در این مطلب به نمونهای از جعلیاتی که به اسم محمدرضا شفیعیکدکنی در فضای مجازی منتشر شده، پرداختیم.
متن این جعلیات به شرح زیر است:
یک: هفته گذشته خاطرهای را که این روزها دست به دست میشود، از استاد پرسیدیم:
«دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بود و بهار بود و پنجره باز ...استاد شفیعی رو به ما دانشجوها گفتند: خاک بر سر دانشجویی که عاشق نشود...همین!»
ایشان فرمودند: بنده همچین چیزی نگفتم. بنابراین این نقلقول جعلیست.
دو: قطعه سستِ ناتندرستِ
«گیریم خنجر حرف تو بر پهلوی باورها نشست،
نوشدارویی، شرابی، شیونی، شعری به کارش میکنیم، دل که چرکین شد، چکارش میکنیم» از محمدرضا شفیعی کدکنی نیست و جعلیست.
سه: نَفَسم گرفت ازین شَب درست است. نَفَسَم گرفت ازین شهر غلط است. [آدرس: دفترِ شعری «از بودن و سرودن» غزلی در مایه شور و شکستن]
نَفَسَم گرفت ازین شب، درِ این حصار بشکن
درِ این حصارِ جادوییِ روزگار بشکن
چهار: خاطره مسخره
«من بیستویکساله معلم بودم در مشهد. پدرم گریه میکرد که ما پول عیدی نداریم به بچهها بدهیم. مادرم او را آرام میکرد. من فهمیدم. دست کردم در جیبم کل پول معلمیام را گذاشتم روی گیوههای پدرم. آن سال نوروز، خواهرها و برادرهایم آمدند مشهد و پدر به همه آنها عیدی داد!» به محمدرضا شفیعی کدکنی ارتباطی ندارد.
این خاطره تا چند سال گذشته به کتاب درسی آموزش و پرورش هم راه یافته بود. [ریاضی دوم دبستان، چاپ ۹۱، صفحه ۷۲]
محمدرضا شفیعی کدکنی اصلاً خواهر و برادری ندارد. ایشان تکفرزند است. مادر گرامی استاد وقتی محمدرضا سیزدهساله بوده فوت میکنند.
محمدرضا شفیعی کدکنی در مدرسه معلمی نکردهاند. اولین سابقه معلمی ایشان در دانشگاه تهران بوده است.
همچنین در پایان این مطلب آمده است:
«اینها مواردی بود که در فضای مجازی، خبرگزاریهای رسمی، صفحات پرمخاطب و حتی تا سالهای گذشته در کتاب درسی [ریاضی دوم دبستان، چاپ ۹۱، صفحه ۷۲] آمده است. وضعیت کتاب ریاضی دوم دبستان امسال را نمیدانیم.
امیدواریم هرکسی برای تولید محتوا اعم از خوانندگی و تولید آلبوم، نویسندگی و روزنامهنگاری و کارهای رسانهای دیگر به کتاب و کتاب و کتاب مراجعه کند. ما بارها این جعلیات را به مخاطبان و صاحبان خبرگزاریها و صفحات دیگر متذکر شدیم. به هایلایت «جعلیات» مراجعه کنید.
اصالت در هنر، ادبیات و فرهنگ از هر چیزی زیباتر است.»
نظر شما