چهاردهم تیرماه، روز قلم بر تمامی دوستان و همکارانم در عالم رسانه، مُهّنا و فرخنده.
زندهیاد جعفر شهری ـ که سیام تیرماه امسال، یکصد و هفتمین سالگشت تولد اوست ـ در کتاب قند و نمک، ضربالمثل جالبی را درباره قلم، بر صفحه کاغذ جاری ساخته و پیرامون آن توضیحاتی داده است:
«قلم گفتا که من شاهِ جهانم قلم زن را به دولت میرسانم
حرف بزرگترها به بچهها، در فایده سواد:
اما شاعر در نتیجهگیری از فن قلمزنی دچار خلط مبحث گردیده، که باید قلم فروش، در ردیف... ناموس فروش، وطن فروش، عقیده فروش، شرف فروش، دین فروش میآورده، از آن که قلم زن و قلم زدن که از شرایطشان واقعگویی و بینظری و آزادگی باشد، در اینجا سابقه دولتمندی نداشته، بلکه تا بوده از بیدولتترین و پرمحنتترین بوده که مگر دولت را قلم زن در خواب دیده، یا از سرزمینهای دیگران حرف زده، یا میخواسته ثناخوان را بگوید به دولت میرساند، قلم زن را گفته است!».
(قند و نمک، انتشارات معین، چاپ اول، 1378، تهران).
کم نبودند صاحب قلمهایی که دردسرِ قلمزدن، گریبانگیر آنان شد: از دهخدا تا بهار، از میرزاده عشقی، تا فرخی یزدی، از دکتر حسین فاطمی، تا کریمپور شیرازی، از روحالقدس، تا محمد مسعود و بسیاری دیگر.
یکی از اشخاص معروف در مبارزه با مطبوعات در دوره پهلوی اول، و تقریباً تا اواخر دهه پنجاه، نام آشنایی است، موسوم به محرمعلیخان زینعلی. سانسورچی اداره شهربانی، و در عین حال دوست با بسیاری از روزنامهنگاران، به گونهای که کمتر روزنامهنگاری در آن روزگار، از او بد گفته و نوشته است.
مرحوم دکتر علی بهزادی در:
شبه خاطرات، جلد اول، 816 صفحه وزیری، چاپ سوم، انتشارات زرین، بهار 1376، تهران.
درباره او مینویسد: «محرمعلیخان معروفترین نام در تاریخ سانسور مطبوعات ایران است. به سبب طولانی بودن مدت خدمتش، که 37 سال به طول انجامید و به سبب شرایط خاص زمان خدمتش (قبل از شهریور 1320، بعد از شهریور 20، دوران اشغال کشور به وسیله متفقین، زمان ماجرای پیشهوری در آذربایجان و قدرت حزب توده، دوران ملیکردن صنعت نفت و حوادث قبل از 28 مرداد و وقایع بعد از 28 مرداد، دوران آزادی محدود حکومت دکتر امینی هنگام حوادث 15 خرداد، دوره انقلاب سفید شاه و دولت مستعجل منصور، و سرانجام دولت طولانی هویدا و قدرت مطلقه شاه او بالاخره به علت هوش، زیرکی و خدمات محرمعلی خان به دستگاه سانسور.
تا زمان مرگ محرمعلی خان در [20 بهمن] 1354، کشور ما حوادث بسیاری را از سر گذارند. دولتهای زیادی آمدند و رفتند، نشریات زیادی شهرت، تیراژ و محبوبیت پیدا کردند و پس از چندی توقیف شدند، تعطیل شدند و از خاطرهها فراموش شدند. در تمام این مدت طولانی یک نفر بود که همواره مهمترین نقش را در سرنوشت مطبوعات کشور بازی میکرد: محرمعلیخان.
محرمعلیخان در سال 1289 خورشیدی در یکی از روستاهای آذربایجان چشم به جهان گشود. تحصیلات مختصری در حد خواندن و نوشتن داشت که بعدها کامل ترش کرد. در سال 1307 به عنوان عضو دون اِشل یا دون پایه وارد خدمت نظمیه (شهربانی) شد از سال 1317 در قسمت اطلاعات (کارآگاهی) به کار پرداخت. در آن زمان سانسور کتاب و مطبوعات در دست شخصی به نام شمیم بود.
کسی که نامش لرزه بر اندام نویسندهها و روزنامهنویسهای زمان رضاشاه میانداخت. زیرا مهر «روا» در اختیار او بود و تا مُهرِ «روا» و امضای «شمیم» نبود، یک ورق کاغذ چاپی از هیچ چاپخانهای خارج نمیشد. شمیم وقتی متوجه استعداد محرمعلیخان شد. او را به اداره خودش منتقل کرد. محرمعلی خان پس از مدتی معادل شمیم شد. بعد از شهریور 1320 مطبوعات شدیداً به شمیم حمله کردند. او مانند بسیاری از پایهگذاران دیکتاتوری از کار بر کنار شد. محرمعلیخان جانشین استاد خود شد، اما زمانه دیگری شده بود. در این دوره مهمترین وظیفه مأموران سانسور رعایت حال متفقین بود تا مطبوعات چیزی علیه آنها و به سود [دوِّل] محور [= ژاپن، آلمان و ایتالیا] ننویسند.
افکار عمومی در آن زمان به آلمان گرایش داشت. ملتی که یک قرن از سوی دو همسایه نیرومند خود ـ روس و انگلیس ـ تحت فشار قرار داشت، طبیعی بود که نسبت به همه، به سود متحدین و به ضرر متفقین بود درک کرد. متفقین نسبت به این مسئله حساسیت داشتند و با کوچکترین انتقادی به دولت شکایت میکردند. دولتها هم برای آن که پای خودشان به میان نیاید، اعتراضات را میپذیرفتند و سانسور شروع میشد. از اینها که بگذریم، مطبوعات بعد از شهریور در نوشتن مفاد و خبر علیه رضاشاه، علیه نخست وزیران، علیه وزیران، علیه وکیلان، علیه امیران، حتی تا اندازهای علیه شاه جدیدی، آزادی داشتند، اما با این حال هر وقت که دولت قدرت پیدا میکرد ـ مثلاً در دولت قوامالسلطنه ـ دستگاه سانسور با شدت وارد عمل میشد.
در زمان نخستوزیری رزمآرا مبارزه مأموران سانسور با روزنامهنگاران وارد مرحله جدیدی شد. وقتی سپهبد رزمآرا به نخستوزیری رسید، شایعه بازگشت مجدد دیکتاتوری به دهنها افتاد. رزمآرا برای آن که این اندیشه را از ذهن مردم به ویژه روزنامهنویسها دور کند، روش کجدار و مریز را در پیش گرفت. به این ترتیب که سانسور و بگیر و ببند بود، ولی مطبوعات میتوانستند با آن مقابله کنند ـ این نوع مبارزه که فقط در شرایط دیکتاتوریهای نیمبند امکانپذیر است، برای خودش لذتی داشت.
اما این وضع زیاد دوام نیاورد. روزگار گشت و گشت تا روزی که گلوله خلیل طهماسبی از کاسکت سپهبد دمکرات نما گذاشت و مغز ماجراجویش را متلاشی کرد. با این گلوله، ورق برگشت. دکتر مصدق نخستوزیر شد و حسین فاطمی روزنامهنگار بیباک به عنوان معاون نخستوزیر و سخنگوی دولت مشغول به کار شد. از جمله کارهای دکتر مصدق لغو سانسور مطبوعات بود. محرمعلی خان متصدی سانسور مطبوعات، بیکار شد، ولی این کافی نبود. او سعی میکرد هرگز با دکتر فاطمی روبهرو نشود، و از انتقامجویی او میترسید. در حکومت دکتر مصدق دوره جدیدی از زندگی محرمعلی خان شروع شد، دورهای که او بیشتر نظارهگر بود، تا فعال، و شاید هم مشغول تجربهاندوزی بود». (ص 5 ـ 524).
دکتر بهزادی از برخورد جالب توجه او در روزهای یکشنبه 25 مرداد 1332 و پنجشنبه 29 مرداد 1332، با مطبوعات و از جمله مجلهای که از سوی دکتر بهزادی چاپ میشد، میگوید: او در روز 25 مرداد، به چاپخانه میرود و میگوید علیه دولت مصدق مطلبی را ننویسند و تاکید میکند: حتماً از رادیو شنیدی که دیشب چه خبر شده؟ به طوری که به ما خبر رسیده، سرلشکر زاهدی اعلامیههایی منتشر کرده که دکتر مصدق معزول شده و من نخستوزیر منصوب شاه هستم و از این حرفها. عوامل او هم راه افتادهاند به چاپخانهها میروند تا اعلامیههایی به نفع او چاپ کنند. پول خوبی هم برای چاپ آنها میدهند. من میدانم شما اهل این حرفها نیستند، ولی میخواستم بگویم اگر این اعلامیهها را اینجا آوردند، چاپ نکنید، بیکار که نیستید، بیکارید؟»
چهار روز بعد، این امر را با تاکید بر این نکته که نباید علیه دولت زاهدی انجام دهند، تاکید میکند: اگر آمدند از این اعلامیهها آوردند چاپ نکنید، برایتان دردسر دارد، بیکار که نیستید، بیکارید؟» (ص 5 ـ 514)
مرحوم محمدعلی سفری در:
قلم و سیاست، از استعفای رضاشاه تا سقوط مصدّق، نشر نامک، 960 صفحه وزیری، چاپ اول، بهار 1371، تهران.
درباره برخورد محرمعلی خان با مطبوعات و روزنامهنگاران شناخته شده، روایت جالبی را به دست میدهد. او مینویسد: «در حکومت کوتاهمدت سپهبد رزمآرا، از نظر مطبوعاتیها، خاطرات فراوانی وجود دارد. خاطراتی اکثراً تلخ و ناگوار! چون روزی نبود که به دستور رزمآرا و همکارانش مأمورین شهربانی و نظامیان به چاپخانهها هجوم نبرند و یا دفاتر روزنامهها را اشغال نکنند. در آن زمان و سالها پیش از آن، مأمور سرشناس این تهاجم به مطبوعات فردی بود به نام محرمعلی خان، که از نظر مطبوعاتی گفته میشد معروفترین جلاد مطبوعات است. ولی این شخص که معتاد هم بود به مرور زمان با مدیران مطبوعات روابطی پیدا کرد که اکثراً پیش از آن که با نظامیان برای توقیف روزنامه و یا مدیر آن حرکت کند، به وسایلی به کسانی که باید توقیف شوند، اطلاع میداد ناقرار کنند، البته این خدمت بدون پاداش هم نبود و مطبوعاتیها به دفعات شاهد این صحنه بودند که محرمعلی را، مدیران مطبوعات و نویسندگان، کمکهای مالی میکردند. ولی گاهی نیز به خصوص از سوی گروههای چپ مورد ایذاء و اذیت قرار میگرفت، در یک مورد اگر نویسنده دیرتر رسیده بود، شاید جان محرمعلی خان به خطر میافتاد.
ماجرا بدین ترتیب بود که در چاپخانه تابان واقع در خیابان ناصرخسرو «باختر امروز» و به سوی آینده، چاپ میشد که اکثر کارگران چاپخانهها در آن زمان گرایش به حزب توده داشتند. یک روز وقتی از پلههای حروفچینی چاپخانه تابان بالا میرفتم از توالت که در پاگرد راهرو بود، صدای ناله خفیفی شنیدم، به طرف صدا رفتم، دیدم درِ توالت از بیرون بسته است. وقتی در را باز کردم، محرمعلی خان با حالتی نگرانکننده در گوشهای افتاده بود و ناله ضعیفی میکرد. فوری با کمک کارکنان چاپخانه او را بیرون آوردیم و به آبدارخانه بردیم. چون از سوابق او آگاهی داشتم، از جلیقهاش مقداری تریاک برداشتم و در آب حل کردیم و در دهانش ریختیم. معلوم شد دوستان تودهای در چاپخانه برای جلوگیری از توقیف به سوی آینده، ساعتهاست که محرمعلی خان را به این صورت توقیف کردهاند!
خلاصه او را از مرگ نجات دادیم و این موضوع را محرمعلی خان سالهای سال در نظر داشت و بعدها نیز به کرات به نویسنده سختگیری زیادی نمیکرد و همواره سعی داشت که گرفتار نشوم. کما این که یک بار که روزنامه باختر امروز در چاپخانه مطبوعات در خیابان ناصرخسرو چاپ میشد و دستور توقیف آن صادر گردید بود، محرمعلیخان یا مجال نیافت و یا نخواست که اطلاعات بدهد و در نتیجه ناگهان سربازان چاپخانه را حاصره کردند و نویسنده که با همکاران در قسمت حروفچینی مشغول بستن صفحات روزنامه بودیم، به محاصره افتادیم، من فوری دست و صورتم را با مرکب آغشته کردم و یک روپوش کارگری هم از جالباسی برداشتم و پوشیدم و با یک صفحه روزنامه بسته شده به طرف ماشین خانه حرکت کردم، به طوری که برای نظامیان شکی نمیماند که کارگر هستم. اما همین که خواستم از پلههای چوبی بین حروفچینی و ماشین خانه پایین بیایم، چشم محرمعلی خان به من افتاد و با لبخند و لهجه آذری خود به طعنه گفت: روزگار چه کارها که به دست آدم نمیدهد، و از جلوی من رد شد و طبعاً نظامیان هم به من کاری نداشتند. به ماشین خانه آمدم، صفحه حروف را روی ماشین گذاردم، ولی بیرون رفتن از چاپخانه مشکل بود.
چون نظامیها اجازه خروج نمیدادند. در منتهای قسمت غربی چاپخانه دو مغازه متصل به چاپخانه بود که مدیر چاپخانه آن را به صورت کتابفروشی درآورده بود و این دو مغازه یک در هم به حیاط چاپخانه داشت، از آن در وارد کتابخانه شدم و پس از پاک کردن دست و صورت به خیابان ناصرخسرو آمدم و به دفتر روزنامه رفتم». (ص 4 ـ 422).
اما نکته جالب، سانسور شدن محرمعلی خان از سوی ادارات تابعهای بود که 37 سال بهعنوان سانسورچی، به آنها خدمت کرده بود و شهربانی و سازمان اطلاعات جهانگردی حاضر نشدند، زیرا آگهی ختم او را امضا کنند و تنها منسوبین ولی، با برگزاری ختم در مسجد مجد و به عنوان «خادم مطبوعات» از او یاد کردند. (ص 7 ـ 536 شبه خاطرات).
حکایت جالبی بود و اصولاً کار در عالم رسانه، تبعات خاص خود را دارد و اگر کسی میخواهد دچار آن نشود، میتواند از این کار دوری جوید، و اگر خواست پا در این عالم نهد، باید بداند علایق و سلایق، دگرگونیهای سیاسی بسیار و پرشتاب، اعمال نظرهای شخصی و گروهی و حزبی، و مشکلاتی از این دست، میتواند گریبانگیر آنها شود.
عالم نوشتن و قلمی کردن، دنیای «هول و تکان» است و بسیار پرتنش و این امر در تمام رسانهها، اعم از شنیداری و دیداری، و مکتوب، حاکم است و نویسنده میباید شرایط زمان و مکان را دریابد و «هنر نوشتن» داشته باشد، به این معنا که نه مطلب را لوث کند و نه باعث برافروختهشدن مخالفان مقاله و مطلبش شود و اگر همواره مستند بنویسند و بگوید، قاعدتاً تبعات آن کمتر گریبانگیر او میشود.
امروزه، آنقدر عالم رسانه، سریع دچار تغییر و تحول شده و بسط و توسعه مییابد که تقریبا دسترسی آسان به اطلاعات، چندان سخت نیست و باید جامعه را در برابر اخبار آلوده و زرد، واکسینه کرد و اجازه داد، مردم خود سره را از ناسره تشخیص دهند و بهترین راه، برگزیدن صداقت، صراحت، صمیمیت و صبوری است که جامعه در قبال آنها احساس آرامش کرده و اخبار درست را دریافت میدارد و از این راه، هرگز آب گلآلود نمیشود، تا دشمنان این آب و خاک بتوانند از آن بهرهبرداری کنند.
روز قلم بر تمامی دوستان و همکارانم در عالم رسانه، مُهّنا و فرخنده.
نظر شما