رقیه بهشتی گفت: مخاطب نوجوان امروز عاشق ژانر وحشت است. دنیای امروز هم سرشار از اتفاقهای ترسناک است. امکان اینکه بخواهیم فرزند خود را از مشکلات گوناگون جامعه و جهان دور نگه داریم، عملا غیرممکن است؛ چون نوجوان چه در دنیای واقعی و چه در فضای مجازی با آن روبهرو میشود.
آدام گیدویتز در بازآفرینی افسانههای برادران گریم تلفیقی از طنز در روایت، وحشت در ماجراجویی و حتی لحظاتی از غم و شادی را برای راویها و در نهایت مخاطب داستانها به کار گرفته است. این حجم تلفیق و ترکیب برای مخاطب نوجوان، جدا از نوبودن روایت چه ویژگیهای دیگری را در بردارد؟
از نظر من، مهمترین چیزی که نویسنده قصد داشت در این مجموعه به مخاطب نشان دهد این بود که از ترس، نترسند. برای شخصیتهای این مجموعه اتفاقهای گوناگونی رخ میدهد که نتیجهاش ترس شخصیت قصه از عواقب آن اتفاق است. در کتاب اول، هانسل و گرتل میترسند که پدر و مادر رهایشان کنند. در کتاب دوم، جک از برخورد با بقیه میترسد و جیل از اینکه مادر او را دختری احمق بداند میترسد. حتی قورباغه هم میترسد جیل او را رد کند؛ و در کتاب سوم هم همینطور؛ اما در پایان هر داستان، ما متوجه میشویم که نباید از ترس فرار کنیم، باید با آن روبهرو شویم و ترس را در معجون زندگی حل کنیم. باید یاد بگیریم چطور آن را کنترل کنیم و برای پیشبرد اهداف خود در زندگی استفاده کنیم. نویسنده این ویژگی را در قالبهای مختلف نشان میدهد تا نوجوان خسته نشود؛ چه روایتی هم جذابتر از وحشتی که شما را به خنده میاندازد!
حضور این حجم از خشونت در جاهایی از داستان که حتی برای عبور از موانع داستانی، به خود آسیب میزنند، تا چه حد ممکن است بر نوجوان مخاطب تاثیرگذار باشد؟
مخاطب نوجوان امروز عاشق ژانر وحشت است. دنیای امروز هم سرشار از اتفاقهای ترسناک است. امکان اینکه بخواهیم فرزند خود را از مشکلات گوناگون جامعه و جهان دور نگه داریم عملا غیرممکن است. چون نوجوان چه در دنیای واقعی و چه در فضای مجازی با آن روبهرو میشود. نوجوان باید با دنیای واقعی آشنا شود، البته در حدی که مناسب سنش باشد. همین کرونا را ببینید؛ رویدادی ترسناک که برخی خودآگاه یا ناخودآگاه با رعایت نکردن به خود و دیگران آسیب میرساند که نتیجهای معمولا جبرانناپذیر دارد. در این کتابها هم نوجوان میبیند که شخصیتها میخواهند خود و خانواده را نجات دهند؛ از ترس رها شوند؛ اما معمولا به بدترین وجه ممکن به خود و دیگران آسیب میرسانند. در نهایت، خواننده نوجوان یاد میگیرد در برابر مشکلات جبهه نگیرد؛ بترسد؛ اما فکر کردن درباره مشکل را فراموش نکند، و برای حل آنها با بزرگترها مشورت کند. در رابطه با حجم خشونت کتاب هم بگویم که این کتاب بیشتر از آنکه در ژانر وحشت باشد، در ژانر طنز است. و میدانید که دنیای پریان هم معمولا فضای اغراقآمیزی دارد، چه مرگش، چه دوستداشتنش و چه رفتارهای آدمهایش. در قصههای پریان شما باید اغراق کنید تا بر خواننده تاثیر بگذارید. البته، آقای گیدویتز در فواصل کتاب حاضر میشوند و میگویند که اگر میترسید ادامه ندهید؛ اما کیست که گوش بدهد!
هانسل و گرتل در کتاب اول، افسانههای برادران گریم ترسناک میشوند، وجههای دیگری از روحشان را به نمایش میگذارند که میتوان آنها را نمادی از نرینگی و مادگی روح انسان در سیر تکامل زندگی دانست؟
بله، با این حرف موافقم. آقای گیدویتز از دو نگاه مختلف که هانسل و گرتل نازنین ما هستند، این ویژگی را نشان میدهد. در این سفر که بهنوعی سفر زندگی هر آدمی است، شما همسفر هانسل و گرتلی میشوید که رشد میکنند و بزرگ میشوند. آن هم نه فقط جسمی که روحی و ذهنی و شخصیتی. زمانی که هانسل در جنگل زندگی به حیوان تبدیل شده و بعد از دل آن حیوان دوباره متولد میشود، شما تکامل شخصیت او را میبینید و با هانسلی متحولشده روبهرو میشوید؛ یا زمانی که گرتل دل به جنگل تاریکی میبندد، حرف هیچکسی را قبول نمیکند و حقیقت را نمیبیند. همین که چون کبوتری از آن زنجیر ترسناک رها میشود، شما دختری را میبینید که با ترس روبهرو شده و جادویش را باطل میکند. دختری که اشتباهاتش را پذیرفته است.
در جلد دوم با نام آینه جادویی گمشده جک و جیل ادامهدهنده افسانههای پریان و برادران گربم هستند. این تاکید نویسنده در سطرسطر روایت در جهت عدمپیگیری در خوانش توسط مخاطب به علت ترس و خوف زیاد و خشونت در رفتار راویها در نهایت به چه چیز میرسد؟
حضور نویسنده فقط به خاطر هشدار برای صحنههای ترسناک کتابها نیست که البته خودش نوعی ترفند برای افزایش حس هیجان و کنجکاوی در مخاطب کتابهایش است تا داستان را ادامه بدهند، بلکه او یک جورهایی رابط دنیای پریان و دنیای امروزی است. میبینید که چندین بار در هر سه کتاب مشکلات بچههای امروزی را با مشکلات بچههای قصهها مقایسه میکند. مثل ترس، تنهایی، ناامیدی و ...؛ او بچهها را مخاطب قرار میدهد تا کمی بیشتر فکر کنند و اگر یکی از این احساسات را دارند بتوانند بهتر با آن روبهرو شوند و از آن مانع در زندگی خود عبور کنند. علاوه بر این، قرار است در کتاب سوم این دو دنیا با هم تلفیق شوند و قصهها وارد دنیای امروزی شوند. جدای از اینها، نویسندهای به این جالبی و بامزهای حیف است در قصهها حاضر نباشد!
آدام گیدویتز در جلد سوم از سیندرلا و سفید برفیای که آشنای همه کودکان و نوجوانان است، فاصله گرفته و این نگاه تازه را با ترکیبی از خشونت و خشم فروخورده شخصیتهای مورد ظلم قرارگرفته نشان داده است. با این وصف چهقدر پایانی عقلانی برای این داستانها میتوان متصور شد؟
خب در کتاب سوم قرار است وارد دنیای امروزی شویم؛ پس عجیب نیست کمی از افسانههای پریان فاصله بگیریم. پایان عقلانی برای این رده سنی باید با امید همراه باشد. نوجوان، تلخی را حس میکند، اما بعد با خوردن شکلاتی شیرین لبخند روی لبهایش میآید. مفهوم زندگی هم همین است؛ آدمی تلاش میکند تا سختیها را پشت سر بگذارد و به آرامش برسد. علاوه بر این، در قصههای پریان، شما هرقدر هم که داستان را با خشونت و غم و ناامیدی شروع کنید، باید با شادی تمامش کنید. این چیزی است که از قصههای پریان انتظار میرود. کاری که آقای گیدویتز به بهترین نحو ممکن از پسش برآمده است. خسته نباشید آقای نویسنده!
نظر شما