افسانه موسوی گرمارودی در گفتوگو با ایبنا:
سرگرمی میتواند منجر به تفکر شود/ ادبیات فولکلور مثل ترمه مادربزرگ است
افسانه موسوی گرمارودی گفت: به یقین در همهجای دنیا نیاز به ادبیات فولکلور احساس میشود؛ چون به نوعی بازگشت به فرهنگ و میراث گذشته است. کودکان ما این نیاز را احساس نمیکنند. بزرگترها باید برای انتقال فرهنگ به این مهم توجه داشته باشند. ادبیات فولکلور مثل ترمه مادربزرگ است.
هیچانه به نوعی شعری نیست که معنا و مفهوم خاصی در نظر نویسنده و شاعر داشته باشد؛ اما خوشآوایی و دلنشینی کلام را به کودک منتقل میکند. همینطور قافیههایی متناسب با لذت آهنگین کلام را بچشند. شما به این تعریف نکات دیگری را اضافه میکنید؟
با احترام، مسئله این است که من با این مجموعه در پی تکمیل مفهوم هیچانهها نبودهام. تنها از هیچانهها -که در اذهان گذشته و امروز جایگاه خاصی دارند- بهره بردهام. سعی کردهام از پس آن خیالها مفاهیم ارزنده زندگی را بیرون بکشم و به مخاطبانم نشان بدهم که میتوان با خیال، بازیهای فکری خوبی انجام داد و به همین خاطر در پایان از آنها میپرسم این داستان من است؛ شما چه داستانی میتوانید از دل این هیچانه بیرون بکشید؟ درواقع این مجموعه بهانهای است برای تفکر بیشتر؛ برای ورود به زندگی و برای نشاندادن مهربانیها و دوستداریها.
هیچانهها معمولا به قصد تفریح و لذت سروده و یا نوشته میشده. آیا در این گونه شعر جنبه تعلیمی و آموزشی را -که بسیاری خانوادهها در نظر دارند- برای خردسال و کودک هم مورد توجه هست یا نه؟
هیچانه شاکلهای خیالی است که چهارچوب مشخصی ندارد. به همین خاطر به ذهن و روح کودک نزدیکتر است. از آن جایی که ذهن کودک از لغات متعدد خالی است، اگر دقت کنیم همه آنها در بازیهای خود تجربه ساخت یک زبان مندرآوردی را دارند. هیچانه گاه به این فرم بسیار نزدیک میشود؛ چیزی که کودک در ساختار ذهنی خود به آن نیازمند است و حتی گاه خود میسازد.
پس توقع تعلیم و آموزش از هیچانه به شکل خام آن توقع زیادی است؛ چون پایه آن بر این اساس نیست. هیچانهها حکم سرگرمی را دارند. سرگرمی میتواند منجر به تفکر بشود؛ اما هیچانه سرگرمی است که کودک را به تخیل میرساند و از مرز تخیل فراتر نمیبرد.
دنیای بچهها همگام با ادبیات جهان رو به جلو گام برمیدارد. چه نیازی به بازخوانی داستانهای قدیمی و یا ادبیات فولکلور احساس میشود و به دنبال آن ادبیات هیچانه مطرح میشود؟
به یقین در همه جای دنیا نیاز به ادبیات فولکلور احساس میشود؛ چون به نوعی بازگشت به فرهنگ و میراث گذشته است. کودکان ما این نیاز را احساس نمیکنند. بزرگترها باید برای انتقال فرهنگ به این مهم توجه داشته باشند. ادبیات فولکلور مثل ترمه مادربزرگ است؛ حفظ و نگهداری آن و دست به دست کردنش برای نسل بعد بهنوعی وظیفه همگانی است؛ وگرنه رومیزیهای زیباتر (بخوانید داستانهای دلانگیزتر و کارآمدتری) در هر خانه پیدا میشود.
هیچانهها دستهای از ادبیات کودک به شمار میروند که در گذر زمان نه ارزش خود را از دست دادهاند و نه به فراموشی سپرده شدهاند و همواره لذتبخش و شادی آفرین بودهاند. بهراستی اسباب ماندگاری آنها در چیست که اینگونه جاودانه شدهاند و هرگز کهنگیای در آنها حس نمیشود و با همه نسلها و سنین مختلف ارتباط برقرار میکنند؟
یکی از ویژگیهای هیچانهها سرشاربودنشان از زندگی است. ما با خواندن هریک از هیچانهها زندگی را مرور میکنیم. با بالا و پایین پریدنها، با دوشیدن شیر، با باران، با بپربپرکردنها و جستنها، با ...؛ چه علتی بهتر از این اشتراکات که باعث شود ماندگار و ماندگارتر شوند؟
هیچانهها -چه داستان و چه شعر- بنیادیترین و ابتداییترین ویژگیهای شعر کودک را -که در سازههای زبان و موسیقی نهفته است- به همراه دارند؛ چراکه بهترین شیوه ارتباط زبانی با مخاطب خردسال، بهرهگیری از موسیقی است. پس میتوان گفت بهخاطر لحن آهنگین این اشعار و متنها ارتباط خردسال با آنها بیش از متون دیگر است؟
مسلما فقط لحن نیست. بازی کلامی، بیقاعدگی، همراهی آنها با متلها، همراهی بزرگترها برای ارائه آنها، همه و همه دست به دست هم میدهند و این حس را در بچهها ایجاد میکنند. بچهها هیچانه را ساخته خود و همسو با ذهن خود مییابند؛ پس به آن دل میبندند و فرامیگیرند.
از نظر شما -که سالهاست در حوزه ادبیات کودک و هیچانهها فعالیت میکنید- واقعا هیچانهها الفبای شعر کودک هستند؟
از این تقسیمبندیهای فرضی داریم؛ ولی هنوز به نظریه تبدیل نشدهاند. من نمیگویم الفبای شعرند. مسلما در اتفاقی مثل شعر آن هم از نوع کودکانه آن تجربه گذشته شاعران به جهات مختلف برای ما باقی نمانده است. وقتی در گذشته به جهت شرایط خاص و محدودیت چاپ و علل مختلف دیگر تنها کتابهایی بازنویسی دستی میشدهاند که نیاز نسل های بعد از خود به حساب میآمدهاند. به یقین اشعار زیادی با موضوعیت کودک برایمان باقی نمانده که بتوانیم این نظریه را بهطور قطع بیان کنیم. شاید هیچانه زیرشاخهای از اشعار کودکانه بوده است. به هر حال فرقی نمیکند؛ حتما هردو در ریشه متفق و مشترکند.
نگاه خود شما زمان نوشتن این مجموعه به چه صورت بوده است؟
بهانه من برای نوشتن این مجموعه آشنایی ذهن بچهها با هیچانهها بود. بازی کلامی و ریتم و آشنایی آن با مخاطبان باعث میشود نویسنده راحتتر مخاطبش را با مضامین و محتواهای مد نظرش نزدیک کند. مجموعه هفتجلدی حاضر با این نگاه و برای توجهدادن کودکانمان به تفکر، اخلاق، مهربانی، کمک به یکدیگر و آداب اولیه زندگی نوشته شد. با این امید که مورد توجه مخاطبانش هم قرار بگیرد.
نظر شما