از طرف دیگر، نبیه بری چنان هنر و صلابتی در مذاکرات به نفع مقاومت نشان داد که سید حسن نصرالله، کلیه اختیارات مذاکراتی و تصمیمگیری از سوی حزبالله را به نبیه بری تفویض کرد و از آن لحظه به بعد، در سراسر روزهای جنگ، هم در سخنرانیهای عمومی و هم در پیامهای پشت صحنه، تمامی افراد را برای مذاکره به نبیه بری ارجاع میداد و حرف و تصمیم او را، حرف و تصمیم حزبالله میخواند.
راوی با توجه به سمتش که معاون سیاسی بری بوده، ارتباط تقریباً هر روزه با معاون سیاسی سیدحسن نصرالله (حاج حسین خلیل) داشته (که به نوبه خود، رابط سید با نبیه بری محسوب میشده) و طبعاً در جریان جزئیات اتفاقات پشت صحنه سیاسی جنگ قرار داشته است. او حالا آنچه در آن عرصه رخ داده بود و روایتی کاملاً بکر از صحنه سیاسی جنگ 33 روزه محسوب میشود را در این کتاب عرضه کرده است.
این روایت در ابتدا به صورت چندقسمتی در روزنامه «السفیر» لبنان منتشر شده و سپس به صورت کتاب درآمده است. نکتههایی که بر اهمیت و ارزش این روایت میافزاید، آن است که با وجود انتشار عمومی این مطالب، حزبالله نه تنها کوچکترین بخشی از آن را تکذیب نکرده، بلکه بخشی از اطلاعات کاملاً خاص موجود در آن را (که با تکذیب طرفهایی از قبیل صهیونیستها مواجه شده بود) به صورت رسمی تأیید و از صحبت راوی حمایت کرده است.
با خواندن این کتاب خواهیم دید که غربزدهها و آنها که برای عزت و سربلندی کشور خود (چه ایران، چه لبنان و چه هر جای دیگر) دلواپسی نداشته باشند، چه بر سر کشور میآورند و در اوج عزت و افتخار هم تلاش خواهند کرد با سیاهنمایی اوضاع، دستاوردهای محقق نشده دشمن را محقق کنند. خلاصه آنکه این کتاب، به نوعی آینه تمامنمای اوضاع خود ماست و هم آنچه در گذشته رخ داده را نشان میدهد و هم آنچه ممکن است در آینده رخ دهد.
«جنگ دوم لبنان»؛ اولین پیروزی واقعی جهان اسلام و عرب بر صهیونیستها
اهمیت این پیروزی وقتی آشکارتر میشود که بدانیم تا پیش از آن، اسرائیل چنان چهره پرجبروت و قدرقدرتی از ارتش شکستناپذیر خود به نمایش گذاشته بود، که کسب پیروزی بر این رژیم تبدیل به یک عقده برای برخی اعراب و مسلمانان شده و حتی کوچکترین موفقیتها را پیروزی مینامیدند. به عنوان نمونه، یکی از فضاحتبارترین و سنگینترین شکستهای تاریخ معاصر، شکست مصر از اسرائیل در سال 1973 بود که نهتنها به نابودی تقریباً کل تجهیزات زرهی مصر انجامید و دو سپاه ارتش مصر (شامل چندین لشگر) را در محاصره اسرائیل قرار داد (که با منت صهیونیستها تا مدتها به آنها آب و غذا داده میشد) بلکه از آن بالاتر، خطر سقوط حتی به خود قاهره نیز نزدیک شده بود. اما از آنجا که در روز نخست جنگ، مصریها موفق شدند خط بارلِو را بشکنند از غرب کانال سوئز به شرق آن بروند، بدون توجه به نتیجه خفتبار نهایی، خود را پیروز جنگ اعلام میکردند و هر ساله سالگرد پیروزی در این جنگ را جشن میگرفتند! دست بر قضا در مراسم جشن نظامی سالگرد همین جنگ بود که انورسادات کشته شد.
بخشی از کتاب به لشگرکشی صهیونیستها به لبنان در سال 1982 اختصاص یافته که ظرف چند روز به بیروت رسیدند، با مطالعه این بخش از کتاب بهتر درک خواهیم کرد که جنگ 33 روزه چه عظمتی داشت. در این جنگ، حزبالله نه یک پیروزی توهمی، بلکه پیروزی عینی و خدشهناپذیری به دست آورد که حتی خود صهیونیستها برای بررسی علل این شکست فضاحتبار، کمیتهای تشکیل دادند که به نام کمیته وینوگراد مشهور شد و هنوز هم با گذشت سالها، رسانهها و تحلیلگران این رژیم درباره علل این شکست مطلب مینویسند.
در ادامه مطالب این کتاب، عوامل موفقیت حزبالله لبنان در در جنگ 33 روزه مورد بررسی قرار گرفته است. اسرائیلی که در سال 1982 تقریباً شبیه به یک مسافرت تفریحی خود را تا بیروت رساند، این بار در طول 33 روز تقریباً نتوانست از روستاهای مرزی لبنان جلوتر بیاید. درحالیکه هدف ابتدایی جنگ، نابودی کامل حزبالله بود، این هدف با شکستهای هرروزه میدانی مدام تقلیل پیدا کرد و ابتدا تبدیل شد به خلع سلاح حزبالله، سپس عقبنشینی حزبالله از جنوب لیتانی، سپس بیرون بردن سلاح حزبالله از جنوب لیتانی و ... . جالب آنکه دست آخر هیچ کدام از این اهداف محقق نشد و صهیونیستها با تلفات سنگین بشری و خسارات مادی به تجهیزاتشان (از جمله تانک اسطوره ای مرکاوا که هر روزه چندین فروند از آن نابود میشد) مجبور به پذیرش آتشبس شدند.
درباره این جنگ و پیروزی عظیم، تاکنون بسیار کم گفته شده است. ابعاد نظامی و امنیتی این جنگ همچنان ناگفتههای فراوانی دارد که میتوان بیاغراق صدها کتاب درباره آن نوشت. اما مظلومترین بخش این جنگ، بخش سیاسی آن است. عظمت پیروزی حزبالله در عرصه نظامی چنان چشمها را به خود خیره کرده که بسیاری از ناظرین فراموش کردهاند این جنگ، فقط وجه نظامی نداشت و بخش مهمی از درگیری، در عرصه سیاسی دنبال میشد. خصوصاً وقتی صهیونیستها مطمئن شدند نمیتوانند اهداف خود را در عرصه نظامی محقق کنند، به فکر افتادند تمامی خواستههایشان را از طریق سیاسی به دست آوند. چیزی که به آنها کمک میکرد، از طرفی همراهی و پشتیبانی مطلق آمریکا و فرانسه (و بسیاری دیگر از کشورهای غربی) بود و از طرف دیگر، حضور جریان غربگرای لبنانی که شوربختانه، در اوج جنگ، سنگ دشمن را به سینه میزدند و حتی گاهی از اسرائیلیها هم مواضع تندتری اتخاذ میکردند.
نظر شما