در ابتدا درباره کتاب و مضمون آن توضیح دهید.
«دکتر سملوایس» نوشته لویی فردینان سلین، در مورد زندگی دکتر ایگناتس فیلیپ سملوایس پزشک مجارستانی الاصل است که در اتریش زندگی و کار میکرد. این کتاب در واقع رساله اخذ مدرک پزشکی لویی فردینان سلین بود. کتاب با یک ماجرای تاریخی شروع میشود؛ انقلاب کبیر فرانسه و به زمان تولد سملوایس در مجارستان میرسد. داستان با توصیفاتی از سبک زندگی مردم در مجارستان پیش میرود و بعد به ادامه تحصیل سملوایس و ماجراهای زندگی او در وین میپردازد. آنچه که به عنوان مضمون اصلی این کتاب مورد توجه است، کشف سملوایس است. او دریافته بود که عفونت از طریق دست آلودۀ پزشکان و ماماها به بیماران حین زایمان سرایت میکند. به همین جهت پزشکان و ماماها، باید قبل از هرگونه تماس با بیمار دستهایشان را ضدعفونی کنند. همین کشف منجر به مخالفتهای دشمنان سملوایس و البته حمایتها و همراهیهای دوستانش شد.
سلین نویسندهای شناخته شده در میان خوانندگان ایرانی است. آثارش از جمله (دارو دسته دلقکها) خیلی مورد استقبال قرار گرفت. آنچه که در آثار او مورد توجه است؛ زبان تند و تیز، بُرنده، مطنطن، پر از نقطه گذاری و علامت گذاری است... به شکلی که نوعی هول و هراس در خواننده ایجاد میکند... اما کتاب حاضر (دکتر سملوایس) گویی هم به لحاظ زبانی و هم از منظر موضوع با آثار دیگرش تفاوت دارد...در واقع نوعی طمانینه در زبان اثر دیده میشود... درباره این موارد نظر شما چیست؟ سبک نوشتار، زبان و ...
سلین نویسنده بزرگی است که سبک خودش را دارد. او خیلی راحت و بیپرده با مخاطبش صحبت میکند و گاهی با زبان بیپروا و تند و تیز کوچه و بازار، آنچه در ذهن دارد و حتی آنچه بر سرش آمده را با مخاطبش در میان میگذارد. از آثار بزرگ او که چنین ویژگیهایی دارند میتوان به «سفر به انتهای شب» و «مرگ قسطی» اشاره کرد.
اما «دکتر سِملوایس» به جهت تفاوت موضوع با دیگر آثار سلین، ناگزیر تفاوتهای زبانی و سبک نوشتار هم دارد. مشخصهای که هنگام ترجمه اثر به وضوح قابل درک بود این است که نثر کتاب روان است، اما ساده نیست. استفاده از کلمات مختص سلین همراه با جملات پیچیده و طولانی از جذابیتهای متن سلین بود که من در ترجمه اثر، سعی کردهام سبک نویسنده حفظ شود و کلمات در عین قابل درک بودن مختص سلین باقی بمانند. شاید از مشخصههای اصلی سلین صریح و رک بودن او باشد، که همین مشخصه اثربخشی کلامش را چند برابر میکند. به عقیده او صراحت در بیان عامل عوض شدن بشر است و با صراحت بیپروا میتوان زلزلهای در بشر ایجاد کرد تا به سمت تغییر گام بردارد. اما صراحت در زبان این اثر شکل دیگری پیدا میکند. سلین در ارائه داستان زندگی سملوایس با آرامش قدم بر میدارد و ما دیگر شاهد کلمات و الفاظ ابداع شده سلین که ممکن است برای پیدا کردن معادل فارسیاش به تقلا بیفتیم نیستیم. او زبانش را برای نوشتن رساله پزشکیاش عوض و سعی میکند وفادارانه ماجرای زندگی سملوایس را به تصویر بکشد. همین وفاداری به ماجرای واقعی زبان سلین را باطمأنینه میکند.
زاویه روایت داستان، دانای کل است که گاهی باعث میشود، سلین شخصیتهای داستان را قضاوت کند، دادگاه تشکیل دهد و محاکمه کند. از نظر من یکی از جذابیتهای داستان همین قضاوتهای گاهی خشمگینانه سلین است. انگار از ظلمی که در حق سملوایس روا داشته شده به تنگ آمده و میخواهد به او کمک کند تا دیگران او را باور کنند. انگار نوعی نگرش عاطفی و دلسوزانه نسبت به سملوایس دارد و نسبت به او بیتفاوت نیست. به نظر من همین نگرش دلسوزانه سلین اثربخشی زبانش را چندبرابر میکند و زبانش را آرام و باطمأنینه میکند.
از آنجا که سلین در این اثر خیلی فکتها و اشارات تاریخی دارد؛ آیا میتوان این اثر را یک مستند تاریخی نامید؟
این داستان پر است از شخصیتهای واقعی از جمله خود سملوایس و همچنین پزشکانی که با اسم اصلی خودشان در داستان حضور دارند. سلین سعی میکند، تحلیلی از وقایع گذشته ارائه بدهد. در این حالت آشنایی با دیدگاه نویسنده در مورد یک واقعۀ تاریخی، اصلیترین چیزی است که با خواندن کتاب به ما اضافه میشود. سلین در ارائه تاریخ حوادث و وقایع وسواس خاصی داشته و سعی کرده تا جایی که شواهد و مستندات در اختیارش اجازه میدادند، تاریخها را درست ارائه کند. نکته بعدی اینکه سملوایس پیشگام «ضدعفونی کردن» در جهان محسوب میشود. به عقیده من پیشگامی سملوایس خودش یک فکت تاریخی است و با استناد به همین فکت میتوان این کتاب را «مستند تاریخی» نامید. اما نباید از این مسأله غافل شد که سلین به اقتضای نویسنده بودنش از تخیل بهره میبرد و صحنههای جذابی خلق میکند. مثل ترسیم صحنههای توهمات بدبینانه سملوایس نسبت به اشیا و افراد و اتفاقاتی که در پایان داستان در سالن تشریح رخ میدهد و منجر به بستری شدن سملوایس در بیمارستان روانپزشکی میشود.
در پشت جلد کتاب آمده است: این کتابی است که یک نابغه، درباره یک نابغه دیگر نوشته است...در این باره بگوئید.
سلین یکی از شاخصترین چهرههای ادبیات قرن بیستم فرانسه است. او به عقیدۀ خودش با معجونی که از گنجینۀ عظیم واژگانِ عامیانه، آرگو و محاورهای ساخته، زبان فرانسه را زنده کرده است. همچنین او احساس و عاطفه عمیقی نسبت به بشر دارد و از تمام مسائل بشری در آثارش حرف میزند. سلین پیچیدگیهای روح آدمی را به خوبی با زبان مخصوص به خودش ترسیم میکند. ما با خواندن این 81 صفحه میتوانیم دغدغهها و نگرانیهای سملوایس را درک کنیم. میتوانیم آنچه را که در پس ذهن او میگذرد حتی اگر با چاشنی تخیلات سلین همراه شده باشد ببینیم. حتی از همگسیختگی روحی و روانی سملوایس را چنان با جزئیات و دقیق طراحی میکند، که هرگز نمیتوانیم او را در توصیف زندگی و احوالات سملوایس روایتگری صادق ندانیم. او به سادگی چهره زشت مخالفان سملوایس را به تصویر میکشد و در این راه مضایقه نمیکند. گویی او هیچ ترسی از از اینکه آینهای در برابر مخالفان سملوایس بگذارد و واقعیت آنها را نشان بدهد ندارد. به عقیدۀ من داشتن چنین بیباکیای در بیان از همگسیختگی روحی سملوایس تنها کار یک نابغه است.
وقتی با ماجراهای زندگی سملوایس آشنا میشویم و او را از پیشگامان ضدعفونی کردن میشناسیم، امید و ناامیدی و رنجی را که در مسیر هدفش متحمل شده بود میبینیم به نابغه بودنش پی میبریم. تنها نابغه بودن است که امید به ساختن دنیایی جدید و بهتر را در او زنده نگه میدارد. اصلاً چه چیزی جز نابغه بودن میتواند قدرت بخش و عامل محرک یک قهرمان برای قهرمانبودن و قهرمانماندن باشد؟
در ترجمه اثر نویسندهای برجسته و شناخته شده؛ با روحیات اقتدارگریزانه، چه چالشهایی پیش روی شما بود؟
خیلی قبلترها جایی خوانده بودم که «هرکس اقتدار را انکار کند و با آن به ستیز برخیزد، آنارشیست است.» اگر بتوان سلین را آنارشیست دانست و بخواهیم به دنبال روح آنارشیست او در کتاب «دکتر سملوایس» بگردیم شاید بتوان تمام تلاشهایی که در برابر اقتدارگرایی مخالف سرسختش یعنی «کلین» داشت را ناشی از روح اقتدارگریز او دانست که منجر به فعالیتهای داوطلبانهاش برای نجات مادران جوان شد.
او در مقابل مرگ مادران جوان احساس مسئولیت میکند و در مقابل دشمنان و مخالفانش موضع محکمی میگیرد. اما متأسفانه با دانش پزشکی آن زمان موفق به اثبات حرفش نمیشود و این برای سملوایس تبدیل به یک شکست غیرقابل جبران و بزرگ میشود. همین مسأله چالش بزرگ من در ترجمۀ کتاب بود. همراهی با ناکامی و شکست پزشک پیشگامی که کشف بزرگش را به سادگی در اختیار دیگران میگذارد اما مورد توجه قرار نمیگیرد. کشفی که در روزگار امروز ما یعنی در همهگیری ویروس کرونا وسیله نجات جان ما انسانها شده و با همین روش ساده میتوانیم جانمان را سالم نگه داریم مورد رد و انکار مخالفان سملوایس قرار میگیرد! چطور میشود مخالفانش را از دل تاریخ بیرون کشید و به آنها احوال دنیای مدرنمان را نشان داد و بهشان التماس کرد که لطفاً سملوایس را جدی بگیرید؟!
اما این تنها چالش کار ترجمۀ «دکتر سملوایس» نبود. چالش شیرینی که داشتم کلنجار رفتن با متن رسالۀ یک نویسندۀ قرن بیستمی بود که زبان مختص به خودش را دارد و مدام در حال رفت و آمد میان جدالهای ذهنی و روحی یک پزشک پیشرو است. ترجمۀ «دکتر سملوایس» دومین همکاری من با نشر نون بود که بعد از کتاب «مردی که میخواست خوشبخت باشد» اثر لوران گونل آن را ترجمه کردم. «دکتر سملوایس» تجربۀ ارزندهای بود که قطعاً به عنوان یک کار شاخص در رزومه کاری من به عنوان مترجم خواهد ماند.
کتاب «دکتر سِملوایس» در چاپ اول(1399) با 1500نسخه از سوی نشر نون منتشر شده است. این کتاب 88 صفحه دارد و قیمت آن20000تومان است.
نظر شما