یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۰ - ۰۸:۴۰
قاب‌های مناسب روایی

احمد آرام، نویسنده و منتقد ادبی در یادداشتی که در اختیار ایبنا قرار داده، به بررسی رمان «سیب‌های سیاه»، اثر بهار رضایی گلج پرداخته است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، احمد آرام: اول باید به این مهم اشاره کرد؛ باید تکلیف خودمان را با زنانه‌نویسی مطلق، که سعی بر درشت‌نمایی حوادث به نفع زنان دارند، روشن کنیم و اینکه آیا این شیوه تفکر سودی برای ادبیات معاصر، حتا برای نویسنده، دارد یا نه؟ چرا اشاره کردم به «زنانه نویسی»؛ چیزی که این روزها در داستان‌های زنانه اتفاق می‌افتد همین یک‌سویه‌نگری در برگرداندن زندگی معاصر به ساحت داستان است. شاید در این یکی دو سال، چهار یا پنج کتاب از زنان نویسنده را توانسته‌ام بخوانم، که بعضی از آنها آدم را شگفت‌زده می‌کرد؛ درست همان داستان‌هایی که زنانه یا مردانه نوشتن‌شان معلوم نمی‌گردد و بدیهی است که در این روند نیروی منطق و استدلال سرجای خود نشسته‌اند و این کتاب «سیب های سیاه» فارغ از زنانه نویسی مطلق است. 

من خواندن یک کتاب را از نام آن و طرح جلد شروع می‌کنم؛ چراکه اگر این دو همدیگر را نقص کنند، یکی از آنها کمتر دیده خواهد شد. نام کتاب «سیب‌های سیاه»، یک تلنگر است به آن چیزهایی که همیشه به بودن‌شان عادت کرده‌ایم و گاه خواسته‌ایم به همان شکل‌های کلیشه‌ای کنار ما دیده شوند؛ اما وقتی که یک «اسم» می‌خواهد فراتر از خودش برود، تبدیل به نشانه می‌شود، چرا که قرار است از دل آن نشانه مفاهیم مختلف بیرون بزند؛ مخصوصاً سیب‌هایی که از اولین داستان در فضاهای مختلف غلت می‌خورد و از مقابل چشم‌های ما رد می‌شود. طرح جلد کتاب که نقاشی کودکانه‌ای را به رخمان می‌کشد ساده و در عین حال معنایی در خود می‌پروراند؛ معنایی که به فهم اولین داستان کمک کند.

در کتاب «سیب های سیاه»، اثر بهار رضایی گِلج، 17 داستان دیده می‌شود که 15 داستان از شروع خوبی برخوردار است. هوشمندی هر نویسنده به این است که آغازگر خوبی باشد. شروع درست داستان یعنی مخاطب با یک نشانی دقیق می‌خواهد به سراغ داستان برود. شاید بی راه نباشد که بهار رضایی از همان اول موتور داستان خود را روشن می‌کند؛ البته این مربوط می‌شود به ژانر و تکنیک نویسنده در قبال پیرنگ.

یکی از امتیازات نویسنده در این کتاب، نبود درازگویی در توصیف و تشریح داستان‌ها است. پیرنگ‌هایی که بکار گرفته شده‌اند، از همان اول مشخص نمی‌کند که چه اتفاقی قرار است بیفتد و با همان سادگی یک تعلیق نرم را به آهستگی وارد داستان می‌کند، حتا در داستان‌های تک نفره نه مجبور می‌شود درونگرایی اغراق‌آمیزی را دنبال کند، و نه خود را مجبور می‌سازد بیش از حد پیرامون شخصیت محوری مانور بدهد. در این گونه داستان‌ها مانند «آهسته‌ترین اشک»، «بگو سیب» و «کُت» نویسنده در روایت احتیاط را پیشه می‌کند تا مانند مُهره‌های شطرنج، همه چیز در جای واقعی خود قرار گیرند. به همین دلیل راوی‌های اول شخص در واقع با خود یک گفت‌وگوی خاموش یا بطئی را دنبال می کنند. در این نوع روایت‌های خاموش نویسنده هیچ دخالتی ندارد و حتا از خود تفسیری ارائه نمی‌دهد. اگر کشمکش‌های درونی متن، در لایه‌های پنهان، صورت بپذیرد یک طرح اجمالی و ساکن را مدنظر دارد. و این نتایجِ تماس مستقیم راوی اول شخص با خود است، با ذهنیتی که قرار است تصویر ایجاد کند. درخشش اغلب داستان‌ها به خاطر سادگی آنهاست؛ اما این سادگی در درون خود یک پیچیدگی خاص را هم عیان می‌سازد که پس از به پایان رسیدن داستان‌ها مخاطب را مجبور می‌کند لحظاتی داستان‌ها را در درون خود بازسازی کند، شاید هم نوعی همذات‌پنداری غریزی. برای واگشایی سازوکارهای داستان باید به دریافت‌های حسی خود مراجعه کنیم. در واقع تمام روایت‌هایی که از انگیزش‌های انسانی نشأت می‌گیرد، مسئله را ساده می‌کند.

پیش از این اشاره کردم به شروع خوب در داستان: «با هیچکس حرف نزد. عقلش قد نمی‌داد چطور باید با این راز کنار بیاید. در آن لحظه خوب می‌دانست که «همه چیز» دارد و «هیچ چیز» ندارد. می‌دانست که دیگر وقتش رسیده که این «هیچ» را جور دیگری برای خودشش جبران کند. ص 143 / داستان : «صدای سوم»

این‌ها تفکرات زیرپوستی است. این جور تفکرها برای دگرگون ساختن ژرفای داستان، به یک کالبد حسی می‌رسد که سرانجام مخاطب را با آن همدل می‌سازد. تمام داستان‌ها قاب دارند و نور به خوبی دوروبر فضا را پر می‌کند. اگر صدا یا ناله‌ای شنیده می‌شود به تناسب همان قاب نمایش دهنده بر پیکره داستان می‌نشیند و شاید تجربه عکاسی نویسنده این دقت را دامن زده است.

رمان «سیب‌های سیاه»، اثر بهار رضایی گلج در 168 صفحه و به‌بهای 33 هزار تومان از سوی انتشارات نیلوفر راهی بازار نشر شده است. 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها