فردریکه میروکر اتریشی از پرافتخارترین شاعران آلمانیزبان دوران پس از جنگ بود که کارهای جسورانه بسیاری خلق کرد.
خانم میروکر اگرچه بیشتر به عنوان شاعر مورد تحسین قرار گرفت، اما دامنه کارهایش وسیعتر بود و مجموعه عظیمی از آثار را شامل میشد که تقریبا تمامی ژانرهای ادبی را در بر میگرفت: رمان، خاطرات، کتاب کودک، نمایشنامه و نمایش رادیویی و البته شعر، که در این میان تنها تعداد انگشتشماری از آثارش به انگلیسی ترجمه شده است.
کار او رسما ابداعی بود و بیشتر با بهرهگیری از توانایی تخیل زبان برای به تصویر کشیدن جزئیات زندگی روزمره، دنیای طبیعی، عشق و اندوه به کار گرفته میشد. اگر گاهی آوانگارد بود، عمیقا شخصی هم بود. زبانش پرشور و متمرکز و چنان که پیتر سِر، شاعر ایرلندی یک بار نوشت «جریانی مداوم از زبانی آزاد و پرشور در خدمت دلمشغولیهای شخصی» بود.
او جوایز بسیاری دریافت کرد، ازجمله جایزه گئورگ بوشنر ۲۰۰۱ که یکی از مهمترین جوایز ادبی آلمان است. افتخاری که در آن با دیگر نویسندگان آلمانی که برنده جایزه نوبل ادبیات هم شدند، نظیر هینریش بل، گونتر گراس، الفریده ینیک و پیتر هندکه شریک است.
آکادمی زبان و ادبیات آلمان در دارمشتات که جایزه بوشنر را اداره میکند در تقدیرنامه خود گفت آثار خانم میروکر ادبیات آلمان را به شیوه خاص خود، که سرشار از جریان زبان، ابداع کلمات و تداعیهاست، غنیتر کرده است.
رایان روبی، نویسنده و مترجم درباره او نوشت: «او شاعری است که در تقاطع میان شخصیترین لحظه -افکار گذرا- و جهانیترین آن مینویسد.»
فردریکه میروکر ۲۰ دسامبر ۱۹۲۴ در وین به دنیا آمد. در ۱۷ سالگی به نیروی هوایی آلمان نازی اعزام شد و به عنوان منشی خدمت کرد و هنگام بمباران وین توسط متفقین آنجا زندگی میکرد. پس از قبولی در آزمون دولتی آموزش زبان انگلیسی، از ۱۹۴۶ تا ۱۹۶۹ به عنوان معلم انگلیسی در مدارس راهنمایی وین تدریس کرد.
اولین کارهای منتشرشده خانم میروکر شعرهای کوتاهی بود که برای مجله آوانگارد «پلن» مینوشت، نشریه نقد ادبی تاثیرگذاری که از ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۸ در وین منتشر میشد و با الهام از نشریات پرنفوذ پیش از جنگ نظیر «دی فَکِل» نویسندگان جوان را به نمایش میگذاشت و به دنبال تولد دوباره فرهنگ اتریش در دوران نازیها بود.
اوایل دهه ۱۹۵۰ خانم میروکر با صحنه ادبیات وین با مرکزیت «اینگهبورگ باخمان»، نویسنده و شاعر فمینیست اتریشی ارتباط برقرار کرد. او همچنین در «گروه وین»، انجمن آزاد نویسندگان اتریشی با علاقه مشترک به جنبشهای آوانگارد نظیر دادائیسم، سوررئالیسم و اکسپرسیونیسم شرکت کرد. آنها در کافه گلوری، روبهروی ساختمان اصلی دانشگاه وین دور هم جمع میشدند.
او در سال ۲۰۱۳ در مصاحبه با «دی ولت» درباره حضور در کانون این گروه گفت: «دیوانهوارترین دوران زندگیام و تجربهای خالص بود. ناشران علاقه زیادی به کتابهایمان نداشتند و نزدیک به یک دهه ما فقط برای خودمان مینوشتیم.»
خانم میروکر در سال ۱۹۵۴ در جشنواره ادبیات جوانان در اینسبروک اتریش با آقای جندل آشنا شد. هر دوی آنها در آن زمان با افراد دیگری ازدواج کرده بودند؛ بنابراین از همسران خود جدا شدند تا با هم باشند، اما نه در یک خانه. میروکر سال ۲۰۱۴ به روزنامه «کوریر» گفت: «اگر بخواهی مطلبی را به درستی بنویسی نمیتوانی با کسی زندگی کنی.»
او و آقای جندل با تولید چهار نمایشنامه رادیویی از ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۰ به همراه کارهای دیگر همکاری خلاقانهای را شکل دادند. اولین نمایش رادیویی آنها، «انسانیت پنج مرد» موفق به دریافت جایزه کریگسبلندنپرایس، مهمترین جایزه نمایش صوتی، شد.
اولین کتاب منثور او «لاریفاری: یک کتاب سردرگم» سال ۱۹۵۶ به عنوان بخشی از مجموعه آثار نویسندگان جوان اتریشی ظاهر شد؛ اما اولین کتاب شعرش با عنوان «مرگ به دست موساها» را تا یک دهه بعد و وقتی ۴۲ ساله بود منتشر نکرد. این کتاب او را به عنوان صدای غنایی برجسته نسلش تثبیت کرد.
کمی بعد و در سال ۱۹۶۹ پس از ۲۴ سال تدریس زبان انگلیسی، خانم میروکر خود را زودتر از موعد بازنشست کرد و باقی عمر طولانیاش را به نوشتن اختصاص داد. نوشتههای او حیرتانگیز بود. نسخه سال ۲۰۰۳ از مجموعه شعرهای او بیش از هزار قطعه را در خود جای داده است. آثار منثور او به بیش از ۲۰ جلد میرسد که شامل مجموعهای از خاطرات درباره خودش و آقای جندل نیز هست.
خانم میروکر یک بار اینچنین بین شعر و نثر تمایز قائل شد: «نوشتن شعر مثل نقاشی با آبرنگ است. نوشتن نثر مثل ساختن یک مجسمه، هنر دشواری است.»
اوایل سال جاری میلادی گزیدهای از آثار مربوط به زندگینامه شخصی فردریکه میروکر با عنوان «رگهای ارتباطی» به انگلیسی منتشر شد.
خانم میروکر در مصاحبه با «کوریر» گفت کتابهایش که اکثرا تنها در چندهزار نسخه چاپ میشدند، ثروتی برایش به ارمغان نیاوردهاند و او با پول جوایزش زندگی میکند.
آخرین کتاب خانم میروکر «مثل صبح و خزهام. بیا پای پنجره» که جولای گذشته منتشر شد در میان فینالیستهای جایزه نمایشگاه کتاب لایپزیگ قرار گرفت. هیات داوران به شیوه او در پیوند شعر و نثر و تبدیل آن به شعرهایی سرشار از «شیدایی، بیهودگی و خیالپردازی» توجه ویژه نشان داد.
او با خلاصه کردن زندگیاش در «قلب من اتاق من نام من» داستانی در سال ۱۹۸۸ که بدون علائم نگارشی نوشته شده، به سادگی بیان کرد «زندهام، پس مینویسم» و سال ۲۰۱۳ در مصاحبه با «ولت» در این باره شرح داد: «مرگ حقیقتا ظالم و زورگوست؛ چون تو نمیخواهی بروی، اما مجبوری، چون او از تو میخواهد. هنوز همه کارهایی که میخواستی را انجام ندادی. و من هنوز خیلی چیزها میخواهم. نمیتوانم تصور کنم جایی پیش از مرگم بگویم: حالا دیگر نوشتن کافی است.»
نظر شما