عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی ایران گفت: این ارادت، آگاهی، میل به کشف رازهای جهان و حدس زدنِ آیندهای که همواره از کنترل ما خارج است، موجب شد که از کودکی با دنیا، کلام و روح حافظ همدم و همفکر شوم.
صادقی سپس به بیان خاطرهای دیگر از دروان کودکی خود و انس با حافظ بیان کرد: همیشه آرزو داشتم یک بار به همراه برادران بزرگترم به مدرسه بروم اما با درهای بسته و ممانعت بابای مدرسه مواجه میشدم که یک روز بالاخره به من گفت: «تو که اصلاً کتاب نداری!» همان روز فکری کودکانه به سرم زد و فردا دیوان حافظ را زیر بغلم زدم و به مدرسه رفتم که نتیجهاش، قهقهه بابای مدرسه بود در حالی که میگفت: «بچه جان! بزرگترها در این کتاب ماندهاند چه رسد به کلاس اولیها!».
وی ادامه داد: یک بار هم عمهام که از همسرش جدا شده بود و از علاقهام به حافظ خبر داشت، از من خواست که به حافظ تفألی بزنم و من هم که هنوز کلاس اول بودم با استفاده از تخلیم و بدون اینکه چیزی از معنی اشعار بدانم، آنچه عمهام برای دانستنِ از سر گرفتنِ زندگی از هم پاشیدهاش، میخواست برایش تفسیر میکردم. بعدها هم شغل تفسیر غزلیات حافظ و برای دوستان و اقوام حرفه دوم من شد!
کارگردان نمایشهای خط عشق، مویه جم، کافکا با من سخن بگو و ... تصریح کرد: حافظ در نظر من بهعنوان یکی از دانایان بزرگ هستی جلوهگر شد و اعتراف میکنم یکی از چیزهایی که همواره مرا به سوی فرهنگ و هنر و شعر کشاند، لایههای چندگانه، زیبا، عرفانی، انسانی و اجتماعی و حتی تاریخی شعر اوست.
صادقی گفت: خاطراتِ دمخور شدنم با حافظ از سه سالگی، زمانی که کتابش را بهانهی ورود به مدرسه کردم و در کلاس اول برای عمهی کم سوادم برای اولین بار تفأل زدم، هنوز در دل و جان من نشسته است.
نظر شما