یادداشت مهدی آتشی درباره عوامل کاهش کتابخوانی در ایران
کالایی شدن کتاب گرایش به آن را کاهش می دهد/ چرا «کتابباز» غلط است؟
مهدی آتشی نوشت: فرهنگی که در آن تبلیغ کتاب مانند تبلیغ کالا است و مفهوم «انس با کتاب» را به مفاهیمی چون «سرگرمی با کتاب» تقلیل میدهد و از واژههایی چون «کتاب باز» مانند «... باز» برای قشر کتابخوان استفاده میکند از دلایل کاهش گرایش به کتاب است.
اگر به دنبال یک تحلیل انسانشناسانه از این ماجرا باشیم به نظر میرسد جملات بعدی بخشی از این انتظار را پاسخ دهد. انسان فطرتاً به دنبال پاسخ سوالات خود و رفع نیازهای خویش است. اولویتبندی نیازها و پرسشها در هر ذهنی، بسته به تعریفی است که صاحب آن ذهن از خویشتن و جهان هستی دارد. آن کس که زندگی و موهبت حیات را صرفا در دامنه خوشبودن و خوشکردن میبیند سوالاتی در ذهن دارد و آن کسی که خودش را موجودی قابل ارتقاء تا بینهایت و رونده یک مسیر میبیند به موضوعات دیگری میاندیشد. وقتی دامنه اولویتبندی نیازها تا این حد میتواند وسیع باشد پرسشهای ساخته شده در ذهن نیز در همین گستره متنوع بوده و به تبع آن انسانها به ابزارهای مختلفی برای رفع نیازها و دریافت پاسخ پرسش خود متمسک میشوند.
اگر سوالات در ذهن ما صرفاً در کنجکاوی در زندگی و سرنوشت چهرههای معروف و آشنا در زمینههای مختلف خلاصه شود پاسخ این پرسشها در فضای مجازی به راحتی در دسترس است و صاحب چنین سوالاتی نه نیاز به کتاب را احساس میکند نه علاقهای در خود برای مطالعه میبیند. عملکرد صدا و سیما نیز در پررنگ کردن این قشر برای مردم و سر زبان انداختن آنها به هر بهانهای و به هر مناسبتی و در هر قالبی، بسیار در این انحراف در پرسشهای ذهنی موثر بوده است به طوری که حتی برنامههای کتابمحور خود را نیز با حضور همین قشر که خود یکی از مهمترین دلایل عدم مطالعه هستند سامان میدهد.
با پرداختن هر روزه به این مسائلِ بیتاثیر در زندگی فعلی و آینده ما کم کم نظامهای فکری و معناییای در اذهان شکل میگیرد که همه پدیدههای اطراف را بر همان مبنای مریض قضاوت میکند. ریچارد پُل در کتاب «تفکر نقادانه و خلاقانه» صفحه 35 مینویسد: «ما در همه یادگیریهایمان، برای فهمیدنِ آنچه میخواهیم یاد بگیریم به طور ذهنی، الگوهایی موقتی را در ذهنمان میآفرینیم.» و همچنین در صفحه 33 میگوید: «ذهن انسان همواره از برخی معناها برای آفرینش معناهای دیگر استفاده میکند.» (البته این موضوع با نسبیت در فهم که دستاویز برخی است ارتباطی نداشته و نگارنده به نسبیت در حقیقت و فهم قائل نیست.) جامعهای که با این ساختار فکری شکل بگیرد همواره از یک دید سطحی نسبت به وقایع اطرافش رنج برده و هرگز روی سعادت و آرامش را نخواهد دید.
نکته مهم دیگر در بررسی علل کاهش گرایش به کتاب تبلیغ نادرست فرهنگ کتابخوانی است. فرهنگی که در آن تبلیغ کتاب مانند تبلیغ کالاست و مفهوم «انس با کتاب» را به مفاهیمی چون «سرگرمی با کتاب» تقلیل میدهد و از واژههایی چون «کتاب باز» مانند «... باز» برای قشر کتابخوان استفاده مینماید. معرفی هر کتابی به هر کسی و عدم تشویق مردم برای دنبال کردن یک سیر متقن و مشخص مطالعاتی دلیل دیگری است که جوانان را بی اعتنا به کتاب کرده است. توضیحات در این زمینه بسیار است که در این مجال نمیگنجد.
خلاصه مطلب آنکه آشنا کردن انسان با هویت حقیقی خویش و ایجاد سوالات مبنایی و تاثیرگذار در رفتار از یک سو و شناخت مخاطبان و سطحبندی و ایجاد فرهنگ مطالعات سامان یافته از سوی دیگر مهمترین و موثرترین راههای تبلیغ کتاب و کتابخوانی بوده و البته استفاده از کتابهای جذاب نظیر سفرنامهها، خاطرات، رمانها (البته با معیارهای مناسب برای انتخاب هدفمند محتوایی در راستای استعداد و علاقه مطالعاتی مخاطب) نیز برای روشن کردن موتور مطالعه در جوانان به فراخور شخصیت آنها بسیار موثر میتواند باشد.
تذکر: این گزاره که «انسان همواره به دنبال رفع نیازهای خویش است» شامل همه نیازهای مادی و فکری میشود؛ لیکن نگارنده برای جلوگیری از خَلط، واژه «پرسش» را به عنوان نیازهای فکری و «نیاز» را صرفا به عنوان نیازهای مادی به کار برده است.
نظر شما