جهت دچار محدویت شده است. نخست به این علت که بسیاری از نویسندگان خلاق در لیست سیاه قرار گرفتهاند و مغضوب ممیزی شدهاند. دوم به این سبب که پارهای از فیلمسازان به اشتباه میانگارند که اگر از ادبیات اقتباس کنند استقلال خود را به عنوان مولف زیر سوال میبرند. در حالی که بسیاری از فیلمهای تالیفی و ماندگار جهان بر گرفته از ادبیات شاخص داستانی و نمایشی بوده است. سوم به این دلیل که در دهههای اخیر، به دلایل مختلف، ادبیات داستانی ایران دچار سقوط آزاد شده است و دیگر کمتر اثری منتشر میشود که ارزش اقتباس داشته باشد.
موضوعی جالب توجه در میان فیلمهای عصر نوزایی سینمای ایران این است که چه فیلم «شوهر آهو خانم» و چه فیلم «ارامش در حضور دیگران» را در کنار فیلم «قیصر» و «گاو» موثر در این امر بدانیم، به جز فیلم کیمیایی باقی این آثار اقتباسی از داستان هستند. به نظر شما موضوع اقتباس چه مقدار در موفقیت این فیلمها موثر بود؟ از دید شما اگر این اقتباس از ادبیات زودتر صورت میگرفت در تسریع این نوزایی کمک نمیکرد؟
«قیصر» چند تاثیر متفاوت در سینمای ایران به جا گذاشت. تجاریسازان «قیصر» را سرمشق قرار دادند و فیلمهای مشابهی با مضمون تجاوز و انتقام شخصی به بازار عرضه کردند. به این ترتیب جاهلبازی، خشونتورزی، بازارچه، برهنگی و تجاوز، جایگزین داستان پسر فقیر و دختر مرفه و اختلاف طبقاتی به سبک فیلمهای گنج قارونی شد. در واقع این تهیه کنندگان هدفشان فقط تحصیل سود بود و ابتذالی را جایگزین ابتذالی دیگر کردند. چندی نگذشت که فیلمهای «قیصری» از فرط تکرار بازار را اشباع کرد و باعث دلزدگی تماشاگران شد. از سوی دیگر «قیصر» فضای مساعدی به بار آورد که تهیه کنندگان خطر کنند و سرمایه خود را در اختیار فیلمسازان جوان و نو اندیش قرار بدهند و هوای تازهای در سینمای ایران ایجاد کنند.
بی تردید اگر قیصر نبود، علی حاتمی، ناصر تقوایی، بهرام بیضایی، امیر نادری، نصرت کریمی و بسیاری دیگر امکان تجربه در سینمای ایران را پیدا نمیکردند. اما از نظر فکری «قیصر» با تعصبگرایی و غیرتپرستی و انتقام شخصی و قانون گریزی، خواسته و ناخواسته تنور آیندهای را روشن کرد که هیچ سنخیتی با عقلانیت مدرن، کرامت فردی، حقوق بشر و قانونگرایی نداشت. شگفتا که کیمیایی همچنان با لجاجت «قیصر» را تکرار میکند و هویت خود را به مثابه فیلمسازی تاریخساز زیر سوال میبرد. قیصرهایی که از جهت روایت و پردازش شخصیت و شیوه اجرا به کاریکاتور «قیصر» اصلی بدل گشتهاند. به قول یکی از اندیشمندان، تاریخ دو بار تکرار میشود. بار اول به شکل تراژدی، بار دوم به صورت کمدی مسخره! قیصرهای جدید کیمیایی مصداق همان تکرار تاریخ است.
نظر شما