رمان «پارک شهر» اثر هانیه سلطانپور به تازگی از سوی نشر چشمه منتشر شده است، حمید نورشمسی نویسنده و روزنامهنگار یادداشتی بر این اثر نوشته و برای انتشار در اختیار ایبنا قرار داده است.
پارک شهر قهرمانی دارد که وجودش با ضدقهرمان بودن عجین شده است. یک موجود روانی. بیمار. سرد و یخ. مانند انسانی که درون سلولی انفرادی که خودش خشت به خشتش را روی هم گذاشته، اسیر شده و فراموش کرده باشد در این معماری دری هم برای فرار طراحی کند.
داستان «پارک شهر» داستان نفسگیری است. داستان به سخره گرفته شدن نیستی و عدم شدن. داستان به سخره گرفته شدن راهی عدم کردن. او از همان سطور ابتدایی رمان و نمایش نوع مواجهه پدرش با مرگ مادرش و کمی بعدتر خودش با این اتفاق نمایشی از خلق و پیدایش انسانهایی در بستر زیستی جامعه پیرامون ما میدهد که گویی همه معانی و تعاریف زندگی برای آن تعریفی دیگر و صد البته عجیب به خود گرفته است.
قهرمان این داستان در تمامی صفحات داستان به دنبال زندگی و تغییر زیست خود است. به دنبال آب حیاتی که از دریچه یک زن که هرگز پیدایش نمیکند بتواند زندگی او را دچار تغییر کند اما در نهایت آنچه نصیب او میشود روایتها و خوانشها و نگاههایی به زندگی است که آن را بر نمیتابد و لاجرم صاحبانش را راهی عدم و نیستی میکند.
سالهاست که چنین قهرمان یا شاید بهتر است بگویم ضد قهرمانی در داستان ایرانی خلق نشده است. فردی چنین سرد و یخ و سردرگم. گویی موروسوی بیگانه در قالب تن گرگو سامسا کافکا نشسته است و این موجود تازه خلق شده در مختصات زیستش در دالانهای پزشک قانونی و سالنهای نمدار کارخانه سیگار آریا چیزی جز سردی و تلخی و سیاهی پیرامون خود نمیبیند و این سیاهی چنان به وجودش جذب شده که او لاجرم آن را بخشی جدایی ناپذیر از خود مییابد و فعل و عملش را نیز ناگزیر از آن.
سلطان پور در این داستان بلند و در شهر چرایی و چگونگی راهی عدم شدن قهرمانش او، زندگی را روایت میکند که هیچ طریق و روشی برای رهایی از آن پیش رویا و قرار نمیدهد و در مقابل تمام تلاشش را نیز برای له کردن و جزئی از خود کردن او نیز به کار میبندند. قهرمان او که مرگ به عنوان یکی از مهمترین پدیدههای زندگی برایش تبدیل به امری طبیعی شده است در طول تمامی فرازهای داستان سعی میکند تا به نوعی از آن فرار کند و یا نسبت آن را با زندگی خود تغییر دهد اما گویی آجر به آجر زیست او به شکلی به روی هم قرار گرفتهاند که قرار نیست او را به محیطی جز آنچه در آن قرار گرفته راهنمایی کنند.
شاید به همین تعبیر است که او پس از به در بسته خوردن در کسب عشق و محبت دو زن و به پایان راه رساندنشان تنها شاهد دلسوزی و مردگان برای خودش است.
«پارک شهر» به اعتبار خلق چنین فضای عجیبی است که یکی از اتفاقهای ادبی این روزهای بازار کتاب است. رمانی که خوانش آن در یک یا دو روز میسر خواهد بود اما برای خلاصی از دنیای آن نمیتوان زمانی متصور بود.
نظر شما