مرد جوان تحصیل علوم قدیم را بر علوم جدید ترجیح میداد و با اشتیاقی فراوان به کلاسهای درس میرفت. اولین درسی که فرا گرفت، زبان و ادبیات عرب بود.
متن این شماره قاب روایت به شرح زیر است:
مرد جوان تحصیل علوم قدیم را بر علوم جدید ترجیح میداد و با اشتیاقی فراوان به کلاسهای درس میرفت. اولین درسی که فرا گرفت، زبان و ادبیات عرب بود. آموزش عمیق این درس نقشی مهم در فهم و درک سایر دروس داشت و او با جدّیت تمام آن را دنبال میکرد، اما دلش آنچنان که باید با اساتیدش نبود. آنها پاسخگوی عطش روزافزونش در کسب علم و دانش نبودند. پس باید به دنبال استادی کامل و مبرّز میگشت. آوازه استادی را در شهری دور شنید. با وجود مشکلات فراوان سودای سفر کرد و بیدرنگ بار و بندیل سفر بست. مدتی بعد در شهر مشهد بود و در مدرس استاد حاضر. صبحها نزد او بخشی از کتاب مطوّل را میخواند و بعدازظهرها بخشی دیگر را. عصرها هم که استاد به مغازه دوستی میرفت تا استراحتی کرده و مغرب به حرم مشرّف شود، همچنان در معیت او بود و از خرمن دانش استاد خوشهها میچید. زمستان سردی بود و پدر برای حجره محقّر او زغال خریده بود. اما جوان آنقدر در فراگیری معرفت حرارت داشت که تمام زمستان را بدون استفاده از زغالها به سر برد. جوان تحتتأثیر جاذبه استاد و با همت والای خود به تحصیل علم ادامه داد و شد دکتر مهدی محقق، از اقطاب علم و ادب کشور. آن استاد هم که محقق جوان را چنان مشتاق کرده بود تا شهر و دیار خود را رها کرده و به محضر او بشتابد، شاعر، ریاضیدان و حکیم بزرگ، محمدتقی ادیب نیشابوری ملقّب به ادیب دوم بود.
https://takrim.bmn.ir/fa/3509
نظر شما