سه‌شنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۰ - ۰۹:۴۰
سنگ‌بنای اصلی آثار مرنیسی تاریخ است/ سفر شهرزاد زاییده‌ کتاب زنان بر بال‌های رویاست

شیرین کریمی، مترجم کتاب «سفر شهرزاد» معتقد است: تاریخ از جامعه‌شناسیِ مرنیسی جدا نیست و احتمالاً بی‌راه نباشد که بگوییم سنگ‌بنای اصلی آثار مرنیسی تاریخ است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- «شهرزاد نام ایرانی عروس جوانی است که حکایت‌های هزار و یکشب را تعریف می‌کند. این حکایت‌ها «ریشه‌های قومی گوناگون هندی، ایرانی و عربی» دارند. حکایت‌های این اثر سترگ که نماد نبوغ اسلام به مثابه فرهنگ و مذهبی تکثرگرا به شمار می‌روند، در پهنه‌ای وسیع از مراکش و مالی در سواحل اقیانوس اطلس تا شمال آفریقا، هند، مغولستان و چین گسترش می‌یابند. وقتی به دنیای این حکایت‌ها قدم می‌گذاریم، در جهان اسلام سفر می‌کنیم، جهانی که مرزهای معمول جداکننده فرهنگ‌های همگون و ناهمگون را نادیده می‌گیرد.(ص 49)» این جملات برگرفته از کتاب «سفر شهرزاد» نوشته فاطمه مرنیسی، نویسنده و فمنیست مراکشی با ترجمه شیرین کریمی است. دوستی کتاب را برایم فرستاد تا بخوانم، من سال‌ها پیش کتابی از مرنیسی خوانده بودم که اکنون شاید در میان کتاب‌های نایاب بتوان ردی از آن گرفت. متن خوش‌خوان کتاب باعث شد که آن را بخوانم و بعد با شیرین کریمی که قبلا نامش را به عنوان مترجم برخی کتاب‌های افسانه نجم‌آبادی دیده بودم، تماس بگیرم و با هم درباره دنیای شرقی عربی و مرنیسی صحبت کنیم. در این صحبت من درگیر یاسمینا، مادربزرگ مرنیسی بودم، زنی در میان حرمسرا که برای نوه‌اش مانند صندوقچه ناگشوده‌ای است که هرازگاهی سخنی از او را نقل می‌کند و ما را به دنیای شاید شناخته شاید ناشناخته حرمسرای شرقی عربی می‌برد که قرار است از زبان شهرزاد رمز و راز آن به زبان زن امروزی با تکیه بر تاریخ و جامعه‌شناسی بازگو شود.

چه چیزی باعث شد سراغ ترجمه کتاب «سفر شهرزاد، فرهنگ‌های گوناگون و حرمسراهای گوناگون» بروید؟ اسم کتاب چه قدر با اسم اصلی آن تطابق دارد؟
بیش از هر چیز کنجکاوی. هزارویکشب دنیای پرکششی دارد، در ایران شماری از پژوهشگران در مورد هزارویکشب کارهای ارزشمندی انجام داده‌اند و تفاسیر مهمی از شخصیت اول این کتاب یعنی شهرزادِ قصه‌گو ارائه داده‌اند. فکر می‌کنم بیش از هر چیز خودِ هزارویکشب مرا به سمت این کتاب سوق داد و همین‌طور نویسنده‌ کتاب، فاطمه مرنیسی که جامعه‌شناس است برایم شخصیت جذابی است، او اهل مراکش است و آثارش در جهان فمینیسم بسیار اثرگذار بوده است. رشته‌ تحصیلی من جامعه‌شناسی است و در واقع پژوهشگرم، کنجکاو بودم بدانم در سیروسیاحت مفهومیِ فاطمه مرنیسی با شهرزادِ هزارویکشب چه خبر است؟ نام این کتاب در انگلیسی  Scheherazade Goes West و در عربی شهرزاد ترحل إلی الغرب است. در ترجمه‌ فارسی به پیشنهاد ناشر نام سفر شهرزاد برای این اثر انتخاب شد.

شما قبلاً یک یا دو کتاب از افسانه نجم‌آبادی ترجمه کرده‌اید، این سابقه چه قدر باعث شد شما را به سمت ترجمه اثری از مرنیسی سوق دهد؟
بله، یک مجموعه مقاله از افسانه نجم‌آبادی ترجمه کردم. خانم نجم‌آبادی از پژوهشگران مطرح ایرانی هستند و آثارشان بی‌تردید بر دیدگاه فکریِ نسل من بسیار اثرگذار بوده است. من بیشتر به دنبال یادگرفتن روشِ پژوهش بودم، چیزی که در دانشگاه‌های ما خوب تدریس نمی‌شود یا شاید من چیزی در دانشگاه یاد نگرفتم و وقتی می‌خواستم دنبال پرسش‌های خودم بروم و کارم را صورت‌بندی کنم روش تحقیق برایم معضل بود، نمی‌دانستم کارم درست است یا خیر، تعدادی کتاب‌های آکادمیکِ ترجمه‌شده در اختیار داشتم که تا حدی مسئله را روشن می‌کرد ولی فکر می‌کردم و هنوز هم فکر می‌کنم، با خواندنِ دقیقِ آثار پژوهشگرانِ تراز اول جهان می‌توانیم یاد بگیریم چطور در این مسیر پیش برویم و تا چه حد می‌توانیم خلاق باشیم. وقتی مقاله‌های خانم نجم‌آبادی و همین‌طور کتاب فاطمه مرنیسی را می‌خواندم و ترجمه می‌کردم دنبال این بودم که بفهمم از کجا آغاز کردند، پرسش‌ها چطور طرح شده، استدلال‌ها چطور پیش رفته، مصادیق تاریخی چطور طرح شده و در نهایت یافته‌ها چطور صورت‌بندی شده است و باید اعتراف کرد هر دوی آنها، هم نجم‌آبادی و هم مرنیسی، در نوع خود بی‌نظیرند.

در این کتاب وضعیت زنان از منظر تاریخ بررسی شده، زنانی که در حرمسرا بودند و نماد آن مادربزرگ مرنیسی است که در روایت به شکل خاصی مورد توجه است. اگرچه نگاهی بین تاریخ و جامعه‌شناسی که شاید بتوان به آن روایتی بین رشته‌ای گفت.
به نظرم این برداشتی است که در نگاه اول از این کتاب شد، خیلی‌ها تصور کردند مرنیسی در این اثر فقط به حرمسرا و تحول مفهومِ حرمسرا پرداخته، گرچه تصور بی‌راهی نیست اما نمی‌توان سیر استدلالیِ پرشاخ‌وبرگِ مرنیسی در این اثر را به این موضوع تقلیل داد. بگذارید ماجرای این کتاب را بگویم، در سال 1994 فاطمه مرنیسی کتابی درباره‌ زندگی خود در حرمسرا نوشت به نام رویاهای تخطی: حکایت‌های دوران دختری در حرمسرا که در ایران به نام زنان بر بال‌های رویا ترجمه شده است، در آن کتاب نیز مادربزرگ فاطمه مرنیسی، یاسمینا، نقش مهمی دارد. وقتی این کتاب منتشر شد، تقریبا انقلابی به پا کرد، به بیش از 26 زبان زنده‌ دنیا ترجمه شد و روزنامه‌نگاران در تمام کشورهای اروپایی می‌خواستند با مرنیسی گفت‌وگو کنند، یک تور معرفی کتاب ترتیب داده شد و مرنیسی سفرش را آغاز کرد، در اولین نشست مطبوعاتی مرنیسی با پرسش عجیبی مواجه شد، تمام روزنامه‌نگاران بی‌مقدمه از او می‌پرسیدند: «آیا شما واقعاً در یک حرمسرا به دنیا آمده‌اید؟» همان‌جا اولین جرقه‌ خلق کتاب سفر شهرزاد در ذهن مرنیسی زده شد. مرنیسی در طول سفر معرفی کتابش پرسش‌های خودش را طرح کرد و دنبال پاسخ رفت و کتاب «سفر شهرزاد» را نوشت. او پرسید چرا کلمه‌ «حرمسرا» در ذهن مرد غربی طنین دیگری دارد؟ چرا مردهای غربی چنین تصوراتی یا تخیلاتی درباره‌ حرمسرا دارند؟ از سوی دیگر مردان مسلمان چه تصوری از حرمسرا دارند؟ و می‌بینید که مسئله‌ مرنیسی در اینجا کاملاً ذهن مردان است! مردان غربی و مردان مسلمان، فارغ از این‌که ما به این دوگانه‌سازی اعتقاد داشته باشیم یا خیر، مرنیسی دنبال تفاوت‌های درک مردان از فضایی بود که به‌شدت زنانه تصور می‌شد. به‌واقع سفر شهرزاد زاییده‌ کتاب زنان بر بال‌های رویا است.

در مورد روایت بین‌رشته‌ای با شما موافقم، در کار مرنیسی تاریخ و تا حدی تبارشناسی نقش پررنگی دارد، مرنیسی بر منابع تاریخیِ جهان عرب بسیار مسلط است، او کسی بود که تاریخ اسلام را از نگاه عایشه نوشت که در نوع خود کاری انقلابی بود. در سفر شهرزاد تا حدی به فلسفه رجوع می‌کند و آرای کانت درباره‌ امر والا و امر زیبا او را خشمگین می‌سازد. می‌توان نقدهایی به کار او داشت، مرنیسی تفاوت طبقاتی را به‌کلی نادیده می‌گیرد یا دوگانه‌های زن/مرد، مسلمان/غیرمسلمان، شرق/غرب در این اثر بسیار پررنگ است، گرچه باید توجه داشته باشیم این اثر حدود بیست سال پیش از ما منتشر شده است و اگر مرنیسی اینک زنده بود ممکن بود این کار را به شکل دیگری بنویسد اما علوم انسانی به‌ویژه جامعه‌شناسی به تمام رشته‌هایی که زیرمجموعه‌ علوم انسانی و هنر محسوب می‌شوند وابسته است و جدا کردن آنها از هم راه به جایی نمی‌برد و مرنیسی این نکته را خیلی خوب در آثارش نشان می‌دهد.

                   300
 
به نظر می‌رسد مرنیسی در این کتاب قصد به چالش کشیدن حرمسرا را ندارد بلکه به وصف آن می‌پردازد.
فکر می‌کنم مرنیسی با نگاهِ جامعه‌شناسانه وضع موجود را به چالش می‌کشد، در آثار ارزشمندِ جهانِ معاصر نمی‌توان جمله‌ای یافت که صریح بگوید پدیده یا شخص یا امری کاملاً غلط است یا کاملاً درست است. ما بیش از حد نسبیت‌گرا و محافظه‌کار شده‌ایم و بسیاری از آثار مکتوب تا حد توصیفِ پدیده‌ها تقلیل می‌یابد. در مورد حرمسرا، مرنیسی تفاوت فهمِ مردانی را که در دو دنیای متفاوت پرورش یافته‌اند از مکانی به نام حرمسرا روی کاغذ می‌آورد. حرمسرایی که او در آن زیسته بود یک خانواده‌ گسترده بود در خانه‌ای بزرگ و البته دارای اندرونی برای زنان و بیرونی برای مردان. برای ما در ایران تصور این فضا دشوار نیست چون در گذشته‌ نه‌چندان دورِ ما نیز چنین نهادی بوده و کار کرده و به ساختار جامعه شکل بخشیده است. اما نکته‌ ارزشمند کار مرنیسی در این است که وقتی چیزی را وصف می‌کند ما را با تنوع یا تکثر در جهان روبه‌رو می‌کند، یعنی با چیزی که درک آن برای انسانی‌تر زیستن در این جهان ضروری است.
 
برخی معتقدند که مرنیسی برای به چالش کشیدن وضعیت زن در غرب به شکلی در این کتاب در گرایش به ناسیونالیسم افراط کرده است؟
من چنین برداشتی نداشتم، حتی در بخش‌هایی از کتاب به نظرم رسید نویسنده خوب مراقب است که علاقه یا کشش شخصی‌اش روی استدلال‌ها و نتیجه‌گیری نهایی‌اش اثر نگذارد، مثلاً مرنیسی صریح به ما می‌گوید شیفته‌ شخصیت هارون‌الرشید است، هارون‌الرشید خلیفه‌ بغداد بود و در تعدادی از داستان‌های مشهور هزاریکشب هم حضور دارد. وقتی مرنیسی از هارون‌الرشید می‌نویسد می‌توانیم بفهمیم که نویسنده در حال جنگیدن با خود است که هارون‌الرشید را بیش از حد خوب یا مثبت توصیف نکند. من ناسیونالیسم یا ملی‌گرایی را در این کار مرنیسی نمی‌بینم و با این جمله موافق‌ترم که بگوییم: مرنیسی از اسلام بیشتر دفاع می‌کند تا از مرزهای سرزمینی مشخص.

به نظرتان مرنیسی چه قدر توانسته وضعیت زن شرقی عرب اشرافی را در روایت خودش تشریح کند؟
ترکیب دقیقی به کار بردید: «زن شرقی عرب اشرافی»، همان ترکیبی است که خوب می‌توان آن را به نقد کشید، در واقع نادیده‌گرفتن سایر زنان طبقات مختلف می‌تواند ایراد بزرگ یک پژوهش جامعه‌شناسانه باشد. تا جایی که دریافتم مرنیسی در این کار بیش از آن که درگیر وضعیت چنین زنی باشد درگیر ذهن مردان است، درگیر رابطه‌ مردان با زنان است، به نظرم این خیلی جذاب است چون رابطه‌ زن و مرد در دنیای ما رابطه‌ای پراسترس و برای خیلی‌ها ناشناخته و ترس‌آور است. اما وقتی مرنیسی به «زن شرقی عرب اشرافی» می‌پردازد در همان طبقه باقی می‌ماند و مصادیق تاریخی‌اش به اشراف عرب و اشراف و طبقه‌ بورژوای غرب محدود می‌شود. از طبقات پایین به زنان برده، جاریه‌های عرب و اودالیسک‌های ترک می‌پردازد و وقتی به این گروه می‌پردازد هم آنها را در بستر و فضای کاخ‌ها و اندرونی‌های شاهان می‌بیند. این‌که چقدر توانسته وضعیت این گروه را تشریح کند پرسشی نیست که من بتوانم به آن پاسخ دهم چون مطالعه‌ مفصلی درباره‌ی زندگی این گروه از زنان نداشته‌ام که بتوانم با اثر مرنیسی مقایسه کنم و پاسخ بدهم.
 
شما به عنوان یک زن چه قدر با این روایت احساس هم‌ذات پنداری می‌کنید؟
من در بخش‌هایی از این کار که مرنیسی تا حدی روش پژوهشش، بن‌بست‌های منطقی در پیشبرد کارش و مشکلی که در برقراری ارتباط با مردان داشت می‌نویسد بسیار او را درک می‌کنم و از او می‌آموزم، یا جاهایی که از ترس‌هایش می‌نویسد برایم وضعیت ملموسی است.

در روایت مرنیسی چه قدر تاریخ را پررنگ می‌بینید؟
تاریخ از جامعه‌شناسیِ مرنیسی جدا نیست و احتمالاً بی‌راه نباشد که بگوییم سنگ‌بنای اصلی آثار مرنیسی تاریخ است. 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها