در نشست جمعبندی داوری آثار ادبیات داستانی جایزه «روایت پیشرفت» مطرح شد؛
پیشرفت را منحصر به حوزه علم و فناوری ندانیم / توجه به مقوله ابداع در ادبیات انقلاب اسلامی
نشست جمعبندی داوری آثار حوزه ادبیات داستانی جایزه «روایت پیشرفت»، با بررسی نقاط قوت و ضعف آثار راهیافته به مرحله نهایی، برگزار شد. نگریستن به مقوله پیشرفت فراتر از حوزههای علم و فناوری، وجود ضعفهای محتوایی و ساختاری در آثار و لزوم توجه به مقوله ابداع در ادبیات انقلاب اسلامی، از موارد مطرحشده در این نشست بود.
در این نشست نقاط ضعف و قوت کتابهای «اپلای»، «پرتاب»، «زایو» و «شکار هیولا» بهعنوان آثار راهیافته به مرحله نهایی حوزه ادبیات داستانی بررسی و آثار برتر انتخاب شدند.
پیشرفت را منحصر به حوزه علم، فناوری و تکنولوژی ندانیم
محمد نمازی؛ دبیر علمی جایزه، در ابتدای این نشست، بیان کرد: از ابتدای شکلگیری انجمن روایت پیشرفت که با دغدغه راهبری این حوزه مغفول و بااهمیت، بهصورت خودجوش از سوی اعضای انجمن شکل گرفت، دغدغهای داشتیم که پیشرفت را امری منحصر به حوزه علم، فناوری و تکنولوژی ندانیم و با همین رویکرد هم بود که موضوعات چهارگانه فرهنگی، علم و فناوری، حکمرانی و دفاعی امنیتی را تعریف کردیم که شکل روایت کتابهای این چهار حوزه، راوی داستانی است نه به معنی داستان تخیلآمیز، بلکه داستان یک تجربه موفق محقق شده هستند. در کنار این چهار حوزه یک قالب مجزای با آن چهار حوزه تعریف شد که کتابهای داستانی مبتنی بر تخیل را شامل میشود که الزاما تجربه رخ داده واقعی نیستند که البته تعداد کتابهای این حوزه هم کم بود.
در حوزه ادبیات داستانی، از لحاظ محتوایی دچار فقر هستیم
مصطفی وثوقکیا در ادامه این نشست داوری، گفت: این اتفاق که از چندی قبل شروع شده اتفاق مبارکی است، هرچند در فضایی هستیم که به خاطر مشکلات جامعه، حرف زدن از روایت پیشرفت شاید برای جامعه ناملموس و هزینهزا باشد. اما این اتفاق حتی اگر چراغ خاموش هم بود، باید رخ میداد. بههرحال اولین دوره این جایزه است و ادر دورههای بعدی پرقدرتتر جلو خواهد آمد. در حوزه ادبیات داستانی کتابها، از لحاظ محتوایی دچار فقر هستیم. دست به قلم شدن در این حوزه، یک دغدغه شخصی میخواهد که این دوستان داشتهاند، ولی بهنظر میآید یک دغدغه اولیه، برای تولید یک اثر مطلوب کفایت نمیکند. وقتی کتابهای مستندنگاری را میخوانیم، ویژگیهای خودش را بررسی میکنیم؛ شخصی خاطراتش را بیان میکند، بههرحال انتظار داریم آن فرد خاطراتش را بهخوبی بیان کرده باشد و تنظیم خوبی داشته باشد.
وی افزود: در حوزه رمان اما با کاری مواجه هستیم که نویسنده شاید صرفا ایده اولیه را از دل واقعیت گرفته باشد و باید نویسندگی کند، خلاقیت به خرج دهد، خیالپردازی کند و داستانپردازی کند و.. که همه اینها در مجموع تبدیل به یک داستان میشود. بهطور مثال کتاب «خط مقدم» را میخوانیم، کاملا برای من ملموس بود که شهید طهرانیمقدم چه کارهایی میکرد، اما یک کتاب در مورد موشک نیز دیدیم که هم داستانی و هم رمان بود، اما جذابیتهای قصهپردازی را نداشت، حتی یک هیجانی هم به من مخاطب تزریق نمیکرد و گویی صرفا نویسنده این کتابها به دنبال این بودند که با بیل محتوا داخل متن کتاب بریزند. از مجموع چهار کتابی که خواندم، سه کتاب مشخصا وجهههای فانتزی و خیالپردازی قوی داشتند، ولی به شدت از لحاظ نگارش و شخصتپردازی ضعیف بودند.
این خبرنگار حوزه فرهنگی، با اشاره به تدقیق ابعاد حوزه روایت پیشرفت، بیان کرد: قرار نیست حتما در کتابهای پیشرفت، شاخ غولی را شکسته باشید. بهطور مثال اشتباه این انتظار که حتما باید دانشبنیان باشد است، همه زنجیرهها که از ابتدا پیچیده نبودهاند، اتفاقا اگر به تجربیات کوچک توجه نکنیم، پروسه پیشرفت مختل خواهد شد و این اشتباه نویسندههای ما است که الزاما به دنبال موضوعات خاصی برای پرداخت میروند.
این فعال فرهنگی، درباره ضعف کتابهای این حوزه نیز توضیح داد: در همان موضوعی هم که نویسنده مینوسید، باید داستان بنویسد. بالاخره داستان باید پیرنگ داشته باشد، باید چیدمان موضوعی صحیحی داشته باشد. اگر به سادهترین شکلی که به ذهن مخاطب هم میرسد بنویسد، دیگر چرا نام نویسنده را استفاده کنیم؟ دیگر خروجی داستان فرقی با گزارش خبری نمیکند.
هر چهار کتاب کاندیدای داوری، مشکل ساختار داشتند
مجید آسودگان؛ فیلمنامهنویس سینما و تلویزیون نیز در بخش دیگری از این نشست، اظهار کرد: من همیشه سعی میکنم در جلسات اینچنینی، اولین چیزی که تعریف کنم یک حکایت قدیمی باشد. یک کاروان از مسلمانان به یک شهر نامسلمان میروند، هنگام اذان صبح یک نفر از کاروان اصرار میکند که من باید اذان بگویم. فردا صبح تاجر معروف آن شهر، یک کیسه طلا به فردی که اذان داده بود میدهد و بیان میکند که این سزای عمل توست از بازداشتن دختر من از گرویدن به اسلام.
وی افزود: این حکایت ماست. از نظر ساختار و محتوای کتابها، سینما و تلوزیون، به بیان مصطفی وثوقکیا با بیل محتوا میریزیم. اولین ویژگی یک کتاب، خواندنی بودن آن کتاب است که ما را به خواندن جذب کند و واقعا این کتابها را به سختی توانستم بخوانم. صنعت ادبیات در وهله اول یک صنعت سرگرمکننده است و این وجه قضیه نباید نادیده گرفته شود. در کتابهاب میتوان محتوا را جدا از ادبیاتش تعریف کرد، ولی این کتابها آثاری نیستند که مخاطب در کتابفروشیهای انقلاب به دنبالشان برود. بهطور مثال دو کتاب را پسر من نتوانست بخواند. بهنظر من هر چهار کتاب کاندیدای داوری، مشکل ساختار داشتند، مشکل ادبیت داشتند. تصور فیلمنامهنویسانه من این است که این کتابها را نباید رمان لحاظ کرد.
این فیلمنامهنویس، درباره حل این مشکل آسیبشناسانه، گفت: مشکل ما این است که معمولا مسیر را برعکس طراحی میکنیم، نود درصد افرادی که به اسم هنرمند شناخته میشوند، اصلا صنعتگر محسوب میشوند. یک صنعتی را به اسم هنر میفروشیم و با آن پول درمیآوریم، اصلا شوخی است که به خیلی از این افراد هنرمند بگوییم. این مسیری که چهل سال است طی کردهایم و جوابی نگرفتهایم، از این به بعد هم جواب نمیدهد که ما به یک آدم یک سفارش هنری بدهیم. آن کار هنری اصیل باید از درون بجوشد، مساله خودمان باشد و اگر کنارش تکنیک و ساختار بلد نباشیم، اثر خوبی خلق نخواهد شد. موسساتی مانند حوزه هنری، روایت فتح و... هزینهای میکنند تا فردی اثری را یا بنویسد یا بسازد. قطعا آسودگان آنجا صنعتگر هم حتی نیست، صرفا یک وانتبار محسوب میشود. من میگویم باید افرادی را تربیت کنیم و این یک کار سیساله است. همیشه آمدهایم، مبتنی بر بودجهای مشخص کار را سفارش دادهایم، درحالیکه اکنون دهه شصت نیست که با انحصار رسانهای مواجه باشیم و همین سبب میشود مخاطب کار ما را نبیند، پس این مسیر اشتباه است.
آسودگان تصریح کرد: باید فردی باشد که خودش درد داشته باشد و برای دغدغه خودش کتاب بنویسد. خاطرم است آقای بامروتنژاد، چند کتاب در حوزه تاریخ شفاهی از موسسهشان به من داد بخوانم، من هم خواندم، نکته این کتابها این بود که ادعای هنر نداشتند و تاریخ شفاهی بودند، یک نفر مصاحبه کرده بود و مصاحبهها را پیاده کرده بودند. این کتابها برای من خیلی قابل خواندنتر بودند، ولی وقتی میگوییم هنر یا ادبیت، داستان فرق میکند و تربیت آدمش هم فرق میکند. یعنی حس میکنم کتابهای تاریخ شفاهی روایت داستانی محسوب میشوند، پس تکلیف ما را مشخص میکند که تاریخ شفاهی زندگی یک نفر را میخوانیم، اما اکنون بهطور مثال من رمانی که بوکر را برنده شده زمین گذاشتهام و مثلا مشغول خواندن «پرتاب» هستم. معلوم است فرق قضیه چقدر جدی است.
کتابها، ضعفهای تکنیکی داشتند
فاطمه سلیمانی؛ نویسنده حوزه ادبیات داستانی نیز بهعنوان دیگر داور این بخش از جایزه «روایت پیشرفت»، گفت: من هم با سایر داوران همنظر هستم. مواقعی یک مخاطب عامی کتابی را میخواند و نمیداند چرا آن کتاب را نپسندیده است. این کتابها ضعفهای تکنیکی داشتند. ما خیلی اوقات کتابها را میخوانیم و میگوییم نویسندهاش فیلم زیاد دیده و فیلمها را تبدیل به یک داستان تخیلی کرده است. در اینجا یکی از نویسندهها، بهنظر من انیمیشنهای اَبَرقهرمانی دیده و آنها را به رمان تبدیل کرده است؛ صحنههایی در این کتابها ترسیم شده که خندهدار است. بهطور مثال نویسنده تمهیداتی مشابه داستانهای ابرقهرمانی اندیشیده که مثلا اتفاقی برای دست یکی از شخصیتهای داستان رخ داده که یک ابزاری میآورند و دست آن فرد را در عرض سه ثانیه بهبود میدهند. فکر میکنم حتی اگر یک بچه 10 ساله هم دنبال چنین پدیدههایی در داستان باشد، نمونههای بسیار حرفهایتری در رمانهای خارجی دیده باشد. برخی از این کتابها از لحاظ مفهومی هم کتاب خوبی نبودند، بالاخره این کتاب برای گروه سنی نوجوان نوشته شده، چرا باید حرف از مست کردن بیان شود! ولو نمادین، چرا باید صحنههای اروتیک را بازگو کند؟
وی با اشاره به راهکار موردنظر خود برای آسیبهای موجود در این حوزه، افزود: گاهی ما یک سری نویسنده را تربیت میکنیم و گاهی حتی باید نویسندههایی را شناسایی کنیم. من خودم سه رمان دارم که در زمینه تاریخ مذهبی هستند، چند رمانم را به من سفارش داده بودند که بنویسم، چرا؟ چون ناشر میدانست علاقه دارم درباره مسائل تاریخ مذهبی بنویسم. جاهایی باید ما شناسایی کنیم، مواقعی هم هست که به کسی که دغدغهاش نیست پولی میدهیم که فلان چیز را بنویسد، او هم به یک نفر میگوید تحقیق کند، یک نفر هم تایپ کند و دستی هم بر سرش میکشند. شخصی هم که بهعنوان ناشر یا ناظر است، خودش سواد داستانی خاصی ندارد و خیلی نمیتواند تشخیص دهد که کدام داستان بهتر است. کار دیگری هم میتوانیم انجام دهیم، اینکه افرادی که دغدغه دارند را آموزش دهیم. ناشر بهجای اینکه پول خرج آدمی کند که ماهر نیست، چند کارگاه برگزار کند. شاید بهتر باشد در هر حوزهای آدمهای خودمان را پرورش بدهیم، کلاسهای داستاننویسی موضوعی برگزار کنیم و سوژهها را هدایت کنیم به سمت افرادی که از این طریق شناسایی کردهایم.
داستانها مبتنی بر یک تاریخ شفاهی قوی نوشته نشدهاند
حامد بامروت نژاد؛ تهیهکننده فیلم «منطقه پرواز ممنوع» در ادامه نشست، بیان کرد: قرار گرفتن این کتابها در کنار هم با توجه به اینکه ژانرهای مختلف داشتند، کار را برای قضاوت سخت میکند؛ البته دوره اول است و تعداد کتابها محدود و فعلا از آن گریزی نیست، اما به هر حال کار را سخت میکند. ما باید «شکار هیولا» که یک کار کودک است را با یک کتاب دیگر که در حوزه بزرگسال نوشته شده، مقایسه کنیم.
وی ادامه داد: نکته دیگر اینکه، باید درباره ادبیات پیشرفت به تعریف کاملی برسیم. ما به چه چیزی میگوییم ادبیات پیشرفت؟ آیا موضوع باید یک موضوع ذیل عنوان پیشرفت باشد؟ مضمون باشد؟ اتمسفر کتاب باشد؟ یا اینکه پیشرفت از چه وجهی است؟ وجه اقتصادی است، وجه علمی است؟ و... نکته دیگر اینکه در سینما هم این مساله را داریم که معمولا خیالپردازی فیلمنامهنویس از واقعیت عقبتر است، در داستان هم همین است. اگر میخواهیم داستان ما براساس ادبیات داستانی پیشرفت پیش برود، لازمه اش پیشرفت تاریخ شفاهی پیشرفت است و قرار است از تاریخ شفاهی ارتزاق کند. پروژه تاریخ شفاهی پیشرفت هم چند سال است که جدی شده و البته هنوز باید به آن زمان بدهیم تا به بلوغ برسد. علت عمده نقدهایی که دوستان به کتابها وارد میکنند هم همین است که داستان غیرواقعی بوده و داستانها مبتنی بر یک تاریخ شفاهی قوی نوشته نشدهاند، درحالیکه اگر قصه وارد این فضا میشد، بهجای تخیل نویسنده موفقیت بیشتری را تجریه میکردند، پس ادبیات پیشرفت باید بر تاریخ شفاهی پیشرفت سوار شود. یعنی من اگر جای سیاستگذار فرهنگی بودم، تا زمانی که با فراوانی کارهای تاریخ شفاهی پیشرفت مواجه نبودیم، سفارش کار جدید تخیلی نمیدادم و تلاش میکردم همینها را تبدیل به ادبیات داستانی کنم.
بامروت نژاد، گفت: یک نکته شایان توجه دیگر این است که آیا مخاطب کودک هم چنین حسی که ما داوران بزرگسال از کتابها داریم را دارد؟ این تجربه عینی من در «منطقه پرواز ممنوع» بود که گاهی اوقات منتقدان کتاب را براساس نگاه بزرگسالانه خود نقد کردند، درحالیکه دنیای نوجوان اقتضائات دیگری دارد و نباید فراموش کنیم که برخی از این کتابها در رده سنی کودک و نوجوان نوشته شدهاند.
این تهیهکننده سینما با بیان نکاتی درباره حل این آسیبها، افزود: در مجموع، نُرم توقعی که از ادبیات داستانی داریم، نُرم بالایی نیست و از ضعف شدید آموزش و پرداخت رنج میبریم و راهکار در چنین فضاهای، نقدی است که باید به رسمیت شناخته شود و اینکه اتمسفر پیشرفت باید در فضای هنری ما شکل بگیرد که این مساله را در فیلم هم شاهد هستیم. در فلان موضوع نویسندهای میخواهد کار کند، اولین مسیری که پیشنهاد میشود سفارش است و این با آن جوشش ذوق نویسندگی جور درنمیآید و نتیجه مطلوبی نمیدهد، پس باید دغدغه و مساله نویسنده ما باشد که این اتفاق چطور رخ میدهد؟ بهطور مثال حتما باید جمعی از نویسندگان و شاعران و فیلمسازان و هنرمندان از یک تجربه پیشرفتی مثل ستاره خلیج فارس دیدار کنند. حتما بازدید فعالان حوزه تاریخ شفاهی از پژوهشگاه رویان برای ایجاد فضا، کمککننده است. هرچقدر ما اتمسفر پیشرفت را بتوانیم ایجا کنیم، مابهازای آن میتوانیم شاهد پروژههای جوششی بهجای کوششی باشیم.
وی تصریح کرد: نکته دیگر این بود که بازار فرهنگ باید ایجاد شود. یک تجربه ما در سینما این بود که اگر بتوانید بازار این حوزه را فعال کنید، چرخه اقتصادی آن را فعال کنید، خیلی به کیفیسازی تولیدات کمک میکند. یعنی زمانی شما ادبیات داستانی حوزه پیشرفت را با سفارش فعال میکنید، این اتفاق هیچگاه آن استقبال مخاطب را برای شما به ارمغان نمیآورد، اما یک زمانی وقتی بازار شکل بگیرد، کمکم این ذائقه مخاطب در حوزه تولید نشت میکند.
بامروت نژاد، در ارائه راهکار خود برای عمومیتر شدن مخاطبان، گفت: این کتابها خوانده میشوند و اینطور نیست که صرفا بین مخاطبان به اصطلاح حزباللهی مانده باشند، اما بهنظر من تجربهای که سر «منطقه پرواز ممنوع» رخ داد، این بود که تکلیف خودش و مخاطبش را مشخص کرده بود و قرار بود افراد موسوم به مذهبی و حزباللهی این فیلم را ببینند و برای همین افراد سرمایه گذاری کرده بودند. حس میکنم این اتفاق تا حدودی رخ داد. تعداد افرادی که این فیلم را دیدند تقریبا یک میلیون نفر بودند و هرچند این عدد زیادی نیست، اما نسبت به آنچه که قبلا بوده، رشد بهتری داشت. فکر میکنم که افرادی که این فضاها دغدغهشان است، نقطه شروع هستند و با پیش رفتن و به اصطلاح ورز آمدن کار، هرچقدر بتوانیم عناصر جذابیت و عناصر ادبیت را به کار اضافه کنیم، مخاطب وسیعتری پیدا خواهیم کرد. کتمان نمیکنم که سر فیلم «منطقه پرواز ممنوع»، بیشتر از اینکه فرم جذبشان کرده باشد، محتوای کار جذبشان کرد و دل سوزاندند و فیلم را دیدند. پس همین مخاطب به ما اجازه تنفس داد تا بتوانیم قدمهای بلندتری برداریم.
این فعال رسانهای درباره چگونگی ایجاد بازار ادبیات پیشرفت نیز اظهار کرد: از بحث رسانه تا توزیع و استراتژی تبلیغ، همه مهم هستند. معمولا اثر با محصول هنری تفاوت دارد و یک اثر هنری محل بحثش در کلاس و کارگاههای سینمایی است، اما اثر وقتی وارد بازار مصرف میشود به محصول تبدیل میشود، آن موقع با رقبایش با کشش بازار، ذائقه مخاطب و نیاز مخاطب سنجیده میشود. سریالی مثل «زخم کاری» از منظر یک اثر هنری، کاملا یک اثر غیرقابل دفاع است، اما یک محصول به شدت پرفروش بوده است. پس در گام اول باید این تفاوت را به رسمیت بشناسیم و وقتی که حرف از بازار فرهنگی میزنیم، معادلاتش کلا دگرگون میشود. این به این معنی نیست که بخواهیم بهجای کلاغ، قناری بفروشیم، اما باید بدانیم قواعد بازار کاملا متفاوت است و واقعا ایراداتی که به یک اثر هنری وارد میشود، اعتماد بهنفس ما را از بین میبرد، درحالیکه در حیطه محصول در بازار کاملا اثری قابل تحمل است، ولی ما با دید کلاس سینما داریم بازار توزیع فیلم را هم داوری میکنیم، درحالیکه دو منطق جدا در اینجا حاکم است. اگر بخواهیم کتابی مثل «زایو» را برای مخاطبی که این موضوع در سپهر فرهنگی و زیستیاش نیست، مبنای اصلی تبلیغ قرار بدهیم، شکست خواهیم خورد. با تغییر جامعه مخاطب میتوانیم این بازار را پیش ببریم.
در ادبیات انقلاب اسلامی، احتیاج به ابداع داریم
محمدمهدی دادمان؛ رئیس حوزه هنری در بخش پایانی این نشست، گفت: من نه بهعنوان رئیس حوزه هنری، بلکه بهعنوان یک مخاطب عرض میکنم که ما با یک سبک ادبی نوپا در ادبیات پیشرفت روبهرو هستیم و قضاوتهایمان را هم باید ناظر بر همین نوپایی انجام دهیم. یعنی ما هنوز به مرحلهای نرسیدهایم که پختگی لازم را شاهد باشیم. آثاری که تولید شده با وجود اینکه کارهای رو به جلو و خطشکنی است، اما همه آنها را میتوان نقد جدی کرد. تا در روایت مستند پیشرفت، دارای یک غنای ذاتی نشویم، رسیدن به قوه تخیل در پیشرفت کار سختی خواهد بود، چون با تازهکار مواجه هستیم. بهنظرم باید هم ناشران و هم نویسندگان این چهار اثر را فهرست کنیم. درباره نویسندگان آنها بعید میدانم بحث سفارش مطرح باشد و فکر میکنم این عزیزان دغدغه کارشان را داشتهاند و کار کاملا حقالتالیفی بوده، پس تحلیل ضعف کارها از این زاویه، نقطه دقیقی نیست.
وی افزود: بهنظر من اینجا با تازگی موضوع و مضمون روبهرو هستیم و همچنین یک نوع شتابزدگی در تولید و شاید به این دلیل که میخواستند خطشکنی کنند. فکر میکنم باید فرصت دهیم که نویسندگان نوپا وارد شوند. یک نکته ایجابی این است که در ادبیات پایداری و ادبیات جنگ، نقطه ورودمان کجاست؟ به نظر من این نقطه آنجایی است که روایت مستند با ذائقه ادبی نویسنده و قلم جاندار و پرمایه نویسنده جمع شود. اگر از من بپرسید مرتضی سرهنگی کار ویژهاش چه بوده؟ میگویم توانسته بین تاریخ شفاهی و ادبیات، نزدیکی ایجاد کند. شاید اگر همه ما همت داشتیم و از این زاویه نگاه میکردیم و تحلیل نظری میشد، میتوانستیم ادعا کنیم که گونه ادبی جدیدی متولد شده که نه رمان است نه تاریخ شفاهی و درعینحال هم رمان است و هم تاریخ شفاهی. و اگر مرزی از قلههای آثار دفاع مقدس را بررسی فرمی کنیم با اثری مواجه هستیم که از ویژگیهای یک رمان خوب بهرهمند است و درعینحال مستند و وفادار به واقعیت. این بهنظر من یک ابداع و یک ابتکار است.
رئیس حوزه هنری، بیان کرد: نظر من این است که در ادبیات انقلاب اسلامی، احتیاج به همین ابداعها داریم. باید بتوانیم ابداعهای مبتکرانه را توسعه دهیم تا به گونههای مطلوب نظرمان برسیم. برخی از آثار دفاع مقدس را که مطالعه میکنیم، حسرت آدم این است که گمان میبرد داستان ناشی شده از تخیل نویسنده. واقعیت این است که حتی در بعضی موارد نادر هم برخی تخیلهای جزئی صورت گرفته باشد، یعنی دقیق که تمرکز میکنید در برخی وجوه فرعی داستان که پیرنگی به داستان اصلی نمیزند، تخیلهایی هم صورت گرفته، ولی درعینحال با یک داستان واقعی مواجه هستیم و فکر میکنم این مرحله اوج بلوغ ادبیات پایداری بوده و این حیطه را به سازوکاری رسانده که وقتی از آن مجددا تبعیت میکنیم، دوباره با کار خوشفُرمی که نگاه منتقدان ادبی را جذب میکند، مواجه میشویم، درعینحال با یک نگاه خوشخوان مواجه هستیم.
دادمان گفت: تلقی من این است که امرز میتوانیم از روایت پیشرفت بهعنوان یک رسته آثار مکتوب یاد کنیم. گام دوم این است که به سمت این ابداعها و نوآوریها برویم. نیاز به آثاری داریم که علاوه بر مستند بودن، خوشفرم و خوشخوان باشد، مخاطب ما خودش مبلغ کتاب باشد و بلوغ این دسته ادبی، رفتن به سمت این ابداعها است. مسیری را امثال مرتضی سرهنگی در دفاع مقدس ایجاد کردند، جریان نویسندههایی در آنجا شکل گرفته که وقتی کسی که تمرکز میکند به لحاظ پژوهشی در روششناسی میتواند شباهتها و تمایزها را پیدا کند. در ادبیات انقلاب اسلامی به نشا کردن و باغبانی کردن از گونههای ادبیای احتیاج داریم که مستند به حقایق انقلاب اسلامی باشند، اما ادبیات باشند. هم قالبهای حرفهای را رعایت کرده باشند و هم برای مخاطب چشمنواز باشند.
وی ادامه داد: تلقی من از قضاوت آثار هم این است که قضاوت را باید بر مبنای نوپایی قرار دهیم. پس من میخواهم با نگاهی خوشبین قضاوت کنم. درعینحال که زاویه نگاه منتقدانه دوستان را درک میکنم، اما میخواهم از زاویه نگاه خودم بهعنوان آدمی خوشبین و علاقهمند به این موضوع بپردازم.
رئیس حوزه هنری در پایان بیان کرد: فکر میکنم ما نیازمند تجربه کردن بسیار هستیم. در این رسته ادبی، باید تجربههای مکرر داشته باشیم؛ البته با توسعه معنایی همزمانی که در مفهوم پیشرفت ایجاد میکنیم. البته تلقی من این هست که تجربه شکست هم پیشرفت است، روبهرو شدن با موانع برای پیشرفت هم خود یک پیشرفت است و پیشرفت را محدود کردن به پیشرفتهای مادی، صنعتی و فناوری، ظلم به این مفهوم است. به تجربیات مکرر بهویژه در گونه داستان و رمان احتیاج داریم، ولو اینکه این داستانها مستند باشند. نباید از این تجربه کردن هراسید. یقینا تعداد زیادی از این کارها ضعیف خواهد بود، اما به مرور راه خودش را پیدا خواهد کرد. البته به شرط اینکه قاعده به کار سفارشی تبدیل نشود و به سمت یک جریان درونزا پیش برود.
نظر شما