کتاب «نظریه شهود در پدیدارشناسی هوسرل» منتشر شد؛
متنی فراتر از پدیدارشناسی/ رسیدن به روح اندیشه هوسرل در یک کتاب
حضور لویناس نویسنده کتاب حاضر در آخرین درسگفتارهای هوسرل در فرایبورگ به او این امکان را داد که از متون پدیدارشناسی گام فراتر نهد و به روح اندیشه او برسد.
در بخش «مقدمه مترجم» این کتاب آمده است: «مسئله خاستگاه و مسئله امکان از منظری ملتزم به پیشرفت خطی امور، خاستگاه در حكم مبدأ حركت است به سوی غایتی والا. از این منظر، خاستگاه طفولیتی است که در روند بلوغ خط میخورد و جایش را به پختگی میدهد. از این دیدگاه، ای بسا که مبدأ در مقصد هیچ طنین و حضوری نداشته باشد و چه بسا که مقصد نافی مبدأ باشد. اما از منظری که مقید به نگاه خطی نیست و همه چیز را در پرتو سير خطی پیشرفت از کودکی به پختگی تعبیر و تفسیر نمیکند، خاستگاه چیزی است ورای مرحلهای خط خورده و دورهای منقضی شده. خاستگاه در مقصد طنین انداز است و به انحای گوناگون در قوام آن مشارکت دارد. برای مثال، موضعی که فیلسوف کار خود را از آنجا آغاز میکند، پرسشهایی که در بادی امر با آنها مواجه میشود و موافقان و مخالفانی که برای خود ترسیم میکند، همه و همه او را به آن جایی میرساند که دیرزمانی بعد به آن وارد خواهد شد و آرایی را به بار خواهد نشاند که بذرشان پیشاپیش در خاستگاه افشانده شده بود. دور هرمنوتیکی مقصد و مبدأ دوری باطل نیست. این دور ضروری است. با این اوصاف، هیچ فیلسوفی نمیتواند از خاستگاه فکری خود به تمامی رو برگرداند. به تعبیر دیگر، غایت کار او همراه است با بالفعل شدن امکانهایی که در خاستگاه کارش چون بذرهایی ناپیذا در زهدان زیست جهان اندیشه پنهان بودند.
لویناس در مقام فیلسوف درباره خاستگاه برنامه فلسفیاش گفته است: «بیشک هوسرل است که خاستگاه نوشتههای من است». کمتر فیلسوفی با چنین صراحتی خاستگاه فکری خود را معرفی کرده و به دین خود به دیگری اذعان داشته است. به تصريح خود لویناس تلاش او برای دگرگون کردن پدیدارشناسی هوسرل از دل خود فلسفه هوسرل سر بر آورده است و از این حیث میتوان آن را بارورسازی امکانهای خود اندیشه هوسرل دانست: «بیشک هوسرل است که خاستگاه نوشتههای من است. به اوست که مفهوم قصدیت حیاتبخش آگاهی را مدیونم، و به ویژه انگاره افقهای معنا را که چون اندیشه در اندیشیده خویش مستغرق شود رنگ میبازد و محو میشود، اندیشیدهای که همواره حامل معنای هستی است.»
لویناس کار خود را با شرحی مبسوط، منسجم و انتقادی در باب آرای هوسرل آغاز کرد. این شرح که در واقع رساله دکتری لویناس است همین کتابی است که اینک ترجمهاش را پیش رو دارید. لویناس هشیارانه، از یک سو، کمر به معرفی اندیشههای هوسرل میبندد و میکوشد پدیدارشناسی هوسرل را به جامعه فيلسوفان فرانسه که هنوز آگاهی دقیقی از کار هوسرل و برنامه فکری او ندارند معرفی کند، و از سوی دیگر، نکته سنجانه شهود را محور متن خود قرار میدهد. تا هم بنیاد اندیشه هوسرل را در برابر ادعای کسانی که او را منطقگرا میدانند آفتابی کند و هم نسبت اندیشه و شهود او را با شهود برگسون، که اندیشه روز فرانسه است، روشن سازد.
همچنین در بخش «دیباچه» این کتاب میخوانیم: «در نوشته حاضر، که شرح و توضیح موضوعی مشخص در فلسفه پدیدارشناختی است، آشنایی با این فلسفه را پیش فرض نگرفتهایم. به استثنای اثر برجسته ژان هرینگ تقریبا هیچ پژوهشی درباره هوسرل در فرانسه انجام نگرفته و تاریخچه آثاری که اختصاص به او پرداختهاند بیاندازه کوتاه و مختصر است. در سال ۱۹۱۱، ویکتور دلبو در نشریه متافیزیک و اخلاق مقالهای درباره هوسرل منتشر کرد و در آن، با وضوحی که مشخصه نوشتههای اوست، خلاصهای از جلد نخست کتاب پژوهشهای منطقی بهدست داد. ليكن اشارات معدود به جلد دوم کتاب، که در انتهای این مقاله آمده، نه برای به دست دادن تصویری دقیق از این کتاب کافی است و نه برای بیان اهمیت فلسفی آن. البته دلبو مدعی معرفی جلد دوم پژوهشهای منطقی نبود، ليكن بسنده کردن به جلد نخست کتاب ممکن است چنین القا کند که «منطقگرایی»، محور فلسفه هوسرل است. ما در اثر حاضر کوشیدهایم، با بازگرداندن جلد نخست پژوهشهای منطقی به جایگاه خویش درون کلیت این نظام، نقص مذکور را جبران کنیم.
مدتها بعد در سال ۱۹۲۵ بود که کتاب پدیدارشناسی و فلسفه دینی نوشته ژان هرینگ، شاگرد سابق هوسرل، منتشر شد. این اثر، برای اولین بار، تصویری دقیق از کلیت تفکر پدیدارشناختی به دست داد. اما ژان هرینگ کار خود را به اندیشه خود هوسرل محدود نکرد؛ او به کل جنبش پدیدارشناختی توجه داشت و بهعلاوه، این جنبش را از حيث نسبتش با مسائل فلسفه دینی بررسی و مطالعه کرد. بنابراین، جای مطالعهای که به نحو اخص به شخص هوسرل و موضوعات خاص اندیشه او، بپردازد خالی بود. هرینگ با شدت وحدت مرا به این کار تشویق کرد. اجازه دهید در اینجا مراتب قدردانی خود را از او ابراز دارم و بابت راهنماییهای گرانبهایش در حين نوشتن این اثر از او تشکر کنم. من برای ترجمه واژگان هوسرل به زبان فرانسه غالبا از کتاب او و توصیههای خصوصیاش کمک گرفتهام.»
در «مقدمه» کتاب آمده است: «جنبش پدیدارشناسی، که اکنون بیش از هر زمان بر حیات فلسفی در آلمان سیطره یافته، در ابتدای سده بیستم با آثار ادموند هوسرل به راه افتاد. او در سالهای ۱۹۰۰،۱۹۰۱ کتاب پژوهشهای منطقی را منتشر کرد. بهنظر میرسید هوسرل در این کتاب صرفا به مسئله مشخص بنياد منطق توجه دارد، اما او برای طرح این مسئله و حل آن روشی ارائه داد که اهمیتش برای کل فلسفه از چشم گروهی کمشمار، اما پرشور، که بلافاصله گرد این مرشد جمع شدند پنهان نماند. این روش، یا به بیان دیگر این شیوه فلسفه ورزی، روح جنبش پدیدارشناسی است. این روش، که در کتابها و به ویژه درسگفتارهای بانی پدیدارشناسی بهکار بسته شده، متفکران متفاوتی چون هوسرل، شلر و هایدگر را گرد هم میآورد. اما روش به هیچ وجه ابزاری صرف نیست که برای مطالعه هر حوزهای از حوزههای واقعیت ساخته شده باشد. برای اینکه معین کنیم کدام شیوهها به ما امکان میدهند حقیقت را در سپهرهای گوناگون هستی کشف کنیم، طرحریزی ایدهای مطلقا صوری و حائز اعتبار جهانشمول در باب ذات حقیقت کافی نیست. بهمنظور دست یافتن به حوزههای هستی - دست کم به عقیده خود هوسرل - باید پیشاپیش فهمی از «معنای» هستیای که با آن مواجه میشویم داشته باشیم. ممكن است روش علوم طبیعی در روانشناسی ناکارآمد باشد. ممکن است خصوصیت یگانه هستی روانی، روشی متناسب با «معنای» این هستی را اقتضاء کند. احتمالا به سبب چنین نگرانیهایی است که برگسون، در نامهاش به هارالد هودینگه، بر این واقعیت تأکید میکند که نه شهود بلکه دیرند نقطة عزیمت فلسفه اوست. هوسرل، همانند برگسون، شهودی از فلسفه خویش داشت پیش از آن که فلسفه ای در باب شهود پی افکند.
از آنجا که قصد داریم در این کتاب شهودگرایی را در فلسفه هوسرل بررسی کنیم، در شرح خویش از این فلسفه نمیتوانیم نظريه شهود را به مثابه روشی فلسفی، از آنچه میتوان هستیشناسی هوسرل نامید جدا کنیم، درست به عکس، میخواهیم نشان دهیم که به چه ترتیب شهودی که هوسرل به مثابه نحوه با حالت فلسفه ورزی معرفی میکند از تصور او از هستی سرچشمه میگیرد. نه هدف و نه روش کتاب ما هیچیک تاریخی نیستند. ما قصد نداریم خاستگاه مفاهيم هوسرلی را در تاریخ فلسفه جستوجو کنیم. در واقع چنین کاری نه آسان است و نه حتی ممکن. مشکل بتوان تاریخ آموزهای را بررسی کرد که از نظر زمانی هنوز آنقدر از ما دور نشده که چشمانداز تاریخی گستردهای بر ما بگشاید. معضل دیگری که گریبانگیر مطالعه منابع الهام فلسفه هوسرل و بررسی آن به روش تاریخی است تکوین کاملا منحصر به فرد تفکر هوسرل است. هوسرل به میانجی ریاضیات به فلسفه راه یافت، و اندیشهاش به سبک و سیاقی نسبتا مستقل از تأثیرات تاریخی تکامل پیدا کرد. در آثار هوسرل، آنچه بتوان ثمره تأثیر تاریخی نامید منحصر است به آشنایی او با فیلسوفان بزرگ کلاسیک، اشارات صریح به فلسفههای تاریخساز در آثار هوسرل بهندرت یافت میشود و در آخر باید بیفزاییم که آموزه هوسرل بیوقفه در حال تکامل بوده است و انبوه آثار منتشر نشده او، که محصول پانزده سال تعمق و تفکرند، احتمالا اسباب حیرت کسانی خواهد شد که بخواهند پدیدارشناسی را به همان روش تاریخی مطالعه کنند که در مورد دکارت یا توماس آکوئیناس به کار میرود. به علاوه، هنوز برای چنین اقدامی بسیار زود است، زیرا آخرین کلام فلسفه هوسرل هنوز بیان نشده و، به طریق اولی، هنوز به طبع نرسیده است.»
کتاب «نظریه شهود در پدیدارشناسی هوسرل» نوشته امانوئل لویناس و با ترجمه فرزاد جابرالانصار در 235 صفحه و با قیمت 56000 تومان از سوی نشر نی وارد بازار نشر شده است.
نظر شما