«آیا زنان رهبران صلحجوتری هستند؟» نقد و بررسی شد
آیا تا سال 2050 مردان از ساختار سیاسی جهان حذف میشوند؟
پژوهشگران در نشست «آیا زنان رهبران صلحجوتری هستند؟» به این مساله پرداختند که با توجه به مشارکت زنان در سطح عالی اجتماعی و سیاسی، گروهی از فمینیستها (فمینیستهای پست مدرن) معتقدند تا سال 2050 زنان در صحنه روابط بینالملل قدرت را به دست خواهند گرفت.
عبدالمجید زواری در ابتدای جلسه گفت: آشنایی من با موضوع زنان و صلح به سال 85 برمیگردد. در آن مقطع نظریهای در سطح بینالملل مطرح شده بود که معتقد بود با توجه به تجربیات تاریخی مشارکت زنان در فرایند صلح، و همچنین روحیه مادرانه خانمها، در صورت دستیابی این گروه به سطوح عالی سیاست، شاهد کاهش خشونتها و گسترش صلح در جهان خواهیم بود. بر اساس این استدلال آنها خواهان ورود این بخش از اجتماع در بدنه سیاسی و تصمیمگیری جموامع بودند و این موضوع حتی از طریق صدور قطعنامههایی همچون 1321 در سازمان ملل نیز مورد تاکید قرار میگرفت و نهادها و سازمانهای بینالمللی به شدت بر این موضوع تاکید داشتند که کشورهای جهان میبایست تمهیدات لازم را برای تسهیل مشارکت زنان در سطوح عالی سیاست به کار بگیرند. حتی در برخی گروههای تندرو بر حذف مردان از سیاست و روابط بینالملل تاکید میشد و معتقد بودند شخصیت خشن مردها در طول تاریخ عامل بروز جنگها و درگیریها بوده است چشمانداز خود را به این صورت ترسیم میکردند که تا سال 2050 مردان را به صورت کامل از ساختار سیاسی جهان حذف کنند.
وی افزود: با توجه به سیر تحولات سالهای اخیر و لزوم توجه به مشارکت زنان در سطح عالی اجتماعی و سیاسی، گروهی از فمینیستها (فمینیستهای پست مدرن) معتقدند با افزایش تحصیلات و آگاهی زنان و تمایل آنها به نقشپذیری و حضور گسترده در جامعه، تا سال 2050 زنان در صحنه روابط بینالملل قدرت را به دست خواهند گرفت. این گروه معتقدند با توجه به اینکه در طول تاریخ مردها در راس کار بودهاند، سیاست نیز تحت تاثیر روحیات مردانه نوشته شده است و خشونت، جنگ، فقر، تبعیض، نابرابری و... به دلیل همین روحیات مردانه شکل گرفته است. فمینیستهای پست مدرن معتقدند با توجه به روحیات و شخصیت لطیف زنانه، با سپردان قدرت به زنان، صلح، توسعه و رشد جوامع جایگزین جنگ، فقر و امور ناپسندی میشود که ثمره و نتیجه دیدگاههای مردانه است.
زواری ادامه داد: یکی از مهمترین پرسشهایی که حین انجام پایاننامه با آن مواجه بودم این بود چرا با وجودی که در طول تاریخ همیشه شاهد حضور زنان در سطوح مختلف قدرت بودهایم اما در زمان حال این نگاه جنسیتی به سیاست و روابط بینالملل مورد توجه قرار گرفته است و چه عاملی موجب تاکید فمینیستها برای دستیابی به بالاترین سطوح قدرت و تصمیمگیری در کشورهای مختلف میشود؟ و چرا در مقاطع مختلف تاریخ چنین امکانی و با این شدت برای زنان فراهم نبوده است؟ دلایل زیادی برای حضور زنان در عرصههای سیاسی ذکر شده است و کارشناسان سایسی از زوایای گوانگون به بررسی اعباد تاثیر این حضور تاریخی پرداختهاند. با این حال شاید بتوان با بررسی تغییرات ژرف محیط جهانی، پاسخی درخور برای این سوال یافت. بشر تاکنون دو موج کشاورزی و صنعت را پشت سر گذاشته است و امروز با انقلاب عظیمی که در عرصه اطلاعات به وقوع پیوسته، به قول تافلر ما در آستانه ورود به جامعه اطلاعاتی و یا موج سوم هستیم.
به گفته تافلر در کتاب موج سوم محور هر فرهنگ و تمدن، انرژی است. در موج اول یا جامعه کشاورزی نیروی عضلانی اصلیترین منبع انرژی جوامع بود و با توجه به برتری نسبی مردان در این زمینه، طبیعی است که زن جنس دوم محسوب شده و جامعه مرد سالار پدید آید. در موج دوم با ورود به تدریجی صنعت به زندگی مردم، تمدن مدرن پایهگذاری میشود. در چنین تمدنی، نیروی عضلانی به تدریج جای خود را به انرژی فسیلی ـ نفت و گاز و ذغال سنگ و ... میدهد و با توجه به افزایش چشمگیر حجم تولید و مصرف از یک سو و کمبود نیروی انسانی از سوی دیگر، به تدریج با ورود زنان به بازار کار اولین زمزمههای برابری حقوق زنان و مردان به گوش میرسد. از آنجا که در چنین جامعهای مردان دیگر برتبر سابق را نداشتند و از سوی دیگر نیاز روزافزون به کارگران جدید و ارزان، سبب شد با گذشت زمان برخی از خواستههای زنان مورد توجه قرار گیرد.
پرسش دیگری که پیش از شروع و حین مراحل مختلف پژوهش بدان فکر میکردم این بود که آیا اصولاً حضور زنان سیاستمدار بر گسترش یا تهدید صلح در نظام بینالمللی موثر است یا خیر و چگونه میتوان راهکارهایی برای گسترش صلح در نظام بینالملل ارایه داد؟ آیا میتوان میان حفظ صلح و میزان قدرت زنان در کشورها ارتباط معنیداری پیدا کرد؟ آیا میتوان بین میزان مشارکت زنان در حکومت و سطح توسعه یافتگی کشورها ارتباط معنیداری پیدا کردی؟ به توجه به روند رو به توسعه جریانهای فمینیستی در جهان چه چشماندازی برای حضور زنان در حکومت میتوان متصور بود؟ و نهایتا اینکه آیا زنان پس از به قدرت رسیدن نیز بر حفظ صلح متعهد هستند؟
حاجی وثوق، منتقد نشست نیز گفت: گذر زمان به ما انسانها نشان داد که تنها توافقات بینالمللی و قطعنامهها دلیل کافی برای برقراری صلح پایدار نیستند و باید در کنار آنها عوامل دیگری را برای رسیدن به صلح پایدار دخیل کنیم. یکی از کلیدیترین راهکارهای برقراری توازن و تعمل جنسیتی در سطح کلان است. ما برای رسیدن به صلح نیاز به یک چرخش پارادایمی در سیاستورزی داریم که بتوانیم از استراتژیهای زنانه از قبیل خلاقیت، امید، عطوفت، مهرورزی در کنار استراتژیهای مردانه بهره ببریم و از ترکیب آنها به بالانس و تعادل در جوامع بشری برسیم که این امر به خودی خود حرکت در مسیر صلح اجتماعی و در مرحله بعدی به سوی صلح پایدار خواهد شد.
وی با اشاره به عنوان کتاب که «آیا زنان رهبران صلججوتری هستند؟» ادامه داد: عنوان کتاب در خور توجه و بدیعی است که مخاطب را به سمت کتاب جلب میکند، گر چه عنوان کتاب به شکل سوالی نوعی ساختارشکنی است چرا که کمتر دیده شده عناوین کتابها سوالی طرح شوند. به لحاظ شکلی و ظاهری این کتاب بسیار منقح است و به لحاظ ویرایشی بسیار دقیق و منظم کار شده است. تیتربندیهای کتاب خیلی خوب انتخاب شده و از علائم بصری مناسب استفاه شده است. همچنین از جداول و نمودارهایی استفاده شده که به فهم راحتتر و سریعتر مطلب کمک میکند.
وی به محتوای کتاب نیز اشاره کرد و افزود: نویسنده در پیشگفتار بیان میکند که این یک کار دانشجویی بوده و بعدها تکمیل شده و به شکل کتاب درآمده است که در اینجا دو نکته درخور توجه است. نخست اینکه در دهه 80 یک دانشجوی کارشناسی ارشد آن هم از جنس مذکر دست روی موضوع درخور توجه و ارزشمندی میگذارد که وقتی یک دهه بعد اقدام به چاپ کتاب میکند همچنان موضوع روز و مهمی است. دوم اینکه قالب بودن کار دانشجویی و وفادار بودن به فرمت دانشگاهی باعث شده در بسیاری از صفحات آمیزهای از کتاب و پایاننامه را داشته باشیم و این امر باعث میشود خواننده در جاهایی ذهنش از خواندن کتاب فاصله بگیرد.
وثوق با اشاره به پرسشی که در کتاب مطرح شده ادامه داد: چرا در کتاب مفهوم صلح و قدرت در روابط بینالملل بررسی شده اما منابع قدرت در عرصه علم سیاست به کار رفته است؟ و در پاسخ گفت: منابع قدرتی که در این قسمت مطرح شده از قبیل اقتدار، رسانههای جمعی، مهارت، دانش و... بیشتر در عرصه سیاست داخلی معنا مییابد و کتابی چون کتاب عبدالرحمن عالم، علم سیاست را مدنظر قرار دارد اما در عرصه بینالملل منابع قدرت محسوس و نامحسوس هستند. با توجه به موضوع کتاب و اینکه مفاهیم در این قسمت در نظام بینالملل بررسی شود، انتظار میرفت که منابع قدرت هم از دید روابط بینالملل هم نگاه شود نه صرف علم سیاست.
وی افزود: در این کتاب 6 فرضیه و 5 پرسش مطرح شده است. پرسشهایی که هر کدام یک کار پژوهشی است و طرح پرسشهای متعدد عملا از عهده یک کار علمی برنمیآید کمااینکه در کل کتاب هم پاسه جامعی به 5 پرسش داده نشده است. اینکه نظریه به دست گرفتن قدرت زنان جهان تا سال 2050 و دلایل آن بیشتر توضیح داده میشد. همچنین تعهد زنان به حفظ صلح پس از رسیدن به قدرت تا چه حدی است؟ که بهتر بود بیشتر بررسی میشد اگر چه در کتاب بهطور ضمنی پاسخ آنها داده شده اما هر یک از این پرسشها نیاز به بررسی جامعهتری داشت.
مژگان دستوری، منتقد دیگر این نشست نیز در سخنانی گفت: بحث توسعه و زنان یک سده است که در حوزههای اقتصادی، سیاسی و... مطرح شده است اما امنیت و صلح مساله جدیدی است و دیتاهای آن هنوز خام است و با کمبود منابع مواجه است و کار کردن در این حوزه سختیهای خاص خود را دارد.
وی افزود: در کل تاریخ باید دید چند درصد از زنان در جنگها شرکت کردند و همچنین چند درصد مردان خودخواسته در جنگ شرکت کردهاند. مردانی که در جنگ جهانی اول و دوم شرکت کردند چند درصد انسانها را کشتند و چند درصد دچار مشکلات بعدی شدند؟
دستوری به شکل ظاهری کتاب نیز اشاره کرد و گفت: هر محقق حاصل تجربیات خود را در قالب کتاب میریزد. طرح جلد کتاب بسیار زیبا است، موضوع کتاب جالب است و متن هم از روانی خاصی برخوردار است. اگر کتاب قطع رقعی داشت استاندارد بود زیرا کتاب باید از شکل پایاننامهای متفاوت باشد.
وی افزود: در این کتاب با اشاره به نظریه تافلر این قضیه را مطرح کرده است که در دوره کشاورزی و دامپروری زنان و سالمندان و کودکان در سطوح پایین قدرت قرار میگیرند و این فرایند تکامل تاریخی بشر است. منبع قدرت انسان اندیشه است و معرفتشناسی جنسیتی عمیقتر مسائل را تجزیه و تحلیل میکنند و زنان وجه غالب را در نظر میگیرند.
این پژوهشگر ادامه داد: زنان به واسطه مردها صلحجوتر هستند بلکه به واسطه اینکه تجربه زیستی متفاوتی دارند زیرا نقشهایی را به عهده میگیرند مثل حمایت و مراقبت و حفاظت از کودکان که همین مساله پیش زمینه ارزشهایی است که نشاندهنده خویشتنداری و شکیبایی است. صلح نگاه فراجنسیتی دارد و تمام اقلیتها را دربرمیگیرد و متفاوت از نگاه فمینیستی است که نگاه زن محور دارد. حضور زنان در جایگاههای گوناگون سیر تاریخی دارد و باید بدانیم که چگونه بالا آمده است. اگر زنان به طور سیستماتیک در فرهنگ دموکراتیک بالا بیایند نشان میدهد که قبلا این مساله در آن جامعه نهادینه شده است.
نظر شما