خیاوی جوایز مختلفی را در حوزه داستان و نمایشنامهنویسی در کارنامه ادبی خود دارد؛ از جمله، نخستین جایزه ادبی امیرحسین فردی و کتاب سال استان آذربایجانشرقی. رمانهای «عزیزتر از خوشه، روی سیم تار، آب و زنجیر، رد انگشتهای اصلی، آتش و پرواز لاکپشتها، بر بلندای گودال، اثر هنری، گریز از سال صفر، بچههای حمام عدل و...» و نمایشنامههای «سمفونی تکرار، دیوار سوار، باغ بدون کلاغ نیست، زیارتنامهٔ دهم، بچه خرس از درخت پایین نمیآید و...» نیز بخشی از مهمترین یادگاریهای او برای مخاطبان گروه سنی کودک و نوجوان است.
قربانزاده به تازگی رمان کودک «نشان به آن نشان» را وارد بازار نشر کرده است. رمانی با موضوع محیط زیست و آب که در 44 صفحه، با شمارگان 1000 نسخه، به قیمت 200 هزار ریال، از سوی انتشارات سروش وارد بازار کتاب شده است. به بهانه انتشار این اثر با این نویسنده مشگینشهری به گفتوگو نشستهایم که ماحصل آن را در ادامه میخوانید.
اساسِ رویکرد شما در کتاب «نشان به آن نشان» چه بوده است؟
مدتهاست بشر به ارزش و جایگاه تربیت پی برده است. کسی به ضرورت تربیت تردید ندارد. همانگونه که کسی به ارزش و جایگاه کتاب شک نمیکند. فرد بیگانه با مطالعه هم کتاب را خوب و مفید میداند. با چنین باور و اطمینانی تربیت هم مثل مطالعه بخش فراموش شده جامعه ماست. یکی از این ضعفهای تربیتی در حوزه محیط زیست اتفاق میافتد؛ بیسوادی گستردهای که باعث میشود منابع طبیعی را از بین ببریم یا به خطر بیندازیم.
یکی از حیاتیترین منابع طبیعی ما آب است. ما با اینکه در کشوری نیمهخشک زندگی میکنیم، هنوز طرز درست مصرف آب را بلد نیستیم. نه برای مصرف شخصی، نه برای مصرف کشاورزی و صنعتی. دلیل این معضل این است که برای این کار درست تربیت نشدهایم، یاد نگرفتهایم، به ما یاد ندادهاند. برای تلویزیون اولویت ندارد، مدرسه در مسیر دیگری گام برمیدارد و هزار علت دیگر.
یک شهروند خوب به تدریج ساخته میشود، در خانه و مدرسه و جامعه. ضعف سیستم آموزشی، بیتوجهی مسئولان و کمتوجهی رسانهها، کودکان بیاطلاع و بیخیال را بار آورده است. به اصطلاح چون یاد نگرفتهایم، منابع طبیعی و محیط زیست برایمان مهم نیست و در درجه چندم اهمیت قرار دارد.
ما هنوز بیمحابا نایلون، تولید و در محیط زیست رها میکنیم. چنان بلایی سر آب و طبیعت میآوریم گویی برای آخرین بار است از آن استفاده میکنیم و دیگر نیازی به آب و محیط زیست نخواهیم داشت. همه اینها را گفتم تا برسم به این نکته که ما و کودکان ما باید یاد بگیریم؛ باید تربیت شویم و «کتاب» یکی از بهترین راههای یاد گرفتن و کسب دانش و تربیت است.
چرا قالب رمان را برای خلق این اثر برگزیدید؟
کتابهای آموزشی میآموزند که با آب و حیوانات و محیط زیست چگونه رفتار کنیم. این کتابها لازم و ضروری هستند اما تأثیر کتابهای داستانی را ندارند. و رمان کودک «نشان به همان نشان» در همین مسیر نوشته شد.
درباره داستانِ رمان برایمان بگوئید.
«آیسو» کودکی است بیتوجه در مصرف آب. او مرتب تذکرهایی از مادر، معلم و پدر کارمندش دریافت میکند، اما کدام کودک است که تذکرها در وی اثر بگذارد و او را از انجام بازی مطلوب ولو با آب، بازدارد؟ برای «آیسو» هم، تذکرها تنها حرف است. تا اینکه طوماری در سماور عتیقهای که ارثیه پدری است، پیدا میشود و زندگی «آیسو» و خانوادهاش را با صد سال قبل، پیوند میزند؛ پسری در این مدت داشته تار موهایش را جستوجو میکرده است. این پیوند، خانواده، بعد ساکنین آپارتمان و بهزودی مردم شهر را درگیرِ مشکلی بزرگ میکند و «آیسو» با «یاری» پسری از صد سال پیش باید جلوی خطری بزرگ را بگیرند. تنبیه طبیعت به نظر سختگیرانه اما عادلانه است. طبیعت صبور است. صد سال آوارگی پسر؛ اما حتم داشته باشیم روزی تنبیه میکند؛ سختگیرانه و عادلانه. در این رمان، فقط افراد خاطی تاوان پس میدهند اما استرس و نگرانی برای همه هست؛ شاید به خاطر اینکه سکوت کردهاند یا اقدام قاطع و بازدارندهای نداشتهاند، از این رو آنها هم زجر میکشند و نگران هستند.
تولید محتوا در قالب کتاب را تا چه اندازه در امر آموزش مؤثر میدانید؟ آیا بازخورد مناسبی را از کتاب خودتان متصور هستید؟
کتاب داستان، یکی از مهمترین رسانههای تربیتی است. آموزههای کتاب داستان غیرمستقیم است. امر و نهی و آموزش در آن وجود ندارد. کودک با مشکلی روبهرو میشود که حاصل بیتوجهی و ناآگاهی است. بعد از خوانش چنین داستانهایی، تأمل و تفکر شکل میگیرد. ما بعد از فکر کردن است که پی به نیاز میبریم. کتاب مهلت این فکر کردن را به ما میدهد. با این وجود، تنها کتاب نمیتواند کویر بیتوجهی بشر را آبیاری کند. باید خانوادهها، مدرسه، تلویزیون و تمام رسانهها نیز به یاری بیایند.
برای بهتر شدن وضع باید احساس نیاز در فرد و جامعه به وجود بیاید. این احساس نیاز نباید بعد از به صدا درآمدن زنگ خطر باشد. هر چند در کشور ما، در برخی حوزههای زیستمحیطی، زنگ خطر هم به صدا درآمده است، وقتی یک نیاز ضروری را کم داریم؛ اما در مصرف آن نهتنها صرفهجو نیستیم بلکه اسرافکاریم و آن را هدر میدهیم. این یعنی صحیح تربیت نشدهایم. یک جای کار میلنگد که ما بیتفاوت هستیم.
به نظرتان چرا در حفظ و نگهداری از منابع طبیعی ضعف داریم؟
زندگی راحتطلبانه باعث شده کودکان ما تمامیتخواه باشند؛ حتی در مصرف آب. آنها میگویند اگر قرار است آب تمام شود، بگذار حالا تا میتوانیم آب مصرف کنیم و لذتش را ببریم. تذکر و آموزش مصرف درست منابع طبیعی، چنین طرز تفکری را از بین نمیبرد. داستان نیاز است تا در بستر آن کودک یاد بگیرد تنها نباید به فکر خویش باشد و ممکن است غیر از خودش حیات دیگران هم به خطر بیفتند.
راههای زیادی برای این کار وجود دارد. در کشور ما گاندوها و تلاش کودکانی برای آوردن آب در ازای به خطر انداختن جانشان، اگر در بستر داستانی مناسب به کودک ارائه شود، تأثیرش از صدها ساعت آموزش مستقیم و پند و نصیحت و تذکر بیشتر است. اعتقاد دارم با داستان میتوان گامهای بلند و مؤثر در امر تربیت کودکان برداشت.
شایسته است نویسندگان به این مهم توجه داشته باشند. هر چه کتاب داستان و رمان در مورد آب، محیط زیست و حیوانات نوشته شود، باز هم جا برای کار بیشتر وجود دارد. نویسندگان باید از زوایای مختلف به این معضل نگاه کنند و به خلق اثر بپردازند.
فکر میکنید ماموریتتان در حوزه آموزش برای حفظ محیط زیست با انتشار «نشان به همان نشان» پایان مییابد یا این مسیر را ادامه خواهید داد؟
این تنها کار من نیست. در رمان «گریز از سال صفر» که مراحل نشر را میگذراند و بهزودی به دست نوجوانها خواهد رسید نیز به معضل بیآبی و خطر جهانی آن پرداختهام. در داستان کودک «روی مرمر سفید» هم که در مرحله چاپ است، پرندهها و رسیدگی به آنها مدنظرم بوده است.
هنوز جا برای کار بسیار است و امیدوارم با استقبال ناشران و خوانندگان آثار متعددی در حوزه محیط زیست و منابع طبیعی داشته باشیم. امیدوارم «نشان به همان نشان» هم در این حوزه رضایت مخاطبهایش را جلب کند.
نظر شما