دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۰ - ۱۰:۳۴
رفیق‌بازی یا بازی‌های پنهانی به ادبیات تالیفی ضربه می‌زند

امیر خداوردی نویسنده رمان «جنون خدایان» با اشاره به کارشکنی‌ برخی افراد در راه معرفی رمان‌های تالیفی، از آنچه «مافیای ادبی در فضای ادبیات داستانی» نامید، سخن گفت و تاکید کرد: رفیق‌بازی یا بازی‌های پنهانی به ادبیات تالیفی ضربه می‌زند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در قم، امیر خداوردی نویسنده و کارشناس ادبیات داستانی طی سال‌های اخیر سه رمان متفاوت را به مخاطبان داستان ایرانی عرضه کرده و از قرار معلوم رمان‌هایش مورد استقبال قرار گرفته است. به بهانه آخرین اثر وی، «جنون خدایان» که به‌زودی چاپ سوم آن راهی بازار نشر می‌شود، با او به گفت‌وگو نشستیم و درباره این اثر و البته موضوعاتی پیرامون داستان ایرانی گپ زدیم که در ادامه از نظر مخاطبین می‌گذرد.
 
«جنون خدایان» سومین رمان شما است، این کتاب نسبت به رمان‌های قبلی‌تان کمتر دیده شد. به عنوان نمونه رمان «آلوت» خوب دیده شد و حتی در جایزه احمد محمود شایسته تقدیر شناخته شد. هنوز هم درباره این رمان صحبت‌ می‌شود، ارزیابی خودتان از توجه مخاطب به «جنون خدایان» چگونه است؟

در حال حاضر چاپ دوم این کتاب رو به اتمام است و در اوضاع و محدودیت‌های ناشی از اپیدمی کرونا که امکان برگزاری جلسات ادبی کمتر است، همین اندازه که یک کتابِ ۴۱۰ صفحه‌ای چاپ دومش تمام شده و در آستانه‌ی چاپ سوم قرار دارد، خبر خوبی است. در نظر داشته باشید که وقتی معمولا ناشران معتبر کشور، کتاب‌ها را با تیراژ ۵۰۰ تا ۷۰۰ نسخه منتشر می‌کنند، بنابراین هر کتابی که بتواند از این اعداد فراتر رود، توانسته است از میانگین معمول عبور کند و مخاطب خود را پیدا کرده است.
 
پس به نظر شما «جنون خدایان» توانسته است جای خود را میان علاقه‌مندان به رمان ایرانی باز کند؟

به گمانم همین‌طور است. خصوصاً با توجه به اینکه من به عنوان رمان‌نویس از شهرت خاصی برخوردار نیستم. بسیاری از علاقه‌مندان به رمان و داستان ممکن است تا به حال اسم من را هم نشنیده باشند.
 
یعنی آن اتفاق‌هایی که برای «آلوت» افتاد، برای «جنون خدایان» رقم نخورد؟

ببینید! در مورد «آلوت» قبل از حاشیه‌هایی که این روزها پدید آمده، معرفی کتاب توسط جناب محمدحسن شهسواری در سایت «خوابگرد»، پس از آن معرفی نشریه «تجربه» و معرفی‌هایی که در فضای مجازی و یا حتی یکی از شبکه‌های ماهواره‌ای صورت گرفت، تا حدودی توجهات را به کتاب جلب کرد. پس از آن نیز نامزدی این کتاب در اکثر جوایز ادبی دولتی و غیردولتی، باعث شد «آلوت» دیده شود. منظورم این است که زمان زیادی گذشت و در عین حال عوامل متعددی دست به دست هم داد تا کتاب به چاپ چهارم رسید.
 
اما در مورد «جنون خدایان» هنوز زود است و باید منتظر بود. البته جا دارد از معرفی کتاب توسط دوستان نویسنده‌ام که بارها به مناسبت‌های گوناگون از این کتاب صحبت کرده‌اند، تشکر کنم. همین‌طور تشکر می‌کنم از منتقدینی که در نشریه تجربه، روزنامه‌ی اعتماد، سازندگی و یا در فضای مجازی درباره کتاب نوشتند و همگی و از جمله خبرگزاری ایبنا به کتاب لطف بسیاری داشتند. همین‌طور باید از نشر ثالث تشکر کنم. کتاب خوب و با ویراستاری مناسب چاپ شد، طرح جلد آن بسیار عالی است، و بسیار خوب پخش شد و تقریباً در قفسه‌ی تمامی فروشگاه‌های معتبر کتاب دیده می‌شود.
 
به نظرم در زمانی که «جنون خدایان» به چاپ رسید و توزیع شد، اتفاق‌هایی رخ داد که می‌توانست به دیده شدن و پرفروش شدن رمان کمک کند. در رمان «جنون خدایان» مباحثی مطرح می‌شود که در زمان نوشته شدن این کتاب مطرح نبود. جنگ جمهوری آذربایجان و ارمنستان و همینطور همه‌گیری یک بیماری‌های عجیب و غریب که اتفاقا امروز هم ما دچار یک همه‌گیری هستیم. خودتان چطور فکر می‌کنید؟

در فضایی عادی، شاید این‌ها می‌توانست یک کتاب را پرفروش کند، اما در فضای مخلوط به حاشیه‌های گوناگونی که ادبیات ما به آن گرفتار است، نمی‌توانم چنین توقعی داشته باشم. نسخه‌ی اولیه‌ی «جنون خدایان» را من در سال ۱۳۹۷ به نشر ثالث سپردم و تاکید کردم که این نسخه نهایی نیست. بنایم بر این بود که خانم فرشته احمدی که آن زمان در نشر ثالث بود، کار را ببیند و نظراتش را بگوید تا من استفاده کنم و همین‌طور هم شد. یک سال دیگر روی متن کار کردم و به نسخه‌ی نهایی رسیدم.
 
این نسخه‌ی دوم با نسخه‌ی اول بسیار متفاوت بود. قرارداد جدید می‌خواست و اصلاً کتاب دیگری از آب درآمده بود و می‌شد با ناشر دیگری قرار داد بست. سرویراستار یک نشر دیگر با من در تماس بود و علاقه‌ داشت که کتاب را به آن‌ها بسپارم اما نشر ثالث در این یک سال روی نسخه‌ی اول کار کرده بود و حتی مجوز انتشار آن را گرفته بود. طبیعی بود نپذیرد و خُب نپذیرفت. قرارداد جدیدی با نشر ثالث تنظیم کردیم و کتاب منتشر شد. خُب آن دوستی که توقع داشت کتاب را از ثالث پس بگیرم و به آن‌ها بسپارم، از آن روز کم لطف شد. می‌دانید که کم لطف شدن در فضای ادبیات ما خیلی می‌تواند مخرب باشد. نباید انتظار داشت از هر کاری که شما می‌نویسی تعریف کنند، این خودخواهی است و زورگویی. من به خود اجازه نمی‌دهم که فکر کنم کسی غیر از ناشرم موظف است برای کتابم کاری کند. اما مسأله این است که آن کم لطفی به شکل‌های پیچیده‌ و پنهانی از تخریب کتاب، تبدیل می‌شود. سکوت در مورد کتابی که تازه منتشر شده است و نیاز به معرفی دارد، می‌تواند بسیار بد باشد، اما از آن بدتر این است که برخی را به سکوت وادار کنی یا برای دیگران ذهنیت منفی ایجاد کنی.
 
از حرف‌های شما اینگونه استنباط می‌شود که دست‌هایی پشت پرده بود تا اجازه دیده شدن یا اقلا بیشتر دیده شدن را به «جنون خدایان» ندهند؟

در مورد «جنون خدایان» سکوتی اتفاق نیفتاد. برخی دوستان با تمام جدیت و همین‌طور نشر ثالث، به معرفی کتاب پرداختند اما شواهدی دال بر این است که برخی افراد دست به‌کار تخریب و توهین به نویسنده شدند، لابد می‌خواستند نشان دهند که کتاب تالیفی فقط وقتی می‌تواند دیده شود که ما بخواهیم والا فلا.
 
این رفتارها، غیر عادی به نظر می‌رسد. آیا فضای ادبیات ما تا این اندازه مسموم است؟

این چیزها البته در ادبیات امروز ما به نظرم عادی و طبیعی است. من توقع خاصی از فضای حاکم بر ادبیات تالیفی ندارم، اما اینکه می‌فرمایید چرا «جنون خدایان» پرفروش نشد، به گمانم یکی از دلایلش این بود و دلیل دیگر اینکه قصه‌ی «جنون خدایان» پیچیده و تودرتو است و خواننده خاص می‌طلبد که البته تعدادشان آنقدر هم کم نیست. امیداورم این کتاب همین‌طور که پیش می‌رود به طیف بیشتری از علاقه‌مندان این نوع داستان‌ها برسد.
 
اجازه بدهید سوال اساسی‌تری را مطرح کنم. با توجه به صحبت‌هایی که شد، می‌توان از یک مافیای ادبیات داستانی در کشور نام برد که وجود دارد و می‌تواند تا این حد، روی یک کتاب و حتی دقیق‌تر بگویم روی یک طیف و گروه تاثیرگذار باشد. چقدر به وجود چنین موضوعی معتقدید؟

من نمی‌دانم وقتی از مافیا در ادبیات صحبت می‌کنیم، دقیقاً از چه صحبت می‌کنیم. ادبیات داستانیِ ما بسیار نحیف‌تر از آن است که بتواند موضوع مافیا باشد؛ چرخش مالی آن بسیار ناچیز است، شهرت آن‌چنانی و ستاره‌ شدنی هم در کار نیست. چیز دندان‌گیری این‌جا نیست که بتوانیم بگوییم افرادی دست به دست هم می‌دهند و پول‌های کذایی این طرف و آن طرف می‌رود و یا آدم‌ها را به قله‌ی شهرت می‌رسانند یا بر زمین سرد می‌کوبند. یک نویسنده‌ی مشهور را از هم‌نسلان من در نظر بگیرید. ببینید در نهایت کتاب‌هایش چند نسخه فروش می‌رود؟ بیست هزار نسخه نمی‌شود. امیدوارم بشود ولی متأسفانه گنجایش فعلی ادبیات تالیفی ما منظورم ادبیات بدنه است، بیش از این نیست. این اندازه‌ی ناچیز نمی‌تواند موضوع مافیا شود. اما رفیق‌بازی یا بازی‌های پنهانی یا چیزهایی مثل «اگه با او دوست هستی، پس با من قهر باش‌»، بله این بچه‌بازی‌ها در ادبیات ما وجود دارد و این هم دقیقاً به همان نحیف و ضعیف بودن ادبیات برمی‌گردد و گرنه در یک فضای رقابتیِ حرفه‌ای جایی برای این بچه‌بازی‌ها وجود ندارد.
 
خُب شما اسمش را می‌گذارید رفیق‌بازی یا بازی‌های پنهانی، من با تعبیرِ دیگری از آن یاد کردم. به نظرم پرده از یک مساله جدی برداشته شد که شاید نگرانی یا حرف نویسنده‌های دیگری هم باشد اما نکته‌ای که باقی می‌ماند، این است که با وجود چنین اتفاقی، حالا چه باید کرد؟ راهکار شما برای حل مساله چیست؟

بله، در ذهن من تعبیر مافیا عظیم‌تر از آن است که مصداق این دست رفتارهای بچه‌گانه باشد. با این حال برای نویسنده‌ی تألیفی همین هم نگرانی ایجاد می‌کند. وقتی میانگین تیراژ کتاب ۵۰۰ تا ۷۰۰ نسخه باشد، آن وقت این امور ناچیز اهمیت پیدا می‌کند. معمولاً نویسندگان بعد از چاپ چند اثر، متوجه این وضعیت اسفناک می‌شوند. اما بسیاری از خوانندگان و علاقه‌مندان ادبیات تألیفی ممکن است هیچ متوجه این موضوعات نباشند.
 
کم نیستند نویسندگانی که سعی می‌کنند این بچه‌بازی‌ها را به دیده‌ی اغماض ببینند، یا حتی توجیه کنند. عده‌ای‌ هم کلاً از افراد مسأله‌دار پرهیز می‌کنند و به کار خودشان مشغول می‌شوند؛ بگذار آن بچه‌ی بازیگوش هر چه می‌خواهد توی کوچه و خرابه فریاد بکشد، من توی اتاق خودم کتابم را می‌نویسم. این‌ها هر کدام راهکارهای است که نویسندگان پیش گرفته‌اند.
 
اما چیزی که به ذهن من می‌رسد این است که حرفه‌ای به مسأله نگاه کنیم. یعنی ناشر و نویسنده هر دو به داشته‌های خود توجه کنند، ناشر به نویسندگان فراوانی توجه کند که در حال حاضر با او کار می‌کنند، برای ارتقای کتاب‌هایی که می‌پذیرد، از سرویراستاران حرفه‌ای بهره ببرد تا نویسندگان را مجبور به حذف و اضافه و ارتقای کارشان کنند، و کتاب‌هایی را که منتشر می‌کند، بدون هیچ تبعیضی تبلیغ کند. بالاخره همه‌ی این کتاب‌ها استاندارد انتشار در این نشر را داشته‌اند، پس دلیلی ندارد تبعیضی میان آن‌ها در معرفی و تبلیغ وجود داشته باشد. به این ترتیب، هم خوانندگان با تنوع نویسندگان و آثار روبه‌رو می‌شوند و هم این پیام به نویسندگان می‌رسد که کار کردن با منِ ناشر تا چه اندازه مفید و دائمی می‌تواند باشد.
 
نویسنده نیز باید داشته‌هایش را در نظر بگیرد و اعتماد به نفس خود را از دست ندهد؛ بالاخره هر نویسنده‌ای نقاط قوت خاص خود را دارد. هر کدام از نویسندگانی که من می‌شناسم، از ایده گرفته تا فرم و پرداختِ داستان در جای ویژه‌ی خود قرار گرفته‌اند و کسی نمی‌تواند جای دیگری را بگیرد. بنابراین دلیلی ندارد نویسنده برای خوش‌‌آمد این و آن خود را ذلیل کند. کار اصلی نویسنده همین نوشتن است. بعد از نوشتن نوبت به تعامل و ارتباط با دیگران می‌رسد. همه‌ی ما معایبی داریم و برای ارتباط سالم لازم است از معایب یکدیگر بگذریم و نادید بگیریم. اما نباید فراموش کنیم که تعامل دوسویه است. نمی‌شود یک نفر مجاز باشد دیگری را تحقیر کند و اسم این را تعامل بگذاریم.
 
فکر نمی‌کنید همین تنگ‌نظری‌ها باعث شده ادبیات تالیفی ما رشد نکند. با این اوصاف چه توقعی از منطقه‌ای و جهانی شده داستان ایرانی دارید؟

تنگ‌نظری تعبیر خوبی است و ناظر به دایره و وسعت دید آدم است. وقتی من نتوانم دیگری را ببینم، اول از هر چیز نتوانسته‌ام خودم و داشته‌هایم را ببینم، و چون خودم را و جایی را که ایستاده‌ام، نشناخته‌ام از حد و اندازه‌ی خودم فراتر می‌روم و فکر می‌کنم حالا با آزار دادن دیگران می‌توانم جایشان را بگیرم. «رحم الله مَن عرفه قدره و لم یتجاوز طوره»، یعنی: خدا رحمت کند کسی را که اندازه‌ی خود را بداند و از آن تجاوز نکند. طبیعی است که تنگ‌نظری به این معنا اجازه‌ی رشد را می‌گیرد و هر فضایی را مسموم می‌کند و دیگر نمی‌توان توقعی از ادبیاتی داشت که افراد تنگ‌نظر در آن جولان می‌دهند.
 
و سوال پایانی. در طول سال‌های متمادی که از ادبیات داستانی می‌گذرد در برهه‌های مختلف ما شاهد شکل‌گیری محفل‌ها و گعده‌های متنوع بوده‌ایم و از یک انسجام کلی برخوردار نبوده‌ایم. فارغ از اینکه تضارب آرا و نقد و نظرها باید در جای خود مطرح شود، به نظرتان همان سنت قدیمی باعث نشده که امروز هم دچار همین به اصطلاح رفیق‌بازی‌ها باشیم و بر روند داستان ایرانی سایه انداخته باشد؟

شاگردپروری و محفل‌ و گعده داشتن متعلق به دوره‌ای است که ادبیات هنوز در ابتدای راه خود است. افراد برای شناختن یکدیگر و استفاده از تجربیات نسل‌ پیشین، و انتشار آثارشان چاره‌ای ندارند جز اینکه به محفلی رفت و آمد کنند. اما با پدید آمدن ناشران متنوع، با به وجود آمدن مؤسسات آموزشی گوناگون که تلاش می‌کنند از هر طیفی استادانی را دعوت کنند، با شکل گرفتن رسانه‌های متعدد برای ترویج آثار، دیگر محفل‌ها به دورهمی‌های دوستانه بدل می‌شود و قرار نیست و اساساً امکانش نیست که در یک دورهمی تکلیف ادبیات روشن شود.
 
اما متاسفانه به نظر می‌رشد ما هنوز از این مرحله عبور نکرده‌ایم. در دوره‌ای که ما به سر می‌بریم، باید ادبیات توسعه پیدا کند وگرنه درجا می‌زند یا به قهقرا می‌رود و در نتیجه محکوم به نابودی است. در این صورت همه با هم از یادها فراموش خواهیم شد؛ چه آن کودکی که در این کوچه و خرابه‌ها جیغ می‌کشد و چه آن نویسنده‌ای که توی اتاق خودش بی‌توجه به حوادث پیرامون می‌نویسد، همگی فراموش خواهیم شد، و چه بسا فراموش شده‌ایم؛ نویسندگان امروز نه جایگاه اجتماعی خاصی دارند و نه از نفوذ فرهنگی ویژه‌ای برخوردارند. کافی است نگاهی به کشور همسایه ترکیه بیندازیم تا روشن شود که ما فراموش شده‌ایم، مگر آنکه به خود بیاییم، بی‌تفاوت نباشیم، همگی همکاری کنیم و برای ارتقای ادبیات هر چه توان داریم بگذاریم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها