چهارشنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۰ - ۱۲:۵۶
این کتاب می‌تواند بخشی از تاریخ شفاهی ما باشد

علی‌الله سلیمی با بیان این‌که «به من دست نزن» می‌تواند بخشی از تاریخ شفاهی ما باشد، بیان کرد: این اثر یک نوع سبک زندگی ایران ـ اسلامی را به تصویر کشیده است. چیزی که شاید در ادبیات شفاهی مردم ما خیلی عادی باشد، اما وقتی مکتوب می‌شود، این سبک زندگی را ماندگار می‌کند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، نشست نقد و بررسی کتاب «به من دست نزن» نوشته فائضه غفارحدادی، عصر سه‌شنبه (23 آذرماه) با حضور مهدی مرادی؛ مدیر کتاب مرکز مطالعات راهبردی ژرفا، محسن ده‌گُلی؛ کارشناس اندیشکده هنر و رسانه، علی‌الله سلیمی؛ منتقد، روزنامه‌نگار و عضو انجمن قلم ایران و فائضه غفارحدادی؛ نویسنده اثر در در اندیشکده هنر و رسانه مرکز مطالعات راهبردی ژرفا، برگزار شد.
 
علی‌الله سلیمی در این نشست درباره سابقه تاریخی روزنوشت، گفت: روزنوشت‌ها معمولا با گذشت زمان ارزش پیدا می‌کنند. یعنی این نوع نوشته‌ها آنطور که باید و شاید مورد استقبال عموم قرار نمی‌گیرد و با گذشت زمان ارزشمند می‌شوند، چون بعدها افراد از آن‌ها به‌عنوان منبع مستند استفاده می‌کنند. روزنوشت و نهضت بزرگ خاطره‌نویسی در کشور ما بعد از جنگ رواج پیدا کرد. بعد از انقلاب اسلامی، در ادبیات داستانی ما شاخه‌ای به اسم خاطره‌نگاری یا روزنوشت مرسوم شد که در سال‌های اخیر به اوج خودش رسید.
 
این نویسنده و منتقد ادبی با اشاره به کتاب «به من دست نزن» ادامه داد: کتاب همان‌طور که در عنوانش ذکر شده، روزنوشت است. روزنوشت‌هایی از یک نویسنده خانه‌دار که تا حدودی فضای کار را به ما معرفی می‌کند. معمولا این‌گونه است که وقتی در زمان حادثه‌ای هستیم، خیلی فرصت نمی‌کنیم، راجع به آن بپردازیم. خانم غفارحدادی همت کردند و به موضوع روز پرداختند. اگرچه این نوع نوشتن سابقه دارد، اما این موضوع سابقه نداشت. پس می‌توان گفت «به من دست نزن» از نظر موضوعی کار جدیدی است.
 
وی بیان کرد: نکته دیگر اینکه معمولا کتاب‌های اینچنینی وقتی که منتشر می‌شوند از چند جهت اهمیت دارند. یکی به خاطر نویسنده است. یعنی اگر یک زندانی سیاسی یا یک فرمانده جنگ یا سیاستمدار، روزنوشت بنویسد، کتابش به خاطر محبوبیتی که دارد پرفروش می‌شود. در غرب این مسئله رایج است. رئیس‌جمهورها وقتی که دوران مسئولیت‌شان تمام می‌شود، خاطرات و روزنوشت‌هایشان را می‌نویسند. البته از ابتدای ریاست‌جمهوری شروع به نوشتن می‌کنند نه بعد از آن دوران. جالب است که در کشور ما هم این کتاب‌ها خیلی پرفروش هستند. در ایران روزنوشت‌های خانم و آقای کلینتون پرمخاطب است.
 
سلیمی با اشاره به برداشتش از کتاب، گفت: ما در اینجا با یک کتاب موضوع‌محور روبه‌رو هستیم، نه شخص‌محور. در این اثر شخصیت خانم حدادی به یک تیپ تبدیل شده است، تیپی که مصداق بسیاری از مادران ایرانی است. وقتی اثر را می‌خواندم، می‌دیدم که ما مادران شبیه راوی اثر زیاد داریم. یکی از رموز موفقیت کتاب این است که زن‌های زیادی با این اثر همزادپنداری خواهند کرد. هر بانویی که هم‌سن نویسنده باشد با خواندن کتاب احساس می‌کند که من هم این تجربه را داشتم. در حقیقت احساس داشتن تجربه مشترک بین خواننده و نویسنده از رموز موفقیت کتاب است. حتی آقایان. در حقیت ما در این اثر با خانمی روبه‌رو هستیم که می‌تواند مابه‌ازای بیرونی زیادی داشته باشد.
 
این کتاب می‌تواند بخشی از تاریخ شفاهی ما باشد
این منتقد در پاسخ سؤال محسن ده‌گلی درباره تاریخ شفاهی، پاسخ داد: تاریخ شفاهی در ادبیات جایگاه ویژه‌ای دارد، نوعی تحقیقات میدانی از بطن جامعه است. از ظرفی هم با گذشت زمان دیدگاه‌ها عوض شده و ما دیگر تاریخ‌نگار به معنی قدیم دیگر نداریم. تاریخ امروزه چند بُعدی شده و یک نفر نمی‌تواند آن را بنویسد. باید همه در آن نقش‌آفرینی داشته باشند. در واقع می‌خواهم بگویم که کتاب فائضه غفارحدادی در بخش تاریخ شفاهی قرار می‌گیرد؛ تاریخ شفاهی اجتماعی. این تاریخ را افراد مختلف می‌توانند، بنویسند ازجمله غسال‌ها، پرستارها، دکترها و ... .
 
وی افزود: کتاب «به من دست نزن» از یک ادبیت خاصی برخوردار است و نثری پخته دارد. در واقع نویسنده برای ثبت روایت این اتفاق با بیان جزئیات دقیق آن که بعداها می‌توان دست‌مایه کار پژوهش‌گران و محققان شود، احساس دین کرد.
 
سلیمی درباره جایگاه روزنوشت در ادبیات کشور و اهمیت داشتن آن از لحاظ مستند بودن، اظهار کرد: رونوشت‌ها تقسیم‌بندی دارند و روزنوشت فائضه غفار حدادی در بخش اجتماعی قرار می‌گیرد. وقتی نویسنده‌ای حوادث دهه خودش را می‌نویسد، اشراف بیشتری نسبت به آن دارد. اما وقتی دهه قبل‌تر از خود را می‌نویسد، مجبور است که به رونوشت‌ها مراجعه کند. اینجاست که ارزش رونوشت‌ها نمایان می‌شود. درباره این کتاب باید گفت که نویسنده بیشتر برای آیندگان کار کرده تا برای افراد حاضر. مثلا برای فیلمساز در ده سال آینده.
 
این نویسنده و منتقد ادبی، گفت: گذشت زمان ارزش کار را بیشتر می‌کند. می‌گویند داستان‌نویس‌ها نباید سراغ موضوع بروند، چون وقتی موضوع داغ است، فرد احساسی است و نوشته او تحت هیجان و جو محیط قرار می‌گیرد و بعدها جذابیت ندارد. فرق شعر و داستان در همین است که شاعران درباره اتفاقی خیلی زود و براساس احساشان شعر می‌گویند. اما داستان‌نویس نمی‌تواند راجع به موضوع در لحظه داستان بنویسد، اگر بنویسد چیز جالبی نمی‌شود. اما خاطره‌نگار می‌تواند چنین کند. در این کتاب ذهن انتفاعی به حاشیه رفته، ماندگاری موضوع در اولویت قرار گرفته است.
 
وی درباره این‌که کتاب پیش‌رو چقدر توانسته فضا و شرایط حال حاضر را به تصویر بکشد، افزود: این اثر تا حدودی می‌تواند در بخش اجتماعی آنچه اتفاق افتاده را بازتاب دهد. البته یک نکته‌ این‌که خانم حدادی یک نفر است و قضیه را از یک زاویه دید روایت می‌کند. بنابراین باید افراد دیگری هم پای کار بیایند و این کار را انجام دهند.
 
روحیه نویسندگی راوی بر روحیه تاریخ‌نگاری‌اش غلبه کرده است
این روزنامه‌نگار در ادامه اظهار کرد: یک ویژگی‌ کتاب این است که روحیه نویسندگی راوی بر روحیه تاریخ‌نگاری‌اش غلبه کرده است. ما احساس می‌کنیم که اگر راوی را به حال خودش بگذاریم دوست دارد داستان بنویسد تا تاریخ. وقتی ما تاریخ می‌نویسم به استنادهای تاریخی خیلی احتیاج داریم. کتاب خانم حدادی بیشتر به درد فیلم‌سازها می‌خورد تا کسانی که بخواهند تاریخ را مکتوب کنند. بیشتر احساس‌های شخصی آدم‌هاست که در کتاب دیده می‌شود؛ برخوردهای حسی آدم‌ها با موضوع. مثلا وقتی موضوع آموزش مجازی فرزندان پیش کشیده می‌شود، چالشی ایجاد می‌شود که مادر خانواده باید در درون خانواده حل کند.

سلیمی گفت: چیزی داریم به نام سبک زندگی که معمولا یک‌شبه به‌وجود نمی‌آید، چون مجموعه‌ای از عادت‌هاست. کرونا آمده و عادات‌ها را برهم زده است. یکی از ویژگی‌های کتاب این می‌تواند باشد که ما با یک سبک زندگی ایرانی ـ اسلامی روبه‌رو هستیم؛ با توجه به روحیاتی که نویسنده دارد. نویسنده ما در این کتاب، یک فرد کاملا مذهبی هست. بخشی از عادت‌ها و دل‌مشغولی‌ها رفتن به هیأت‌های مذهبی است و آمار می‌دهد که فلان مداح کجا و کی قرار است بخواند. حتی دوستانش هم این تغییرات را پررنگ می‌کنند. ما در این اثر دنیا را از زوایه دید خانمی می‌بینیم که به شدت عُلقه مذهبی دارد. مثلا در خانه این فرد تلویوزیون روشن است، تلویزیونی که فقط اخبار رسمی کشور را پوشش می‌دهد. حتی کتاب‌هایی که می‌خواند، کتاب‌هایی است که خودش نوشته است. وقتی هم که  اوقات فراغتش می‌شود، می‌رود سر قبر شهدایی که درباره آن‌ها کتاب نوشته است.
 
وی ادامه داد: وقتی کتاب را می‌خواندم، می‌دیدم این آدم تنهاست و با شخصیت‌های کتابش صحبت می‌کند. مثلا شهید «تهرانی مقدم» اینقدر روی نویسنده تأثیر گذاشته است، یک جاهایی از کتابش از ایشان می‌آورد. «فقط انسان‌های ضعیف به اندازه امکاناتشان کار می‌کنند» این امر سبب ماندگار بیشتر کتاب می‌شود.
 
این منتقد ادبی درباره نظرگاه شخصی نویسنده درباره روزنوشت وقایع کرونا نیز توضیح داد: من به ایشان حق می‌دهم. اگر خانم حدادی غیر از این می‌نوشت، تصنعی می‌شد، چون می‌گوید چیزی را که تجربه کردم، می‌نویسم. درستش هم همین است که هرکس تجربه خود را بنویسد. کتاب خانم حدادی را کتاب‌های دیگر می‌توانند کامل‌تر کنند. یعنی کتاب را از زوایای دیگر بنویسند. مثلا فردی که زندگی مجردی دارد.
 
سلیمی افزود: نکته‌ای که برای من بود موضوع کتاب رو به جلو است. موج‌های بعدی کرونا در کتاب ثبت نشده‌اند. خیلی مرگ و میر نداریم، کتاب روند آرامی دارد و تلخی حادثه در کتاب نمایان نیست. لحن کتاب از ابتدا تا انتها شیرین است، یک لحن خودمانی. (شوهر جون. خواهر جون). انگار راوی نمی‌خواهد کسی را جدی بگیرد. راوی تلخی حادثه را حس می‌کند و سعی می‌کند با دیگران همزادپنداری کند، منتها لحن شوخ و شنگ خودش را دارد. در واقع نویسنده به عمد می‌خواهد موضوع را جدی نگیرد. اگر کتاب را به‌عنوان یک سند عاطفی - اجتماعی بدانیم، کامل نیست چون همه موضوع را پوشش نمی‌دهد. مثلا ما داغداری خانواده‌های عزیز ازدست‌رفته را در کتاب نمی‌بینیم. در این اثر جریان زندگی، خیلی طبیعی است.
 
وی در ادامه نقد خود از این کتاب، بیان کرد: نکته دیگر این‌که کتاب دو پرش زمانی دارد که خیلی موجه نیست. ما در اول کتاب تیر و مرداد را رد می‌کنیم و بعد یکدفعه مهر و آبان را رد می‌کنیم. نویسنده اصطلاحی دارد (سندرم عدم تحمل ننوشتن). می‌گوید که دو تا شصت روز نمی‌نویسم و توضیح هم نمی‌دهد که چرا مقاومت کرده است. این امر به باورپذیری داستان لطمه می‌زند. دیگر آن‌که به‌رغم اینکه خانم حدادی می‌گوید من سندرم دارم، خانمی که در داستان یادداشت روزانه می‌نویسد، سابقه یادداشت‌نگاری ندارد.
 
این نویسنده و روزنامه‌نگار گفت: این کتاب می‌تواند شروعی باشد برای تاریخ‌نگاری اجتماعی آن هم از منظر عاطفی - اجتماعی نه به‌صورت مستندنگاری، چراکه اسم آدم‌ها، اسم خیابان‌ها در کتاب ثبت نشده، حتی اسم فردی که قرار است زندگی این پدر را روایت کند، نمی‌آید؛ می‌گوید آقای مصاحبه. نویسنده می‌خواهد رد پایی از خودش نگذارد. یک جایی حتی در پانویس اشاره می‌کند که این موارد را من نوشتم و در جای دیگر سعی دارد ردپایی از خودش نگذارد.
 
سلیمی در پایان اظهار کرد: اگر بخواهم جمع‌بندی کنم باید بگویم که این کتاب یک نوع سبک زندگی ایران ـ اسلامی را به تصویر کشیده است. چیزی که شاید در ادبیات شفاهی مردم ما خیلی عادی باشد. اما وقتی مکتوب می‌شود، این سبک زندگی را ماندگار می‌کند.
 


بیان یک تجربه مشترک و حس نوستالژی
فائضه غفار حدادی؛ نویسنده کتاب «به من دست نزن» نیز در این نشست درباره تشریح چگونگی شکل گرفتن موضوع کتاب و روند نوشتاری آن، گفت: اول که کرونا شروع شد هیچ‌کس نمی‌دانست که قرار است ماندگار شود. روزها می‌گذشت و اخبار عجیب و غریب شنیده می‌شد و مردم دچار سردرگمی شده بودند. دو ماهی از این اتفاق گذشته بود و داشتیم کم کم احساس می‌کردیم که نه انگار این ماجرا دامه دارد و تغییراتی که دارد به زندگی‌ها تحمیل می‌کند. دیگر یک تغییرات گذرا نیست و چیزهایی دارد روی زندگی همه سایه می‌اندازد. اواخر فرودین بود. همسرم تب کرد و او قرنطینه کردیم و من تا صبح به این ماجرا فکر کردم که ما از عزیزانمان که وقتی مریض هستند داریم فرار می‌کنیم و این ماجرا را تا به حال کسی تجربه نکرده است. قدیمی‌ها هم اگر به نوعی دیگر تجربه کردند به فکر ثبت وقایع آن روزها نبودند، پس ما هیچ درک و حسی نسبت به این ماجرا نداریم و اگر دو نسل بعد از من، نوه یا نتیجه من از من بپرسند که ماجرا چه بود، من هرچقدر توضیح بدهم متوجه نخواهد شد. با توجه به سابقه‌ای که در ثبت تاریخ شفاهی داشتم و به اهمیت روایت واقف بودم و می‌دانستم که در جبهه یک روایت از فرمانده داریم و یک روایت از سرباز جزء داریم. وقتی که بخواهیم فضای کلی عملیات را روایت کنیم، روایت آن سرباز هم به اندازه روایت فرمانده برای ما مهم است. روایت‌های جزء هستند که باعث می‌شوند که از یک ماجرای مهم روایت‌های کلی و جامع برای آیندگان به‌جا بگذاریم.
 
وی ادامه داد: در کتاب «یک محسن عزیز» من زندگی شهید محسن وزوایی را روایت می‌کردم که 37 سال از شهادتش گذشته بود. با خیلی از دوستان ایشان مصاحبه کردم. این اثر مرور زمان و فراموشی برای من بسیار واضح بود، ولی در همان زمان همراه گردانی که همراه او بودند، یک راوی از طرف سپاه بوده که بی‌سیم‌های ردوبدل شده را ضبط کرده، همان لحظه مصاحبه گرفته است. ارزش این موارد به اندازه تمام مصاحبه‌هایی که 37 سال بعد گرفته شدند، برابری می‌کرد. در نتیجه می‌خواهم بگویم که این تجربه به من کمک می‌کرد که من اهمیت روایت در لحظه را بدانم. یعنی بدانم که اگر الان از وقت این روایت بگذرد، قابل برگشت نیست. آن شب من فقط به ضرور روایت کرونا فکر کردم. این‌که ماجرایی رخ داده که تمامی شئون زندگی مردم جهان را تحت‌تأثیر قرار داده است. خانه شده بود یک پناهگاه و مدیر خانه که زن خانه است، شده بود مدیر بحران.
 
این نویسنده درباره قهرمان داشتن کتابش، توضیح داد: آقای سلیمی اشاره کردند که من از قصد یا ناگزیر شخصیت اصلی داستان نیستم. من نماینده زن‌هایی هستم که در خانه زحمت کشیدند. سعی کردم اتفاقات همه‌گیر را که در هر خانه‌ای ممکن است رخ دهد را بیاورم. هیچ تصویر تخیلی یا اتفاق غیر مستند را در کتاب نیاوردم. ممکن است برخی موارد شخصی را بیان نکرده باشم، اما آنچه ذکر شده، براساس واقعیت است.
 
غفار حدادی در توضیح این موضوع که چرا قصه از زبان مادر خانه‌دار روایت شده و شاید می‌توانست از زبان شخصی دیگر روایت مثلا کادر درمان و ...روایت شود، گفت: به این دلیل که احساس کردم این مدیران خانه هستند که اغلب در فیلم‌ها مغفول واقع می‌شوند. یعنی زنان خانه‌دار یک تیپ هستند، یک تیپ از افراد کم سواد که به اجبار در خانه ماندند و یکسری وظایف دارند و همیشه در حال بشور و بساب هستند. ولی واقعیت این است که قشر مهمی از جامعه هستند که مهمترین کارها را انجام می‌دهند. تربیت انسان‌های آینده جامعه به دست آن‌هاست و دقیقا در همین بحران‌هاست که می‌توان شناخت بیشتری از آن‌ها پیدا کرد.
 
نویسنده کتاب «به من دست نزن»، درباره بازخورد افراد جامعه نسبت به اثرش، افزود: من احساس می‌کردم که کتاب خوانده نشود همه می‌گویند خوب ما هم این اتفاق و بحران را در خانه داشتیم. اما الان دوستان که می‌خوانند می‌گویند که چه جالب ما یادمان نیست که پارسال این کارها را می‌کردیم. چقدر فرق کردیم. چقدر بلد شدیم که چه کار کنیم. در واقع همان احساس همزادپندازی است که آقای سلیمی بیان کرد؛ تجربه مشترک و حس نوستالژی.
 
وی در پاسخ به این سوال که کتاب برای مخاطب خاصی نوشته شده یا برای همه مردم، بیان کرد: فرض کنید ما برای مثال عملیاتی را در جنگ روایت کنیم. می‌گوییم نظرگاه نفری که در قسمت خاکریز عملیات را می‌بیند با نفری که پانزده متر آن‌طرفتر از خاکریز است، متفاوت است. یعنی این فرد یک چیزهایی دیده و فرد دورتر چیزهای دیگر. مهم آن است آن شخصی که محیط را روایت می‌کند، نظرگاه خودش را دقیق و جزئی و درست و مستدل بیان کند. لازم نیست از تمام خطوط خاکریز چند کیلومتری اطلاع داشته باشد. اگر اطلاع داشته باشد اشتباه است و ما می‌گوییم یک دید کلی به ما داده است. من وظیفه دارم آنچه در نظرگاه من است، درست و دقیق گزارش کنم و خودسانسوری نداشته باشم.
 
غفار حدادی در پایان گفت: اینکه شما می‌گویید آیا این اثر مخاطب را محدود می‌کند یا نه، ببینید ما رمان‌های خارجی و روسی می‌خوانیم که ریزترین جزئیات زندگیشان را گفتند. ما می‌خوانیم و قبول می‌کنیم. این جزئیات زندگی اوست که می‌خوانیم و باور می‌کنیم. می‌دانیم طرف با این مختصات ماجراهای زندگی‌اش را پشت‌سر هم تعریف می‌کند. ما این فرهنگ را نداریم. خوبی این کار این است که اولا روایت دقیق حوادث یک زندگی است و آنهایی که این سبک زندگی را ندارند هم با آن آشنا می‌شوند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها