درباره انگیزهها از برگزاری این رویداد ادبی با دو تن از داوران این جشنواره، منیژه عبدالهی (دانشیار زبان و ادبیات فارسی) و احمد اکبرپور (نویسنده) به گفتوگو نشستیم که در ادامه از نظر مخاطبان میگذرد.
از نظر شما پیوند دادن حافظ با ادبیات داستانی چه ضرورتی دارد؟
منیژه عبدالهی: پاسخ کوتاه به پرسش شما این است که جشنواره داستانی حافظ شیراز، بهمنظور ایجاد تحرک در مطالعات حافظشناسی و فراهمآوردن فضا برای رویکردهای جدید با محوریت زندگی و شعر حافظ، برگزار میشود. اما توضیح مفصلتر این است که عرض میکنم: متنهای ادبی فارسی برای نگارش داستان و آفرینش آثار هنری در حوزه ادبیات داستانی، ظرفیت بسیاری دارد که شاید از دید برخی نویسندگان جوان خلاق دور مانده باشد. بهعنوان نمونه یکی از مشهورترین داستانهای معاصر که بر اساس متون ادب پارسی فراهم آمده، رمان «کیمیاگر» معروفترین اثر پائولو کوئیلو است. این رمان که بسیار خوب ساخته و پرداخته شده است، چنان با استقبال مردم در جهان مواجه شد که در کمتر از دو سال پس از انتشار، به اکثر زبانهای زنده جهان ترجمه شد و بسیاری از مردم در سرتاسر جهان آن را خواندند. اساس این داستان بر مبنای حکایتی کوتاه، در حدود 6 بیت، با عنوان «حکایت آن کس که خواب دید...» از دفتر ششم مثنوی مولوی پدید آمده است. میتوانم بگویم این حکایت بیهیچ کموکاستی و تنها با اضافات معمول برای تبدیل کردن یک حکایت معنوی و عرفانی به یک رمان، شالوده کتاب کیمیاگر را تشکیل داده است.
نمونه دیگرِ بهرهمندی از متون ادبی برای آفرینش داستان و رمان، که شاید کمتر میان مردم معرفی شده باشد، کتاب «نام گل سرخ» یکی از مشهورترین آثار نویسنده ایتالیایی، اومبرتو اکو است. این رمان نسبتا پرحجم نیز در غرب طرفداران و خوانندگان بسیاری یافت تا حدی که براساس آن فیلمی پرفروش به همین نام نیز ساخته شد با شرکت شون کانری. شالوده و اساس این رمان پرکشش و جذاب که هم از قابلیتهای رمان تاریخی و هم از جذابیتهای رمان کارآگاهی بهره برده است، داستانی کوتاه در میانه یکی از داستانهای جلد نخست کتاب «هزار و یک شب» به نام «حکایت ملک یونان و حکیم رویان» است. جالب آنکه بهجز این داستان که طرح اصلی کتاب را تشکیل میدهد، جابهجا از حکایتهایی از دیگر متون شرقی نیز استفاده شده است، مثلا حکایتی از کتاب «مروج الذهب» یا بخشهایی برگرفته از آرا و اندیشههای زکریای رازی درباره شادی و بهجت و برخی اندیشههای ابوعلی سینا در باب عشق و حتی داستان معروف کشف بیماری کنیزک عاشق بهوسیله گرفتن نبض او، در لابهلای این کتاب درج شده است و البته ناگفته نماند که این همه در ساختی قدرتمند و هنرمندانه تعبیه شده است که در جای خود ارجمند و شایسته ستایش است.
بنابراین اگر نویسندگانی از سرزمینهای دور میتوانند با هنرمندی، شالوده آثار موفق خود را از درون متنهای ادب پارسی وکتاب مثنوی بیرون بکشند و آن را بهصورتی خوشخوان و همخوان با موازین ادبی معاصر عرضه کنند، تا آن حد که کوتاهزمانی پس از انتشار به مشهورترین و پرفروشترین آثار در سطح جهان تبدیل شود، پس نویسندگانی که در همین فرهنگ بالیدهاند و قادرند گنجینههای متون کهن فارسی را بیواسطه ترجمه و با زبان خود و در بستر فرهنگ خود بخوانند، به طریق اولی میتوانند آثاری شایستهتر پدید آورند.
امید میرود این جشنواره نگاه نویسندگان بهخصوص جوانترها را به زندگی و حیات فکری و معنوی حافظ که در لابهلای غزلهای او تنیده شده، معطوف کند و آنها را تشویق کند تا با محوریت حافظ و هرآنچه پیرامون او میگذشته یا در حال حاضر میگذرد، آثاری ارزشمند پدید آورند. همچنین امید میرود این آثار همچون پلی تحقیقات رسمی دانشگاهی را با گروه گستردهتری از مخاطبان و دوستداران حافظ پیوند زنند و سرانجام اینکه ظرفیتهای بالقوه ادب پربار فارسی برای شکل گرفتن در فضاهای جدید با رویکردهای نوین، به دوستداران این عرصهها نموده شود.
تفاوت داوری این جشنواره با جشنوارههای دیگر چیست؟
احمد اکبرپور: تفاوت اولی که داوری این جشنواره دارد، قاعدتا حضور در فضا و موقعیتی هست که انگار حافظ حضور دارد. کسیکه به هرحال شخصیتش شاید بیشترین تحلیلها و تفسیرها از آن هست و همچنان در هالهای از ابهام هست، به هرحال هر کس با هر دیدگاهی چه راست، چه چپ، چه لائیک، چه مذهبی انگار یک چیزی را در وجود این شخصیت میبینند یعنی این هست که این داوری درست است که به هرحال ابتدا جنبههای ادبی و دراماتیک داستان برایمان اهمیت دارد؛ ولی به هرحال این داستان قرار است که از لحاظ موضوعی بهگونهای در پیوند با حافظ یا شعر یا اندیشه او باشد که به هرحال بعد از 600، 700 سال در زندگی ما چه حضوری دارد. اینکه قرار است درباره حافظ بنویسند و اینکه چهطور بتواند وارد این دنیای مدرن و این روایتهای امروزی بشود، داوری آثار را برای من بسیار هیجانانگیز کرده و علاقهمندم که داستانها را بخوانم و ببینم که چه اتفاقی افتاده است.
با توجه به محور اصلی جشنواره (حافظ، اشعار حافظ و...) آیا بهنظرتان اینگونه جشنواره را با محور بودن چهرههای ادبی دیگر هم میتوان برگزار کرد؟
به محض اینکه دکتر حسنلی پیشنهاد داد و در صحبتهای ابتدایی گپ میزدیم، من به ذهنم سعدی عزیز آمد و قطعا بهجز درباره سعدی و حافظ، دیگر چهرههای ادبی هم، حتی چهرههای کمتر شناخته شده که نوشتن درباره آنها جذاب است. مثلا در شیراز نوشتن درباره «بقلی شیرازی» یا عقاید ملاصدرا خیلی جذاب میشود که نویسندگان از زاویههای ذهن خودشان و با تخیل خودشان در پیوند با این مسائل داستان بنویسند.
فکر میکنید نسل جدید برای ثبت اثر داستانی خود تشویق به شناخت اشعار حافظ میشوند؟
اینکه واقعا پیشبینی کنم چهطور نسل جوان دوست دارند تخیل خود را درباره حافظ بنویسند یا نه، قطعا من فکر میکنم که بله؛ یعنی با اطمینان فکر میکنم که هرکس دوست دارد یک زورآزمایی با حافظ بزرگ داشته باشد؛ از شعرش، حضورش، اینکه چه جور هست که این آدم روزبهروز نوتر میشود، روزبهروز امروزیتر میشود یا ما عقب میرویم؟ چه کار میکند به هر حال؟ و قطعا فکر میکنم نسل جوان هم دوست دارد؛ اما خُب فکر میکنم چقدر تبلیغات خوب و مؤثری انجام بشود و امیدواریم تا زمان اعلام نتایج، بیماری کرونا رفته باشد و اگر صحبتهای من در جایی منتشر میشود، از همه خواهش میکنم که درباره این جشنواره با هر مدیایی که در اختیاد دارند، تبلیغ کنند. فکر میکنم مهم این است که چه جوری این موضوع انتقال پیدا کند و به گوش جوانها برسد و اطلاع داشته باشند که این جشنواره سفارشینویسی نیست و حوزه کار بسیار فراتر از آن است که فکر کنند دارند یک کار سفارشی مینویسند؛ قرار نیست که ما فکر کنیم چه درباره حافظ مینویسند، مهم این است که داستاننویس یا مخاطب چه ذهنیتی از حافظ میخواهد ارائه دهد، چه گوشهای از تخیلش را میخواهد باز کند به سمت حافظ. خواه، ناخواه شعرهای حافظ را ما شنیدیم و هرکس شنیده یک تفسیری از آن داشته است؛ کمسوادترین خانوادهها در کنار کتابهای مذهبی، دیوانی از حافظ دارند و این جشنواره میتواند چالشی برای هرکسی باشد که با حافظ یک تخیل ورزی بکند. من پیشگوی خوبی نیستم، اما امیدوارم اتفاقهای خوبی در این جشنواره بیفتد و امیدواریم این جشنواره آغاز راهی برای برگزاری رویدادهای داستانی در پیوند با دیگر شخصیتهای ادبی باشد.
براى بهبود كيفيت جشنوارههاى مشابه در آينده، چه پيشنهادهايى داريد؟
برای بهبود جشنواره فکر میکنم یک پیشنهاد این است که این جشنواره یک دبیرخانه دائمی داشته باشد؛ یعنی جشنواره داستاننویسی حافظ را بهصورت دائمی سالانه یا دوسالانه داشته باشیم که اتفاق خیلی خوبی است و در مرحله اول ضعفهای خودمان را بدانیم و روی فراخوان دوم کمترش کنیم و اتفاق فوقالعادهای است که با مخاطب ارتباط بهتری بگیریم این خیلی مهم است که دبیرخانه دائمی باشد و بعد شاید کسانی مثل حافظ که سرمایه ملی هستند، نهادهای بیشتری را برای همکاری جذب کند و جوایز نقدی بیشتری را بتوانیم حتی به داستاننویسهای محترم بدهیم. قاعدتا چاپ آثار سالانه بهشکل شکیل و با پخش خوب هم میتواند تأثیر زیادی داشته باشد و داستانهایی که نظر مشترک داورهاست و سطح بالاتری دارند، بهشکل مناسبتری چاپ شود.
ظرفيت محتوايى آثار قديمی را در بازخوانى و بازنويسى براى نسل جوان امروز چطور ارزيابى مىکنيد؟
بازخوانی و بازنویسی متون کهن اتفاقی است که در ایران روال خوبی را طی میکند. درباره شاهنامه، سعدی و حالا در پیوند با حافظ که بهدلیل پیچیدگیهایش شاید کمتر آثار اقتباسی از آن موجود باشد، قطعا این بازخوانیها میتواند نسلهای جوانتر را با آثار ماندگار و کلاسیک ما با یک درک بیشتر نزدیک کند و نکته مهمش این است که ما چطور بتوانیم به نسل جدید نشان دهیم که حافظ و سعدی در عین حال که نوابغ بزرگی هستند، اما آدمهای زمینی هستند و غیرقابل دسترس نیستند؛ یعنی اگر کسی کار ادبیات میکند، بداند که به هرحال اینها با تلاش و کوشش و مجاهدت دستیافتنی است.
به نظر من کسی که بازنویسی یا بازآفرینی انجام میدهد، باید سبک و سیاق خودش را داشته باشد، اینکه بخواهد آن سبک و سیاق را انتقال بدهد شاید یکجور باعث دست و پا بستن تخیلش شود. من فکر میکنم قاعدتا اگر کسی به بازآفرینی و بازنویسی فکر میکند، قطعا باید فرم خاص خودش را پیدا بکند که همانگونه که آن فرمها و سبکها زمان خودشان طراوت و تازگی داشتند، سبکی که برای این کارها پیدا میشود هم باید حلاوت و تازگی خودش را داشته باشد. بنابراین خیلی موافق این نیستم که بگوییم کسی که در این زمینه قلم میزند، حتما باید آن سبک را الزما زنده بکند.
اگر شما بهعنوان نویسنده در این جشنواره شرکت میکردید، براساس کدام محور جشنواره، داستان خود را تنظیم میکردید؟
قطعا اگر دورههای بعدی این جشنواره هم برگزار شود، حتما من بهعنوان نویسنده شرکت میکنم و حتما هم دوست دارم شرکت و زورآزمایی کنم و داستانی بنویسم و احتمالا چیزی که از الان همیشه دنبالش هستم این هست که در پیوند با زندگی حافظ بنویسم.
از نظر شما پیوند حافظ با ادبیات داستانی چه ضرورتی دارد؟
بسیار ضرورت دارد از این نظر که حافظ تخیلورزی را به اوجش رسانده و داستاننویس دارد برای اینکه بتواند یک کار خوب بنویسد، احتیاج به تخیل دارد. بنابراین حداقلش این است که تخیل میتواند محور مشترکی باشد که داستاننویس به حافظ ربط بدهد. پیوند این هنر ملی با داستاننویسی هرچه بیشتر باشد قطعا به رونق هر دو حوزه میتواند کمک بکند.
نظر شما