حسین محمودی میگوید: هنگامی که سخن از «عشق از منظر ابن سینا» میرود ما با چندین نظرگاه مختلف روبهرو هستیم. ابن سینای طبیب، ابن سینای فیلسوف و ابن سینای عارف که هر کدام نگاه ویژه خود را به موضوع «عشق» دارند.
محمودی گفت: «عشق» یکی از موضوعاتی است که با زندگی انسان پیوندی عمیق و جدی دارد. به همین سبب است که از دیرباز تا کنون اغلب اندیشمندان، عارفان، فیلسوفان و هنرمندان بیش از هر موضوعی عشق را دستمایه کار خود قرار دادهاند. ابن سینا نیز به عنوان بزرگترین حکیم ایرانی به این مقوله ورود کرده و درباب عشق نظریه پردازی کرده است.
وی افزود: ویژگی منحصر به فرد و ممتاز ابن سینا این است که وی با توجه به احاطه کاملش به تمامی شاخههای علوم زمانه خویش از چندین چشمانداز مختلف به تأمل درباب عشق پرداخته است. ما معمولا ابن سینا را به عنوان فیلسوف یا طبیب میشناسیم و کمتر از بعد عرفانی او یاد میشود، اما او آگاهی عمیق و منسجمی نسبت به مسائل عرفانی داشت. بنابراین هنگامی که سخن «عشق از منظر ابن سینا» میرود ما با چندین نظرگاه مختلف رو به رو هستیم. ابن سینای طبیب، ابن سینای فیلسوف و ابن سینای عارف، هر کدام نگاه ویژه خود را به موضوع «عشق» دارند.
محمودی گفت: یکی از بزرگترین اندیشمندان در قرون وسطی و قرون میانه ابن سینا است و میتوان او را بزرگترین فیلسوف در کل جهان دانست زیرا در قرون میانه بر متفکران بزرگ تاثیر بسیاری داشته است. ابن سینا مرحلهای از تاریخ اندیشه را برای ما گزارش میکند و اگر امروز زنده بود شاید تکرار سخنان قبل نمیکرد و سخنی به روزتر با ما در میان گذاشت. درباره پیشینه سخن ابن سینا در باب فلسفه و عرفان در سنت اسلامی دیدگاهی وجود دارد که آیا اقتباسی هستند و از جای دیگری نشات گرفتهاند و یا هویت استقلالی دارند و در جغرافیای جهان اسلام شکل گرفتهاند.
وی افزود: دو اشتباه ممکن است رخ دهد که هر جنبه از تفکر بوعلی را به تفکر یونانی نسبت دهیم گویی که هیچ چیز تازهای بر آن نیفزوده است و همان حرفها را تکرار کرده که فیلسوفان یونان باستان گفته بودند و دیگر این که هرگونه تاثیرپذیری ابن سینا را از اندیشههای یونانی نفی کنیم. چرا که انکارناکردنی است که تاثیر بسیار جدی و عمیقی از اندیشه یونانی پذیرفته است. به این معنا که به فلسفه اسلامی صفت اسلامی داده میشود و بیشتر متاثر از فیلسوفان یونانی بوده است.
افلاطون از اندیشههای ایران باستان و شرق تاثیر پذیرفته است
این پژوهشگر ادامه داد: اندیشه افلاطون نیز پیشینه داشته است و از اندیشمندان و متفکران پیش از خود مانند فثیاغورث بهره بوده است. افلاطون از اندیشههای ایران باستان و شرق تاثیر پذیرفته است. همین بحث را میتوان در تصوف و عرفان اسلامی گفت که از سنت یونانی، مسیحی، هندی و بودایی تاثیر گرفته و در عین حال هویت مستقل خود را نیز پیدا کرده است.
وی افزود: کتاب ابن سینا قانون است و در فصل یازدهم به مقوله عشق پرداخته است. زکریای رازی در طبالروحانی که کتابی در زمینه پزشکی است به مقوله عشق پرداخته است و ابن سینا هم کماکان به روش طبیبان عشق را یک بیماری میداند شبیه مالیخولیا یا مانیا و... بیماری وسوسهای و نوعی جنون از نظر ابن سینای طبیب است.
محمودی ادامه داد: ابن سینا برای معالجه بیماری عشق گامهایی معرفی میکند. گام نخست پذیرش است که معشوق را بشناسیم، نبض عشق را میگیریم و نام افراد را میآوریم اگر نبض ضربانش دگرگون شد و رنگ عاشق متفاوت شد میتوان نشانی از معشوق یافت. گام دوم بعد از پیدا کردن معشوق، عاشق و معشوق را به وصال هم برسانیم زیرا چارهای وجود ندارد و میبینیم که عاشق کم کم حالش بهتر میشودو سلامت خود را بازمییابد. در گام سوم مزاجش را بررسی کنید تا عناصر چهارگانه بدن او (سودا بلغم و صفرا و خون) تنظیم و هماهنگ شوند. گام چهارم اینکه اگر معشوق آدم مناسبی نبود پیشنهادهایی دارد که پیش عاشق از بیوفاییهای معشوق بگوییم و مشغولیتهای دیگری برای او فراهم کنیم و لازم دیدیم به طور همزمان از داروهای مالیخولیا نیز میتوان استفاده کرد.
چرا مولانا در داستان نخست مثنوی از ابنسینا نامی نبرده است؟
وی افزود: مولانا در داستان نخست مثنوی کنیزک و پادشاه بدون اینکه نام بوعالی سینا را ببرد از روش او در کتاب قانون استفاده میکند تا معشوق را پیدا کند و به روش او فرد عاشق را مداوا میکند. اما اینکه چرا مولانا نامی از ابن سینا در این داستان نبرده است شاید به دلیل تفاوت مشربی بود که با او داشته چون عقل ابن سینا بیشتر مشی ارسطویی داشته و عقل مولانا افلاطونی بوده است و شمس نیز چندان نیکو از بوعلی یاد نکرده است.
نرم نرمک گفت شهر تو کجاست / که علاج اهل هر شهری جداست
واندر آن شهر از قرابت کیستت / خویشی و پیوستگی با چیستت
دست بر نبضش نهاد و یک بیک / باز میپرسید از جور فلک
عشق بنیاد هستی و اشتیاق فطری است
این پژوهشگر ادامه داد: بخش دوم بوعلی سینای فیلسوف است. در الهیات شفا و در رساله العشق ابن سینا به مقوله عشق پرداخته است و ما با نگاه دیگری از عشق مواجه هستیم. عشق بنیاد هستی است و ساری و جاری در همه مخلوقات و موجودات است و همه اشیا را عشق به حرکت درمیآورد. هر موجودی به حکم سرشت طبیعی خود به سوی خیر، کمال در تکاپو است و سعی میکند کمال را جذب کند.
وی افزود: عشق یک اشتیاق فطری است که خداوند در همه موجودات نهاده است و اقتضای حکمت الهی است و تدبیر ربوبی است برای اداره عالم که «اگرعشق نبودی بفسردی جهان» و این جهان از حرکت بازمیایستاد زیرا تزریق حرکت در جهان با نیروی عشق است. دو دسته عشق داریم عشق طبیعی که مربوط به موجودات بسیط (جمادات و نباتات) میشود وعشق اختیاری مرتبط است با حیوانات و انسانها. در عشق اختیاری فرد عاشق امکان صرف نظر از معشوق را دارد اما در عشق طبیعی هیچ آگاهی وجود ندارد و حرکت قانونوار است بدون اینکه هیچ اختیاری در آن باشد.
عشق عفیفانه شکل عارفگونه پیدا میکند
محمودی ادامه داد: انسان موجودی است که هم جماد و نبات و هم قوای حیوانی (غضبیه و شهویه) و قوه ناطقه دارد و هم فرشته و روحی از عالم بالا دارد. انسان به واسطه نفس ناطقه معرفت تصورات والایی دارد و میتواند عشق به مقولات برتر داشته باشد اما حیوان طبق غرایض عمل میکند. انواع عشقهای انسانی از نگاه ابن سینا تقسیم میشود به عشق مجازی حیوانی که فریفته رنگ و لعاب ظاهری میشود و به دنبال لذتهای جسمانی میرود که اگر اسیر این عشق شود تا حدی مستحق ملامت و سرزنش است و اما در عشق عفیف شیفته خلق و خو، آداب واخلاقیات و کمالات روحی معشوق میشود و ملاحظات عقلانی دارد و از شهوت پرهیز میکند که به آن عشق ظرفا، عشق جوانمردانه، عشق خاکسار و یا معنوی و عشق افلاطونی میگویند و در دورههایی از قرن 12 تا 16 م در کشورهای فرانسه و ایتالیا عشق شهسوارانه وجود داشت و عاشق شعر میسرود و نوازندگی میکرد و به دنبال وصال جسمانی با معشوق نبود.
وی افزود: بخش سوم ابن سینای عارف است که در نمط نهم اشارات ابن سینا به نگاه متافیزیک و آثار و احوال عشق میپردازد. انسان عاشق شفقت پیدا میکند و این رهایی از علایق و ترک علایق جسمانی است. عارف همیشه خوشرو است و عبوس خمار نیست، تواضع میکند و کوچک را بزرگ میشمارد. زیرا بر این باور است که در نگاه خداوند همه یکسان هستند، اندوه راه ندارد و شفقت و مهربانی وجود دارد. ابن سینا بین عشق و هوس تفاوت قائل میشود و اگر عشق شکل عفیفانه پیدا کند ستودنی میشود و شکل عارفگونه نیز پیدا میکند.
نظر شما