صابر محمدی گفت: شعرهای این مجموعه را سال 89، در قالب پروژهای با عنوان «تز» طراحی کردم و حالا هم به همین نام در کتاب گنجانده شدهاند. باقی پروژه هم در نسبت با همین بخش شکل گرفت و «متاسفانه آنتیتز» نام گرفت.
اولین شعرهای شما، جدا از کتابتان، در کجا منتشر میشد؟ آنها را چه زمانی منتشر کردید؟
اولین شعرهایم را سال 1382 در نشریات منتشر کردم و پس از آن در چند کتاب آنتالوژی شعر معاصر، شعرهایی از من منتشر شده است. «تراکم»، نخستین کتاب شعر من است که چند روزی است روانه بازار کتاب شده است. کتاب شعر بعدیام «قطع» نام دارد که در حال ارائه به ناشر است.
به جز شعر در چه زمینههایی فعالیت دارید؟
به جز سرودن جز اینها در حال نگارش دو کتاب هستم؛ اولی، کتابی درباره نمایشنامهنویسی محمود شجاعی شاعر، نمایشنامهنویس و نقاشی که سال 1394 درگذشت. در این کتاب، علاوه بر تجدید انتشار نمایشنامه «مرگهای پس از شنوایی» محمود شجاعی، متن گفتوگوی بلندم با او درباره نمایشنامهنویسی نیز گنجانده شده است. در این سلسله گفتوگوها، هوشنگ آزادیور، نگار حسینخانی و علیرضا سردشتی نیز حضور داشتهاند. کتاب جز متن نمایشنامه پیشگفته و این گفتوگو، چند نقد از دیگران درباره نمایشنامهنویسی محمود شجاعی را نیز شامل میشود. کتاب دیگری که در دست نگارش دارم، کتابی است درباره محمدرضا شجریان و شعر نو. در این کتاب، ایدههای موسیقیایی شجریان در طراحی آواز بر اساس شعرهایی با عروض نیمایی را بررسی و همه آثار کارنامه او را که در آنها از شعر نیمایی بهره برده شده مرور کردهام.
اخیرا مجموعه شعری با نشر افراز به نام تراکم منتشر کردهاید، این کتاب چه نوع شعرهایی را شامل میشود؟ شعرهای چه بازه زمانیای را در این کتاب گنجاندهاید؟
شعرهای کتاب شعر «تراکم»، مربوط به پنج سال از دهه هشتاد هستند؛ 1383 تا 1388. در آن دوره تحتتاثیر بسیاری از شاعرانی که دوستشان داشتم قرار میگرفتم؛ از رضا براهنی بگیر تا شاعران «شعر دیگر» و شاعرانی کمترشناختهشده که جزو حلقه دوستانم بودند. مثلا دوست شاعری داشتم به نام رامتین زارع که شیفته شعر بود و کمتر کتاب شعری پیدا میشد که منتشر شود و او نخوانده باشد. کاتالیزور بود و طی روند مطالعاتیاش، شعرهای خوب را برایمان جدا میکرد. با این حال، امضای خودش پای شعرهایش بود. در شعرهای کتاب شعر «تراکم»، رامتین زارع حضوری جدی دارد؛ هم بوطیقای شعری او به عنوان عنصری پیشنهاددهنده و هم خودش و شعرهایش در کتاب «تراکم» حضور دارند. در چند شعر، اساسا رفتاری بینامتنی با شعرهای او داشتهام. پیشانینوشتِ کتاب هم چندسطر پایانی یکی از شعرهای درخشان او مربوط به سال 1388 است که امیدوارم روزی منتشر شوند. حالا که به بینامتنها نگاه میکنم، تاثیر نسل بیت امریکا را هم در آنها میتوانم رصد کنم؛ نگاهی مبتنی بر گفتمانی نسلی که میخواهد نشانههای زیستی جمعی را آشکار و نمایندگی کند.
چینش و انتخاب اشعارتان برای این مجموعه به چه صورت بوده است؟ آیا از آغاز با هدف مجموعه شدن این شعرهای این کتاب را سرودید؟
از جایی به بعد من باوری به نوشتن شعر به صورت فلهای نداشتم؛ نگاهم به نوشتنِ شعر مبتنی بود بر نوشتنِ شعرهایی که میدانستم به لحاظ توپولوژیک، تبدیل به چه کتابی خواهند شد. هر شعر را به عنوان بخشی از پروژه یک کتاب میدیدم. با این حال، بخشی از «تراکم»، کمی پیش از این تغییر نگاهم نوشته شده است، در هجدهنوزدهسالگی. این شعرها را سال 1389 که قصد انتشارشان را داشتم، در قالب پروژهای با عنوان «تز» طراحی کردم و حالا هم به همین نام در کتاب گنجانده شدهاند. باقی پروژه هم در نسبت با همین بخش شکل گرفت و «متاسفانه آنتیتز» نام گرفت. سال گذشته که پس از یک دهه تصمیم گرفتم بالاخره کتاب را منتشر کنم، از 120 صفحه، پنجاه صفحهاش را حذف کردم و شد چیزی که حالا پیش روی شماست.
فکر میکنید بهترین اثر در این مجموعه کدام شعر است؟
پاسخ به این پرسش نباید راحت باشد، البته نه بر اساس کلیشههای موجود که مثلا میگویند همه اینها فرزندان من هستند و اینها، نه! اتفاقا آنقدر از شعرهای این کتاب دورم که دیگر رابطه پدر و فرزندی بین ما در جریان نیست! به همین دلیل است که میگویم برگزیدن «بهترین اثر» از این کتاب سخت است. هر چند فراتر از اینها معتقدم با هیچ متر و معیاری نمیتوان کیفیتی ناظر بر «بهترین» را از یک متن احضار کرد. اگر میپرسیدید کدام را بیشتر خودم میپسندم مثلا میتوانستم بگویم آن شعری را که رد پای کمتری از دیگران دارد. خب پیدا کردنِ چنین شعری در کتابی که شعرهای هجدهسالگی تا بیستوسهسالگی یک شاعر را یکجا جمع کرده، کار دشواری است.
به نظر شما مجموعه شعرهای هر شاعری باید چه ویژگیای داشته باشد تا تبدیل به شناسنامه شاعرش شود؟
رصد کردن جریانهای غالب و رسمی شعر هر دورهای، این توانایی را در اختیار شاعر قرار میدهد که از نشانگان مسلط آن جریانها دوری کند. بدیهی است او در مرحله بعد باید راه خودش را پیدا کند. اما چون در هیاهوی جریانهای غالب، شاعر از سکوت و مداقه برحذر داشته و به هر قیمتی به حضور در هر ویترینی توصیه میشود، برای جستوجوی مسیری فردی، عجالتا میتواند از آنها بر کنار باشد. بین آثار شاعرانی که کمتر به جریان و نحلهای منتسب بودهاند، شعرهای با تشخص و فردیت بیشتری میتوان یافت. مثلا شهرام شیدایی را ببینید؛ شعر او کمترین ربط را به جریانهای مسلط روزگاری دارد که او شعرهایش را طی آن مینوشت. تبارشناسی شعر او کار راحتی نیست چون دادههای لازم را برای چنین بررسیهایی در اختیار شما نمیگذارد. شیدایی حضوری رسمی در هیچ یک از دکانهای شعر ما نداشت، اما شعرش طوری بود که منتقدها و پژوهشگرهای شعر ما، نمیتوانستند او را نادیده بگیرند. یکی از منتقدان شعر فارسی که چند باری کتابهایی آنتالوژیک از شعرِ پس از نیما منتشر کرده و بنا به دلایلی که توضیح داده، از ذکر نام و گنجاندن شعر چند شاعر مهم نیز در کتابهایش صرف نظر کرده، نتوانسته از شهرام شیدایی بگذرد. با چنین رفتار شعری میتوان فردیت خود را به رخ کشید.
فکر میکنید شاعران چه زمانی باید به فکر چاپ آثار خود بیفتند؟
نمیتوان قاعده یا الگو و فرمولی را برای بهترین موعد انتشار شعرها به کسی توصیه کرد. چنین تصمیمی، واقعا فردی است. اما اجازه بدهید به عنوان کسی که نخستین کتاب شعرش را یازده سال پس از نوشتنِ واپسین شعر آن کتاب منتشر کرده، بگویم که چنین تاخیری، قطعا در روند انتشار آثار آسیبزاست. دوستان حالا به من لطف دارند و پیغامهای محبتآمیز بابت انتشار این کتاب برایم میفرستم و من شدهام شبیه هنری فیلدینگ نویسنده رمان «تام جونز» که در ابتدای فصلهای رمانش، خطاب به منتقدان مینوشت که خودم حواسم هست چه کردهام لطفا پیله نکنید! حالا حکایت ماست و از هراس اینکه بخوانند و بگویند اینها دیگر چیست که نوشتهای، مدام باید بگویم این شعرها را به جوانی و خامی شاعرشان ببخشید.
نظر شما