در یک جمع بندی کلی مرحوم دکتر فلاطوری چه خدماتی را به فرهنگ ایرانی – اسلامی ارائه دادند؟
مرحوم فلاطوری دو خدمت عظیم به فرهنگ ما کردند. یکی خدمت عام و دیگری خاص؛ البته ممکن است هر دو به لحاظ ارزشی در یک سطح باشند اما میشود این خدمات را به عام و خاص هم تقسیم کرد؛ ما میدانیم که وقتی مستشرقین یا غربیها درباره اسلام حرف میزنند به ندرت از غرض و مرض فاصله میگیرند و نوشتهها و گفتههایشان غرض آلود است؛ البته این کلی نیست و در همه ساحتها اشخاص شریف و صالح هم حضور دارند که وقتی وارد هر ساحتی میشوند درصدد کشف حقایق برمیآیند، جنبههای انصاف را رعایت میکنند و حتی روش علمی هم حاکم بر همین معنا است.
اما متاسفانه عدهای هم هستند که نمیتوانند خود را از اغراض دور بدارند. روی این معنا در کتابهای درسی که برای شناخت اسلام در اروپا نوشته شده است، متاسفانه این کار زشت که قبل حقائق باشد، صورت گرفته است، یعنی غربیها وقتی که برای بچههای مسلمانان مقیم اروپا کتاب نوشتهاند، حرفهایی را گفتهاند که حقیقت و مبنای درستی ندارند و خالی از اغراض نیستند. دراین میان خدمت عام و عظیم مرحوم فلاطوری به فرهنگ ما این شد که اقدام کرد و با زحمت بسیار، این کار زشت را منتفی کرد و از بین برد تا کتابهای درسی تحت نظر خود مسلمانان از اول نوشته شود یا حتی اگر از ابتدا نوشته نمیشود، توسط مسلمانان بازبینی شود و نکات و نقاط منفی و سیاه برداشته شود. این خدمت عظیمی است که به صورت مختصر بیان کردم.
خدمت خاصشان چه بود؟
خدمت خاص مرحوم فلاطوری که آن هم اتفاقاً از دایره شمول این معنا خارج نیست؛ یعنی با مستشرقین ارتباط دارد این است که: متاسفانه تاریخ فلسفه ما را نوعا غربیها نوشتهاند. این اواخر را نبینید که بعضاً چیزهایی به دست مسلمین نوشته میشود و بیشتر هم از سوی عربها؛ این چیزی است که این اواخر، اواخر یعنی شاید چهل - پنجاه سال اخیر نوشته شده است و هر چقدر به قبل از آن نگاه کنید تاریخ فلسفه ما نوشته غربیها است. آن خصیصه نامطلوبی که گفتم آنها خود را از غرض و مرض برکنار نمیدارند در این کتابها به طریق اولی دیده میشود.
کتابهای درسی بچههای دبستانی اگرچه پایهای و مهم است اما خیلی ممکن است نمود نکند. چون به دست بچههای دبستان یا دبیرستانی و معلمان در آن سطح میرسد. اما وقتی تاریخ فلسفه مینویسند داستان عوض میشود. مخاطب آن بچه دبستانی و دبیرستانی نیست. بنابراین این خصیصه نامطلوبی که گفتم بروز و ظهور زیادی پیدا میکند. نتیجتا جز اندکی از تاریخ فلسفههایی که اینها نوشتهاند و هنوز هم مینویسند؛ باقی مطابق واقعیت تاریخی نیستند.
یک نفر بلکه نهایتا دو یا سه نفر در این اواخر خوشبختانه علیه این روش تحریف تاریخ فلسفهنویسی غربیها قیام کردند. به قول دکتر نصرالله حکمت دوست عزیزمان که خدا حفظشان کند، در کتاب، درآمدی به تاریخ فلسفه اسلامی، بیان میکنند که ما دوست داریم تاریخ فلسفه خودمان را، خودمان بنویسیم.
متاسفانه تا 70 یا 80 سال پیش این برای ما مطرح نبوده است که بگوییم ما دوست داریم تاریخ فلسفهمان را خودمان بنویسیم. تاریخ فلسفه ما را دیگران نوشتهاند، آن دیگران با آن اوصافی که تجربه کردیم و خیال کردیم که سخنان آنها وحی منزل است و حقیقت همان چیزی است که آنها میگویند. ما حصل گفتههای اینها نفی اصالت فلسفه اسلامی بود. گفتند فلسفه اسلامی همان فلسفه یونانی است که از راست نوشته میشود، فلسفه اسلامی نه اصالتی دارد و نه استقلالی، یک ترجمه محرف است از فلسفه یونانی که فرق آن این است که فلسفه اسلامی به عربی بوده و فلسفه یونانی به زبان یونانی بوده است.
درعصر ما افرادی علیه این معنا قیام کردهاند و این را ثابت کردند که فلسفه اسلامی اگر چه ابتدا از یونان آمده است، اما بعدها دچار تغییرات شده است. خود ما بیشتر از غربیها قبول داریم و دفاع و ثابت میکنیم که این فلسفه کذایی که فلسفه اسلامی خوانده میشود، از یونان آمده، اما به آن صورتی که آمده بود باقی نماند و دستکاری شد. ما می توانیم ثابت کنیم این فلسفه اسلامی و این دستگاه فلسفی موجود که امروز معروف است و در شفا و اسفار و کتابهای دیگر متجلی است، نه یونانی محض است و نه اسلامی محض. مبنای آن بر یونانیات است اما تغییر پیدا کرده و متطور شده است. این معنا را مرحوم فلاطوری در کتاب «دگرگونی بنیادی فلسفه یونان در برخورد با شیوه اندیشه اسلامی» دنبال کردهاند؛ البته اینکه آیا موفق به این کار شد یا نه مساله دیگری است. مهم این است که متوجه این معنا بودند که فلسفه معروف به فلسفه اسلامی نه یونانی محض است و نه اسلامی محض؛ بلکه برآمده تفاعل اسلامیات و یونانیات است.
این دیدگاه قبلا هم سابقهای داشته است؟
بله! این کار سابقه دارد اما در یک فرصت و جغرافیای بسیار محدود. بنده در کتاب «پدیدار شناخت تاریخ استعلایی فلاسفه اسلامی» این مطالب را به تفصیل عنوان کردهام. اولین کسی که حصار مستشرقین را شکانده است در اینکه فلسفه اسلامی عین فلسفه یونانی است، مرحوم شیخ عبدالکریم زنجانی است که در کتاب شریف «دروس الفلسفه» که 110 سال پیش در عراق چاپ شده است، انصافا به اثبات میرساند که فلسفه اسلامی در قبال فلسفه یونانی مستقل است. چون مرحوم زنجانی با فضلای مصر مربوط بوده است در دانشکده ادبیات دانشگاه قاهره، کنفرانسی برگزار میکند با حضور مرحوم شیخ عبدالمصطفی عبدالرزاق که شیخ فلاسفه عصر خود در مصر بوده است.
مرحوم زنجانی در حضور طه حسین و مصطفی عبدالرزاق، با موضوع تطور فلسفه اسلامی در ایران و نجف سخنرانی میکند. طه حسین بلند میشود و دست شیخ زنجانی را میبوسد و میگوید اولین و آخرین دستی است که میبوسم. چون از بیانات شیخ به اندازه زیادی شگفت زده شده بود در نفی این توهم مستشرقان که فلسفه اسلامی اصالتی ندارد.
بعدها عبدالمصطفی رزاق کتاب «تمهید لتاریخ الفلسفه الاسلامیه» را مینویسد و بعدا هم چند نفر از شاگردان شیخ، کتابهای بسیار قابل توجهی نوشتهاند. مرحوم دکتر ابراهیم مدکور در کتاب «فی الفلسفه الاسلامیه» و برخي ديگر از بزرگان، پنبه اين افسانه را که فلسفه اسلامی همان فلسفه یونانی است که فقط از راست نوشته میشود، زدهاند و بطلان این معنا را ثابت کردند. اما خوشبختانه مرحوم فلاطوری هم دراین باره قیام کردند و کتابی نوشتند که خوشبختانه به فارسی هم ترجمه شد.
ضروری است که این کتاب در دانشکدهها و این طرف و آن طرف تبلیغ شود تا اهل فلسفه با این کتاب آشنا شود و نقض و ابرام کند. اینطور نیست که ما بگوییم آردها را ریخت و الکها را آویخت. خوشبختانه چند سال پیش به همت دکترماحوزی جلسهای با خواستاری بنده تشکیل شد؛ از استادان دکتر بینای مطلق و دکتر نصرالله حکمت تشریف آوردند و من هم خدمتشان بودم. درباره این کتاب مقداری بحث کردیم و جزوه کوچکی هم چاپ شد با عنوان «تأملات فلسفی ایران و یونان» با نگاهی به کتاب «دگرگونی بنیادی فلسفه یونان در برخورد با شیوه اندیشه اسلامی» اثر عبدالجواد فلاطوری.
آیا خاطره شخصی هم با مرحوم فلاطوری دارید؟
بله! مرحوم دکتر فلاطوری در سالهای 63 یا 64 شمسی (یا کمی قبل و بعد از آن) به ایران آمدند. بعدا به دعوت استاد دکتر محقق به دایره المعارف تشیع آمدند که در نتیجه به صورت حضوری با ایشان آشنا شدیم؛ البته یک استفادهای هم از ایشان کردم که آن را هم عرض میکنم. ما میدانیم که دکتر فلاطوری از شاگردان مهم مرحوم میرزا مهدی آشتیانی بودند. عکس و بیاناتشان هم هست و از مسلمات است. آقای فلاطوری از شاگردان طراز نخست و بسیار نزدیک به آقای آشتیانی بودند.
جزء آثار مرحوم آشتیانی، گفته میشود ترجمه «اسفار» به فارسی است. یعنی میرزا مهدی آشتیانی بخش زیادی را از «اسفار» را به زبان فارسی ترجمه کردهاند. من از مرحوم استاد عبدالحسین حائری که مدتی رئیس کتابخانه مجلس بودند شنیده بودم که در سوابق ایام که ما با مرحوم سید احمد امام (امامجمعه زنجان) به دیدار مرحوم سید مهدی آشتیانی رفتیم ؛ ایشان در بستر بیماری بودند و نوشته های زیادی در کنار بسترشان بود و خودشان گفتند این ها ترجمه«اسفار» به فارسی است.
اما هر چه ما میگشتیم این نسخه پیدا نمیشد. آن روزی که اولین بار ما خدمت مرحوم فلاطوری رسیدیم من از فرصت استفاده کردم و از این ترجمه اسفار سوال کردم؛ ایشان گفتند بله! میرزا مهدی آشتیانی به سفارش اداره اوقاف وقت که متصدی آن دکتر علی اکبر شهابی (برادر مرحوم استاد محمود شهابی) بودند، مشغول این کار بودند و وقتی ترجمه میکردند به دست من (یعنی مرحوم فلاطوری) میدادند و من خودم اوراق را به اوقاف میبردم و به دست دکتر شهابی میدادم و نتیجتا این اوراق باید در اوقاف موجود باشد. این عین مطالبی است که دکتر فلاطوری بیان کردند.
اما بعدها هرچه گشتیم و حتی در کتابخانه اوقاف هم مراجعه کردیم خبری نبود. جز اینکه روزی مرحوم سهلعلی مددی به منزل ما آمد و دیدم نسخه تایپی ترجمه اسفار مرحوم میرزا مهدی آشتیانی دستش بود... اما اینکه چه شد و به کجا رسید نمیدانیم.
نظر شما