منوچهر آتشي، شاعر و مترجم:چندين مرتبه به خارج از ايران رفتن و حرف زدن و شعر خواندن براي كساني كه از دو سو غريبند، مساله عجيبي نيست! غريب ديار خود و بيگانه...
يك روز - در سال 1993 ميلادي- در كنتيكت بودم، در منزل يك همكلاسي بسيار قديمي -در دانشسراي مقدماتي شيراز -كه حالا يكي از چند چشم پزشك معروف جهان است و سالي دو هفته براي مداواي بيماران ايراني به شهر خودش شيراز ميآيد و بيش از هزار نفر -يا دو هزار نفر- را ميبيند. روزي نزديك خانهاش در «Now Hovan» در جنگل قدم ميزديم. گفتم: تو حالا بايد راضي باشي. بيست سالي است اينجايي و كارت هم گرفته. فرزندانت، همه پزشك يا يك كاره ديگر شدهاند. گفت: اشتباه ميكني، پايم را كه به اين خاك ميگذارم، خاك ميگويد: تو از آن من نيستي، من هم محكم بر آن ميكوبم و ميگويم: تو هم از آن من نيستي و... بگذريم.
همان سال براي شركت در كنفرانس فرهنگي كه جمعي از ايرانيان ترتيب دادند به آمريكا رفته و هشت، نه ايالت را گشته و شعر خواني كرده بودم. ميگويند در لسآنجلس بيش از هفت هزار ايراني زندگي ميكنند. اما در جلسات شعرخواني، تئاتر -از نوع پيشرفتهاش، سخنرانيهاي تحقيقي و علمي و غيره- در هر سالن، دريغ از 200 نفر!
اين وضع را هر كه برود، در همه جا بيرون از اين ديار خواهد ديد. اما يك نكته مهم در اين ميان هست و آن اين كه همه تبادلات فرهنگي و هنري و داد و ستدهاي مربوط به اين مقوله را همين عده معدود به وجود ميآورند و اداره ميكنند. يعني ما مسافران فرهنگي به ديار غربت، حجمي نه چندان اندك از جان و روان و توليد فرهنگي خود را به آن حدود ميبريم، اگر نه به همان مقدار، دست كم نيمش را، از تازههاي آنسو به ايران ميآوريم و در كار داد و ستد فرهنگي هم كار بنابر كميت نيست، بر كيفيت است.
پس رفتن و شعر خواندن و قصه خواندن و مقاله ارايه دادن (از هر دو سو) در اين دنيا و دوراني كه ما بسيار كم داريم و از اين كم بسيار كمتر استفاده ميكنيم، و آنها بسيار زياد دارند و ميتوانند بيشتر و موثرتر استفاده كنند، سود اين سفرها آشكار ميشود. فيالمثل، بنده به هلند رفتم و يك هفتهاي در آنجا بودم، شعرهاي من و مطالبي راجع به من قبلا در آنجا ترجمه شده بود. همچنان كه شعرها و مطالبي راجع به شاعري هلندي كه بايد با من در آنجا يك برنامه را اجرا كنيم، به فارسي ترجمه شده بود. آن شاعر (مثلا دوتر بالكت) شعرهاي من را به هلندي ميخواند و من شعرهاي او را به فارسي (چون حضار از هر دو ملت بودند و اتفاقا نام آن نهادي را كه مرا -و موحد و سپانلو- را قبلا دعوت كرده بود، «داد و ستد ادبي- بنگاه فرهنگي و شناخت» نام داشت)، مترجم هم بود كه ديالوگها را ترجمه ميكرد. با اين شيوه، تقريبا بخشي مهم از آنچه ما عنوانش را گفتوگوي تمدنها گذاشتهايم خود به خود اجرا ميشود و حالا شما باقي سفرهاي اين چنيني را با همين معيار ميتوانيد مقايسه كنيد.
------------------------------------------------------------------------------
• منوچهر آتشي، شاعر و مترجم ،دوم مهر سال ۱۳۱۰ در بخش دهرود شهرستان دشتستان استان بوشهر متولد شد. او پس از اینکه دوره دانشسرای مقدماتی را در شیراز گذراند، چندسالی به آموزگاری پرداخت و در سال ۱۳۳۹ به تهران آمد و در دانشسرای عالی، به تحصیل پرداخت و در مقطع کارشناسی رشتهزبان و ادبیاتانگلیسی فارغالتحصیل شد. آتشی ۲۹ آبان سال ۱۳۸۴ درسن ۷۴ سالگی در بیمارستانی در تهران بر اثر ایست قلبی درگذشت ودر زادگاهش بوشهر به خاك سپرده شد. او كه برگزيده كتاب سال جمهوري اسلامي ايران بود، چند روز قبل از مرگش درمراسم چهره هاي ماندگار به عنوان چهره ماندگار ادبيات معاصر ايران معرفي شد.از آثار منتشر شده آتشي مي توان به كتاب هاي زير اشاره كرد:
• آهنگ دیگر ۱۳۳۹
• آواز خاک ۱۳۴۷
• دیدار در فلق ۱۳۴۸
• برانتهای آغاز ۱۳۶۵
• گزینه اشعار ۱۳۶۵
• وصف گل سوری ۱۳۷۰
• گندم و گیلاس ۱۳۷۰
•و....
نظر شما